آنچنانكه قضاوت ما درباره يك انسان و شناخت ما از او كه آيا انسانى مهربان و خير خواه است يا عقده اى و كينه جو ؟ آيا زيرك و با هوش و نكته سنج است يا احمق و كودن ؟ طرز تفكرش درباره جهان و زندگى چيست ؟ چه مسلك و طريقه اى دارد ؟ و امثال اينها كه به (( شخصيت )) او مربوط ميشود نه به شخص او , در تلقى ما نسبت به او مؤثر است , يعنى اينكه او خير خواه يا با هوش باشد به او در نظر ما يك چهره ميدهد و عكس العمل ما را در برابر او به گونه اى ميسازد , و اينكه او عقده اى و كينه جويا كودن و احمق باشد چهره ديگرى به او ميدهد و عكس العمل ديگرى در ما به وجود مياورد .
بر خلاف آگاهى از درجه فشار خون يا گروه خون او و يا اينكه قلبش طبق معمول در طرف چپ سينه است و يا استثنائا در طرف راست , يك قلبى است و يا استثنائا دو قلبى است كه هيچ تأثيرى در شخصيت او در نظر ما و يا در عكس العمل ما نسبت به او ندارد .
جهان بينى , به طور كلى سه گونه است , يعنى از سه منبع ممكن است الهام بگيرد :
علم , فلسفه , دين .
پس جهان بينى سه گونه است :
علم چگونه و در چه حدودى به ما نسبت به جهان شناخت و بينش ميدهد ؟ آيا علم بدون استمداد از فلسفه و مستقل از فلسفه قادر است آنچه را قبلا جهان بينى ناميديم به ما ارزانى دارد ؟