شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 151/ 18
نمايش فراداده

مثنوى عاشورايى او را مرور مى كنيم :


  • كيست حق را و پيمبر را ولى ؟ آفتاب آسمان معرفت نُه فلك را تا ابد مخدوم بود قرَّة العين امام مجتبى تشنه ، او را دشنه آغشته به خون آن چنان سر خود كه بُرَّد بيدريغ ؟ گيسوى او تا به خون آلوده شد كى كنند اين كافران با اين همه صد هزاران جان پاك انبيا در تموز كربلا، تشنه جگر با جگر گوشه ى پيمبر اين كنند كفرم آيد، هر كه اين را دين شمرد هر كه در رويى چنين ، آورد تيغ كاشكى ـ اى من سگ هندوى او يا در آن تشوير، آبى گشتمى در جگر او را شرابى گشتمى

  • آن حسن سيرت ، حسين بن على آن محمّد صورت و حيدر صفت زان كه او سلطان ده معصوم بود شاهد زهرا، شهيد كربلا نيم كشته گشته ، سرگشته به خون كافتاب از درد آن شد زير ميغ خون گردون از شفق پالوده شد كو محمّد؟ كو على ؟ كو فاطمه ؟ صف زده بينم به خاك كربلا سربريدندنش ، چه باشد زين بتر؟ وانگهى دعوىِّ داد و دين كنند! قطع باد از بن ، زفانى (89) كاين شمرد! لعنتم از حق بدو آيد دريغ ! كمترين سگ بودمى در كوى او در جگر او را شرابى گشتمى در جگر او را شرابى گشتمى

مولانا جلال الدّين رومى

مـولانـا جـلال الدّيـن رومـى (604 ـ 672) نـيـز از مـنـظـر عـاشـورا غافل نمانده است :


  • روز عاشورا نمى دانى كه هست پيش مؤ من كى بود اين قصّه ، خوار؟ پيش مؤ من ، ماتم آن پاكْ روح چون كه ايشان ، خسرو دين بوده اند سوى شادِرْوان دولت تاختند كُنده و زنجير را، انداختند(90)

  • ماتم جانى ، كه از قرنى بِه ست قدر عشق گوش ، عشق گوشوار شهره تر باشد ز صد طوفان نوح وقت شادى گشت ، بگسستند بند كُنده و زنجير را، انداختند(90) كُنده و زنجير را، انداختند(90)