سلمان فارسی

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: سید محمد حسینی

نسخه متنی -صفحه : 77/ 30
نمايش فراداده

است .

خاندان بنى عدى در جاهليت

در اثبات عدم صحت سخنى كه - بنا بر روايت مذكوره - عمر درباره پدر خود همين بس كه بگوييم :

الف : گفته اند: در بنى عدى اصلا سيدى (بزرگى ) نبوده است .(127)

ب : عمر بن خطاب خود اعتراف كرده گفته است : (( ما خوارترين قوم بوديم و خدا ما را با اسلام عزت داد )) .

(128) ج : در نامه اى كه معاويه براى زياد بن ابيه نوشته و به ذكر امر خلافت پرداخته مى گويد: (( لكن خداوند آن را (خلافت را) از ميان بنى هاشم بيرون برد و آن در ميان بنى تيم بن مره (قوم ابوبكر) قرار داد و سپس از آن قوم نيز خارج نموده و در بنى عدى بن كعب (قوم عمر) قرار داد در حالى كه قريش هيچ طايفه اى از اين دو طايفه خوارتر و ذليلتر نبود... ).(129)

د: به هنگام فتح مكه چون ابوسفيان عمر بن خطاب را ديد كه صداى خود را بلند كرده گفت : (( به خدا قسم پس از ناچيزى و خوارى ، كار بنى عدى بالا گرفته است .... ).(130)

ه : وعوف بن عطيه گفته است :


  • و اما الاءلاءمان ، بنو عدى فلا تشهد بهم فتيان حرب و لكن ادن من حلب و عير (132)

  • و تيم حين تزدحم (131) الاءمور و لكن ادن من حلب و عير (132) و لكن ادن من حلب و عير (132)

بنابراين ناگزير هستيم درباره وصفى كه عمر - در اين روايت - از پدر خود كرده بگوييم : اين وصف و تمجيد از باب افتخار به امرى نسبى بوده است ؛ مثلا شايد پدر عمر از نيكان سعد گرامى تر و عزيزتر بوده يا اين كه عمر از هيبت خلافت و جلال خود استفاده كرده و براى اين كه سلمان و ديگرانى را كه با منطق غير اسلامى خود كرده بخصوص كه مطمئن بوده سلمان كه در زمان جاهليت و اوايل بعثت خارج از منطقه عربى زندگى مى كرده در اين زمينه حقيقت امر را نمى داند. و بعلاوه عمر مى دانسته كه كسى جراءت نمى كند در رد سخن او كلمه اى بگويد و گفته او را ابطال كند.

و نيز محتمل است كه به منظور دفع شبهه و اعتراض در مورد موضعگيريهاى ديگر عمر نسبت به سلمان خصوصا و غير عرب عموما،اين عبارت (و به طور كلى دفاع عمر از سلمان در مقابل سعد) در روايت گنجانده شده باشد. و خدا داناى به حقيقت حال است و بازگشت همه چيز به سوى اوست .

منافات (( دفاع از سلمان )) با سياستهاى عمر

دوم اين كه : در آن روايت آمده است كه عمر، سعد را به علت تلاش او در تحقير سلمان محكوم ساخت و مورد اعتراض قرار داد. چنين امرى با سياستها و مواضعى كه عمر در مقابل غير عرب و حتى در مقابل شخص ‍ سلمان اتخاذ كرده و از تزويج دختر خود به او كه دخترش را خواستگارى كرده بود به اين علت كه عرب نيست خوددارى كرد، سازگار و هماهنگ نيست . به خواست خدا در فصلى مستقل گوشه هايى از سياستهاى عمر در اين زمينه را خواهيم آورد.

بنابراين ، مهم انيست كه به نظر مى رسد اين روايت ؛ مواضع معروف و شناخته شده خليفه دوم در مقابل غير عرب كه مقتضاى آن مواضع ، محروميت غير عرب از بسيارى از حقوق انسانى و اسلامى بود منافات دارد. اما در اين خصوص مى توان گفت : طبيعى بوده كه خليفه در اوايل كارش به اعمال اين گونه سياستهاى خود اقدام نكند و از علنى ساختن آنها خوددارى نمايد تا امر و حكمش استحكام و ثبات پيدا كند خصوصا كه اعلان و اعمال اين سياستها مادام كه ضرورتى ايجاب نمى كرد، دليل و انگيزه اى نداشت چرا كه در آغاز كار او، فتوحاتى صورت نمى كرد، دليل و انگيزه اى نداشت چرا كه در آغاز كار او،فتوحاتى صورت نگرفته بود و بين عرب و غير عرب تماس و اصطكاكى به وجود نيامده بود و از طرف ديگر كسانى مانند سلمان فارسى ، بلال حبشى و صهيب رومى در زمان رسول الله - صلى الله عليه و آله - در ميان مسلمانان موجوديت يافته بودند و موجوديت آن از جانب شخص آن حضرت - صلى الله عليه و آله - مورد قبول و تاءييد قرار گرفته و به صورت واقعيتى انكارناپذير در آمده بود.