نمازگزار اثرى ديد و نه از شتر. در اطراف و نواحى مسجد جستجو كرد نتيجه اى نگرفت. بيچاره سخت ناراحت و متأثر گرديد و يك شعر گفت كه مفادش اين بود: نمازش به شگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت امّا نماز گزار روزه دار ناقه جوانم را با سرعت راند و برد.(1).
هشام بن حكم گويد: از امام موسى بن جعفر(ع) سؤال كردم چرا در آغاز نماز هفت تكبير مستحب است و چرا در ركوع نماز مى گوئيم: سبحان ربى العظيم وبحمده و در سجده مى گوئيم: سبحان ربى الاعلى وبحمده.
فرمود: خداوند آسمانهاى هفتگانه آفريد و زمين را هفت طبقه كرد و پرده ها را هفت عدد قرار داد وقتى كه رسول خدا(ص) در شب معراج به آخرين نقطه اصلى رسيد يكى از پرده ها به رويش گشوده شد حضرت تكبير گفت ... پرده دوّم برداشته شد حضرت تكبير گفت ... پرده سوّم و چهارم و پنجم و ششم تا هفتم به همين ترتيب پس از گشودن هر پرده اى تكبير گفت وقتى پس از گشودن پرده هفتم عظمت خدا را مشاهده نمود لرزه بر اندامش افتاد و خم گرديد و دستها را بر زانو گذاشت و گفت: سبحان ربى العظيم و بحمده: (پاك و منزه است پروردگار بزرگ من و حمد و سپاس مى كنم او را) وقتى كه از حال ركوع برخاست و ايستاد عظمتى ديگر بالاتر از عظمت اوّل از خدا ديد به سجده افتاد و گفت: سبحان ربى الاعلى وبحمده (پاك و منزه است پروردگار اعلى و با عظمت و من او را حمد و سپاس مى گويم) تا هفت بار كه اين جمله را گفت: لرزه از اندامش رفع شد(1).
با اينكه مكرر از طرف فرزندان على و يارانش تقاضا شده بود كه اجازه دهد تا برايش گارد محافظ تشكيل دهند اما امام اجازه نداده بود او تنهامى آمد و تنها مى رفت در شب 19 ماه رمضان نيز اين تقاضا تجديد شد باز هم مورد قبول واقع نشد.
على وارد مسجد شد و فرياد كرد: (ايها الناس نماز! نماز!) در همين وقت دو برق شمشير كه به فاصله كمى در تاريكى درخشيد و فرياد الْحُكْمُ لِلّهِ يا عَلى لالَكَ همه را تكان داد. شمشير اوّل را شبيب زد