لفظى آيات، به عذابى كه آنها را نابود كرد، اشاره مى كند. (44)در تفسير مردن و زنده شدن دوباره، در
داستان عزير،(45) اصحاب كهف،(46) گاو بنى اسرائيل(47) و پرندگان حضرت ابراهيم(48) و نيز در تفسير عجايب قصه
حضرت سليمان، (49) همين شيوه را دنبال مى كند؛ يعنى وقايع را تأويل نمى كند، كلمات را مجازى نمى خواند
و اختصارگويى را برمى گزيند.
مشخصات داستان ها
گذشته از امور خارق العاده، داستان هاى قرآن مشتمل برافراد، مكان ها و وقايع مختلفى هستند. طنطاوىدر تفسير اين اجزاى داستان ها به تعيين اشخاص واماكن مى پردازد. سبا را يك قوم مى داند كه از فرزندان
شحب بن يعرب قحطان هستند. ملكه سبا را نيز بلقيس، دختر شراحل از نسل يعرب بن قحطان معرفى مى كند.(50)يأجوج و مغول را فرزندان يافث بن نوح،(51) از اقوام مغول و تاتار، همسر نافرمان حضرت نوح را واعله و
فرزند كافرش را كنعان،(52) شخصيت داستان سوره بقره(53) را عزير يا ارميا، مكان آن را بيت المقدس يا
ايلياء،(54) و محل احقاف را بين عمان و مهره(55) تعيين مى كند. در داستان اصحاب كهف نيز نام قهرمانان،
پادشاه، موقعيت شهر و محل غار را ذكر مى كند.(56)در تفسير داستان حضرت نوح، به شمار دقيق ايمان
آورندگان از خانواده او و غير آن و نيز به اساميِ فرزندان حضرت نوح اشاره مى كند.(57) و فاصله بين ايام
زندگانى حضرت يوسف و حضرت موسى را دقيقاً چهارصد سال مشخص مى كند.(58)طنطاوى درتعيين مشخصات داستان ها به اختصار از كنار آنها مى گذرد و به مستند اين اقوال اشاره نمى
كند. در تفسير او به ندرت به شاخ و برگ هاى قصه گويان و تفصيل هاى برگرفته از اسرائيليات برمى خوريم.او در تفسير داستان حضرت موسى، مطالبى را درباره بزرگى و هيبت مار آن پيامبر عظيم الشأن، كه موجب مرگ
25 هزارنفر شد، نقل كرده و مى گويد كه قرآن درباره آنها چيزى نگفته است. او در اين موارد، چيزى را
معتبر مى شمارد كه آيات قرآن يا احاديثى كه بر صحتشان برهان اقامه شده باشد، (59) بر آن دلالت داشته
باشند.در تفسير داستان حضرت نوح نيز از پرداختن به نظريات علما درباره ابعاد كشتى آن حضرت پرهيز مى كند و
فايده اى در آن نمى بيند.(60) البته موارد خلاف نيز وجود دارند. داستان ملكه سبا نمونه روشن آن است.طنطاوى در تفسير اين داستان، به تفصيل و با وارد شدن به جزئيات و در عين حال، بدون ذكر منبع، ماجراى
هديه فرستادن ملكه سبا براى حضرت سليمان را حكايت مى كند.(61) در داستان حضرت موسى نيز توضيحاتى
درباره نظام شورايى و حكومتيِ آن زمان مصر و اعتقادات دينيِ مردم آن ديار ارائه مى دهد(62) كه اگرچه
مطالبى افزون بر گفته هاى قرآن است، اما نمى توان آنها را در شمار اسرائيليات به حساب آورد.با توجه به اين مطالب، روشن است كه طنطاوى به اختصار از كنار داستان هاى قرآن مى گذرد و در اين موارد
ديدگاه هاى او تفاوتى با نظريات مفسران پيش از خودش ندارد، جز آن كه به روايات استناد نمى كند و
تقريباً اثرى از اسرائيليات در آن ديده نمى شود.آن چه تفسير او را در اين موضوع، متمايز مى سازد،
نكته ها و درس هايى است كه از اين داستان ها استنتاج مى كند و برخلاف اين بخش، به تفصيل از آنها سخن مى
گويد. ما در قسمت بعد، به آن خواهيم پرداخت.
هدف قرآن از پرداختن به سرگذشت پيشينيان
در باز گفتن سرگذشت مردمانى كه قرن ها است به خواب ابدى فرو رفته اند، خاك پيكرشان را پوسانده، بادآن را پراكنده ساخته و زمان، خاطره شان را از يادها برده چه سودى نهفته است و قرآن از اين كار چه هدفى
را دنبال مى كند؟