امت است ،(204) كه همين قسم از ولايت از سـوى پـيـامـبر اكرم (ص) به امير مؤ منان (ع) و يازده فرزند پاكش و از طريق آنان به فـقـيـه عادل ، شجاع ، با ورع و متقى واگذار شده است . از اين رو، ولايت فقيه ، عين ولايت پـيـامـبـر(ص) و ائمـّه (ع) و در طـول آن اسـت نه ولايتى در عرض ولايت پيامبر و ائمه يا مغاير با آن ؛ به همين دليل امر او امر الهى است . چنان كه در روايتى وارد شده است :
(... اِذا حـَكـَمَ بـِحـُكـْمٍ وَ لَمْ يـَقـْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّما بِحُكْمِ اللّهِ اسْتَخَفَّ، وَ عَلَيْنا رَدَّ، وَالرّادُّ عَلَيْنا كَالرّادِّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ فى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللّهِ)(205) اگر [فقيه جامع الشرايط] حكمى كرد و [شخصى ] آن را نپذيرفت ، همانا حكم خدا را سبك شمرده و ما را رد كرده است و كسى كه ما را رد كند، امر خدا را نپذيرفته [و از اطاعت خداوند سرباز زده ] و در مرز شرك به خداست .
(ولايـت فقيه) مساءله نوظهورى نيست ، بلكه در اعماق فقه اسلامى ريشه دارد و فقيهان نامدار شيعه در ابواب مختلف فقه و به مناسبت هاى گوناگون به آن پرداخته اند. سير بحث ولايت فقيه در نظرات فقها را در سه دوره زير مى توان خلاصه كرد:
1 ـ طـرح كـلى و گـذرا در ضـمـن ابـواب مـخـتـلف فقه ؛ اين روش در كتاب هاى بعضى از فـقـهـاى پـيـشـيـن مـانـنـد شـيـخ مـفـيـد، شـيـخ طـوسـى ، مـحـقـق ، عـلاّمـه حـلّى ، شـهـيـد اوّل و دوم رحـمـة الله عـليهم اجمعين ديده مى شود. در اين دوره ، ولايت فقيه به صورت يك مبحث مستقل مورد بررسى قرار نگرفته است .
2 ـ طرح بحث به صورت مستقل و مستند به اخبار و ادلّه ؛ فقيهانى همچون مرحوم نراقى در (عـوائد الايـّام) ، مـيـر فـتـّاح مـراغـى در (عـنـاويـن الاصـول) ، شـيـخ مـحـمـدحسن نجفى در (جواهر الكلام) ، شيخ انصارى در (المكاسب) و مـرحـوم نـايـيـنـى در (تـنـبـيـه الامـّة و تـنـزيـه المـلّة) مـبـحـث ولايـت فـقـيـه را بـه طـور مستقل مطرح كرده و به صورت گسترده آن را مورد بررسى قرار داده اند.
3 ـ طـرح بـحـث بـه صـورت مستقل و نوين ؛ كه امام خمينى (ره) مبتكر آن بوده است . شايد بـتـوان گـفـت از زمـان مـرحـوم نـايـيـنـى بـه بـعـد كـمتر كسى ولايت فقيه را به صورت مـسـتـقـل و اسـاسـى ، آن هـم از ديـدگـاه تـشـكـيـل حـكـومـت اسـلامـى بـيـان كـرده اسـت . امـام راحـل (ره) مساءله ولايت فقيه را احيا و به صورت يك سيستم حكومتى جديد و روز آمد، به مرحله اجرا نهاد.
فـقـهـايـى كـه ولايـت فـقـيـه را بـه صـورت بـحـثـى مـسـتـقـل مـطـرح كـرده انـد بـراى اثـبـات مـوضـوع بـه بـرخـى از روايـات اسـتـدلال كـرده ، در اطـراف سـنـد و دلالت آن بـه بحث پرداخته اند و درضمن بحث ، حدود ولايـت را نـيـز مورد اشاره قرار داده اند، ولى حضرت امام (ره) بحث را به گونه ديگرى طـرح كـرده ، آن را امـرى بـديـهـى و بـى نـيـاز از دليل دانسته است . ازاين رو، مى فرمايد:
(ولايـت فـقـيـه از مـوضـوعـاتـى اسـت كه تصوّر آن ها موجب تصديق مى شود و چندان به بـرهـان احتياج ندارد؛ به اين معنى كه هر كس عقايد و احكام اسلام را، حتى اجمالاً، دريافته بـاشـد، چـون بـه ولايت فقيه برسد و آن را به تصور درآورد، بى درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت .)(206) بـر هـمـيـن اسـاس ، ايـشان با قطع نظر از روايات و احاديث به بيان امورى پرداخته كه ضرورت حكومت را از نظر عقل و شرع اثبات مى كند.(207)
ولايـتـى كـه از طـرف خداوند به پيغمبر اكرم (ص) واگذار شده ، (مطلق) است و قيدى ندارد كه آن را محدود كند. در قرآن كريم مى خوانيم :
(اَلنَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ)(208) پيامبر نسبت به مؤ منان از خود آنان سزاوارتر است .
ايـن آيـه شـريـفـه بـيـانـگـر ولايـت مـطـلقـه نـبىّ اكرم (ص) است . به مقتضاى اين آيه ، رسـول اكـرم (ص) از طـرف خـداونـد در تـمـام شؤ ون زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان ولايت دارد؛ به گونه اى كه