آب شود!).
عده اى از ملائكه خدمت رسول خدا ـ صلى اللّه عليه وآله ـ آمده و عرض كردند; خداوند جبار سلام رسانده و فرمود: به امتّت بگو هر كس بميرد و نماز جماعت نخوانده باشد بوى بهشت را درك نمى كند اگر چه اعمالش از اعمال اهل زمين بيشتر باشد.
اى محمد! ترك كننده نماز جماعت نزد من و ملائكه لعنت شده هستند.
اى محمد! دعاى تارك نماز جماعت مستجاب نمى شود(1).
پيامبر گرامى اسلام ـ صلى اللّه عليه وآله ـ چند نفر از مسلمانان را جهت تعليم احكام اسلام و قرآن به طرف يكى از قبايل عرب فرستاد ولى اين عده با خيانت قبايل هم پيمان پيامبر دستگير و تحويل مشركين مكه شدند. مشركين نيز تصميم به كشتن آنان گرفتند. از جمله آنها شخصى به نام (خُبَيب بن عدى) بود.
چون خواستند او را بكشند گفت:
(اگر ممكن است مرا رها كنيد تا دو ركعت نماز بگذارم).
آنان گفتند: (مانعى ندارد).
او دو ركعت نماز تمام و كامل گذارد و سپس گفت:
(به خدا سوگند اگر به خاطر آن نبود كه گمان كنيد از ترس مرگ نماز را طول مى دهم بيشتر نماز مى خواندم).
(لذا گفتند; خُبَيب نخستين كسى بود كه دو ركعت نماز را در هنگام كشته شدن سنّت نهاد).
خُبيب را بالاى چوبى برافراشتند و چون او را محكم به چوبه دار بستند گفت:
(خدايا! ما پيام پيامبرت را رسانديم اكنون در اين بامداد او را از وضع ما با خبر ساز!).
سپس گفت:
(خدايا! به حساب يكايك اينان برَس و ايشان را دسته دسته بُكُش و احدى را از اينان باقى مگذار).
در حالى كه سخت او را بسته بودند به او گفتند:
(از اسلام بر گرد تا تو را رها كنيم).
گفت: (لا اله الاّ اللّه; به خدا قسم دوست ندارم كه از اسلام بر گردم و تمام آنچه روى زمين است از آن من باشد).
گفتند: (دوست دارى كه محمد به جاى تو باشد و تو در خانه خود نشسته باشى؟)! گفت: (به خدا سوگند! دوست ندارم خارى به تن محمد فرو رود و من در خانه ام آسوده باشم).
گفتند: (به لات و عزّى قسم كه اگر بر نگردى كشته مى شوى).
گفت: (كشته شدنم در راه خدا ناچيز است).
روى او را از قبله برگرداندند او گفت:
(چرا روى مرا از قبله مى گردانيد؟ خدايا! من كه جز روى دشن نمى بينم. خدايا! اينجا كسى نيست كه سلام مرا