علم درعرصه تفسير - عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جايگاه علم از ديدگاه اسلام
در نظر مفسر فى ظلال القرآن، طبيعت، كتابى را گشوده است كه قرآن قلب ها و ديدگان را بارها و بارها به
سوى اين كتاب گشوده هدايت مى كند.(141)

قرآن باتوجه دادن قلب به ياد و عبادت خداوند در ابتدا، و سپس
تفكر در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز، بين اين دو همگونى برقرار مى كند و تفكر را
همانند عبادت به شمار مى آورد و آن را نمودى از ذكر تلقى مى كند(142) و كسانى را هم كه به مطالعه در آن مى
پردازند، همانانى مى داند كه خشيت خدا را در دل دارند.(143)

قرآن بشر را به تفكر در طبيعت دعوت مى كند و عهده دار فراهم آوردن زمينه فعاليت و شكوفاييِ آن هم مى
شود. اسلام مى كوشد نظامى براى زندگى برپا دارد كه به انسان اين اجازه را بدهد تا همه توانايى هايش را
به كار گيرد؛ از جمله اين توانايى ها، توان عقلى او است كه پس از آن كه آن را در راه راست قوام بخشيد،
ميدان را براى او باز مى گذارد تا با تحقيق علمى، تجربه اندوزى و آزمايش به نتيجه برسد.(144)

علاوه بر اين، قرآن روش درست انديشيدن را نيز به او مى آموزد(145) و آن را از بندهاى خرافه و اسطوره و
خيال مى رهاند.(146) از اين مرحله به بعد، عقل را آزاد مى گذارد تا در طبيعت به تحقيق و تجربه بپردازد.

او مى گويد:

مجال بحث از حقايق تجربى، در بحث از قرآن نيست؛ زيرا قرآن، آن را به عقل بشرى واگذارده
است(147) تا در نهايت آزادى در آن به فعاليت و تحقيق بپردازد و به نتايجى كه از راه اين تجربه به دست
آورده، پايبند باشد.(148)

از نظر او حوزه علم و تحقيق و تجربه، جاى پژوهش و مناظره، اشتباه كردن و درست
يافتن است.(149) عقل بشر بنيان خلافت او در زمين است كه به طورتكوينى بدان مجهز گرديده است.(150)

علم درعرصه تفسير

سيد قطب با وجود اين همه اعتبار و ارزشى كه براى علم در حيات انسان قائل است و آن را اساس خلافتش در
زمين معرفى مى كند، اما در عرصه تفسير آيات قرآن، آن را قابل اعتماد نمى داند.

او در تعليل اين عقيده
مطالب علمى را به دو دسته تقسيم مى كند:

اول، حقايق علمى، و آن را مطالبى توصيف مى كند كه به نظر خود انسان از راه تجربه قطعى حاصل شده است.(151)

دوم، نظريه ها و فرضيه ها، كه از جمله آنها مى توان از همه نظريه هاى مربوط به آسمان ها، نفس انسان و
رفتار او و شكل گيريِ مجتمعات و مراحل آن نام برد كه از نظر او اينها همه، حتى بنا به ارزيابيِ خود
انسان هم حقيقت علمى، تلقى نمى شوند و تنها، نظريه و فرضيه اند.(152)

او ميزان اعتبار اين بخش از اطلاعات را توضيح مى دهد و مى نويسد:

تمام ارزش آنها به اين است كه بخش
وسيع ترى از ظواهر هستى يا زندگى يا نفس و اجتماع را تفسير كنند و سامان دهند؛ اما تنها تا آن هنگام
كه فرضيه ديگرى عنوان نشده كه اين ظواهر را دقيق تر تفسير كند.

بنابر اين، اين فرضيه ها و نظريه ها نه
تنها دائماً دستخوش تغيير و تعديل و كم كردن و افزودن هستند، بلكه اين امكان نيز وجود دارد كه با
پيدا شدن ابزارهاى جديد پژوهش يا ظهور تفسيرى جديد از مجموعه مشاهدات گذشته، كلاً از اين رو به آن رو
شوند.(153)

از نظر او نه تنها فرضيه ها و نظريه ها غيرقطعى و غيرنهايى هستند، بلكه اين حكم، حقايق علمى را نيز در
برمى گيرد.

او توضيح مى دهد:

هر آن چه از طريق پژوهش انسان حاصل آيد با هر وسيله اى كه مى خواهد باشد
حقيقتى غيرنهايى و غيرقطعى، مقيد به محدوده تجربه و ابزارها و شرايط آن است. اين مطالب كه درباره
حقايق علمى صادق است، فرضيه ها ونظريه هاى به اصطلاح علمى را نيز به طريق اولى شامل مى شود.(154)

او در برابر علم، در توصيف معارف قرآن مى گويد:

حقايق قرآنى، حقايق نهايى و قطعى و مطلق هستند.

و بر
همين مبنا نتيجه مى گيرد كه هرگونه تلاشى براى تطبيق دادن اشارات كليِ قرآن با دستاوردهاى علمى، از
قبيل نظريه هاى تغييرپذير و يا حتى حقايق علمى، كه همان گونه كه گفتيم مطلق نيستند، خطايى روش
شناختى است،(155) بدين صورت كه مثلاً درباره يكى از فرضيه هاى موجود درباره يك موضوع، گفته شود:

اين
مدلول نهايى و مطابق با آيه قرآن است.(156) او تا بدان جا پيش مى رود كه حتى اگر ظاهر نص قرآن هم با آن
نظريه سازگار و مطابقت داشته باشد، از تطبيق دادن آن دو نهى مى نمايد.(157)

/ 249