طرف را درست نقل كنند و انتقاد نمايند ؟ چرا به مصداق (( خود مى كشى و خود تغزيه مى خوانى )) اول تحريف ميكنند و آنگاه به نقد مى پردازند ؟
چرا به خود و مسلك خود اعتماد ندارند ؟
بيائيم رك و صريح , دو مكتب را روبروى هم نهيم و با اصول علمى و منطقى ارزيابى نمائيم .
آيا الهى كه الهى است به معنى اينست كه طبيعت را منكر است ؟ يا قوانين طبيعت را منكر است ؟ يا اصل عليت و معلوليت را منكر است ؟ يا اصل حركت را نفى ميكند ؟ يا تأثير اجزاء طبيعت در يكديگر را قبول نميكند ؟ يا جهانرا يك كل تجزيه ناپذير نمى داند ؟ يا به تكامل قائل نيست ؟
يا بر عكس , الهى كه الهى است به معنى اينست كه هستى را منحصر در طبيعت نمى داند , قوانين حاكم بر هستى را منحصر به قوانين حوزه فيزيك و شيمى نمى شمارد , جهانرا در كل خود ذى شعور ميداند , براى جهان ماهيت (( ازاوئى )) و (( به سوى اوئى )) قائل است ؟
تفاوت الهى با مادى , نظير تفاوت روانشناس و روانكاواست , پيش از آنكه روانكاوى قلمرو ضمير باطن را كشف كند , روان انسان از نظر روانشناس جز يك سلسله ادراكات , حكمها , استدلالها , غرائز , عواطف , تمايلات , ميل ها , اراده ها كه هر كس وجود آنها را در خود حبس كرده و مى كند , نبود .
روانكاوى كه پيدا شد , قلمرو وسيع ديگرى كشف كرد كه نام آنرا (( روان ناخود آگاه )) گذاشت , دنياى روان ناخود آگاه از دنياى روان خود آگاه گسترده تر و عظيمتر و حاكم بر دنياى روان خود آگاه است . روانكاوى , قلمرو سابق روانشناسى را نفى كرد , بلكه واقعيت روان انسانى را از انحصار قلمروروان خود آگاه خارج ساخت , روانكاوى قوانين