عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درباره شكر نيز مى گويد:

شكر معنا ندارد جز در جايى كه شكر كننده، نعمت هايى را كه به او رسيده،
بشناسد. پس كسى كه نعمت ها را نمى شناسد، شكرى از او بر آن نعمت نخواهد بود.(14)

طنطاوى علاوه بر آن كه درك توحيد را با فراگيريِ علوم ميسر مى داند، ايمان به آخرت را نيز با پرداختن
به برخى انواع آن، خصوصاً علم احضار روح(15) محقق مى داند و مى گويد: كسى كه برايش ظهور ارواح و حالات
آنها مسلّم گردد، به آخرت و حيات پس از مرگ يقين كامل خواهد يافت.(16)

او در شأن و مقام علم تا بدان جا پيش مى رود كه مى گويد:

اين همان علم توحيد است، اين همان علم دين است،
اين همان حب خداوند است، اين همان رسيدن به خداوند است، اين همان پيشرفت ملت ها است. دوستيِ خداوند،
خشيت از او، ترقيِ ملت ها در دنيا و برتريِ مقام آنها در آخرت و رسيدن به رؤيت خداوند و بهره بردن از
نظر در وجه او، همگى با اين علوم امكان پذير است.(17) او مى افزايد كه اين همان حب است. حب و عشق و شوق
همه به علوم باز مى گردد.(18)

از نظر طنطاوى در عين حالى كه همه علوم، مطلوب هستند و همه آنها واجب كفايى اند،(19) اما عنايت خداوند
به علم طبيعت بيش از عنايت او به احكام فقه است؛(20) چراكه قرآن در بيش از 750 آيه، به صراحت، تنها
درباره جهان طبيعت سخن گفته است، حال آن كه آيات مربوطه به فقه از 150 آيه تجاوز نمى كنند.(21)

همچنين
علوم فقه براى بقاى امت است، در حالى كه علم طبيعت براى معرفت خداوند و حيات امت است. و آن چه حيات
متوقف بر آن است مقدم است بر آن چه موجب حفظ حيات مى شود؛ زيرا حفظ حيات و عبادت خداوند، تنها پس از
وجود حيات معنا دارد.(22)

او تأكيد مى كند با همه اهميتى كه اين علوم دارند، درگذشته و حال، مورد غفلت مسلمانان قرار گرفته
اند.(23) در نتيجه، ذلت و حقارت، آنان را در بر گرفته است.(24)

غفلت آنان از اين دانش ها ضايع شدن بخشى از
دين را نيز درپى داشته است و خداوند هم حكومت را از آنها سلب كرده و به ديگران بخشيده است.(25)

طنطاوى با اظهار شكايت و تأسف از اين همه جهل و نادانى كه مسلمانان بدان مبتلايند، جهان اسلام را به
بهره ورى از موقعيتى كه در آن زمان، جهان مسيحيِ غرب از نظر علم و دانش، از آن برخوردار بود،
سزاوارتر مى داند؛(26) چراكه مبناى اسلام، فطرت و ستون آن، استدلال به مخلوقات طبيعت است.(27) اسلام از
ميان تمام اديان در دعوت به علم و امر به كسب آن ممتاز است.(28)

وى كه معتقد است قرآن براى رهبرى و سالارى آمده است،(29) از موقعيت حقارت بار جهان اسلام به شدت رنج مى
برد(30) و با احساس مسئوليت، در جستجوى راه چاره است. وضع مسلمانان را سزاوار خون گريستن مى داند و همه
آنان را به همكارى فر امى خواند تا امت اسلام را در سرزمين هاى آفريقا و آسيا از بدبختى برهانند؛
چراكه بيگانگان آنها را خوار ساخته اند.

او اين را هدف زندگى و سرلوحه آرزوها مى داند و همه را مسئول
معرفى مى كند، همان گونه كه خود را مسئول مى داند و چاره را در اين مى بيند كه پاى تفسير او بنشينند و
با درس گرفتن از آن، علم را بين امت مسلمان، پراكنده سازند.(31)

او در رؤياى مجد و عظمت گذشته اسلام، دست يابيِ دوباره به آن را تنها به كمك علم ممكن مى داند(32) و
روزى را پيش بينى مى كند كه در آن، مسلمانان با شناخت كامل آيات علميِ قرآن، كه از شگفتى هاى طبيعت و
منافع آن مى گويد، دگرباره به قدرت و شهرت گذشتگان خواهند رسيد.(33)

در نظر او، تحقق وعده نصرت
الهى،(34) برتريِ امت اسلام(35) و بقاى آن، همه و همه درگرو علم است.(36) پس مسلمانان را فرا مى خواند تا
اين علوم را بين خود بپراكنند تا نصرت يابند و سعادتمند شوند.(37)

بر همين مبنا نيز به گونه اى ديگر،
غير از آن چه در ابتدا آورديم، بر وجوب فراگيريِ علوم طبيعى به استناد قاعده اصوليِ مقدمه واجب،
واجب است از دو جهت استدلال مى كند:

اول، از آن جهت كه معرفت كامل خداوند جز از طريق آن ميسر نيست.

دوم، از آن رو كه حيات و بقاى امت اسلام، در اين زمان، در گرو آن است.(38)

وى تفسيرش را نيز اقدامى براى برپا داشتن اين واجب كفايى، كه مسلمانان در عمل به آن كوتاهى كرده اند،
معرفى مى كند و مى پرسد:

آيا علماى اصول اجماع نكرده اند كه اگر واجبات كفايى ترك شوند همه مسلمانان،
گناهكارند؟

و مى افزايد كه او براى اقامه اين واجبات علمى و عملى، كه طى قرون متأخر درباره آن اهمال
شده، دست به تأليف اين تفسير زده است.(39)

/ 249