سوم : من فرزند اسلام هستم - سلمان فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
على هذا مى بايست عمر در آن مرحله و مقطع ، از تجاهر و تظاهر به آن گونه ديدگاههايشان پرهيز كند و در مقابل سعد آن چنان موضعى اتخاذ كند بخصوص در تاءييد سلمان (( محمدى )) كه از احترام و ارزش بسيارى نزد توده مردم بويژه نزد صحابه پيامبر - صلى الله عليه و آله - برخوردار بود و بعلاوه نزد اهل بيت و شخص اميرالمؤ منين - عليه السلام - موقعيت و جايگاه مخصوصى و جايگاه مخصوصى داشت . براى نشان دادن منزلت و موقعيت والايى كه سلمان بر اثر كارهاى برجسته خود در نتيجه آنچه رسول الله - صلى الله عليه و آله - درباره او فرموده بود داشت ، همين بس كه يادآور شويم موقعى كه به دمشق رفته بود: (( ...نماز ظهر را اقامه كرد و سپس خارج گرديد و مردم نيز خارج شده به ديدار و ملاقات او مى رفتند آنچنانكه خليفه ديدار مى شود. ما او را پس از آن كه نماز عصر را براى اطرافيان خود امامت كرده و به راه افتاده بود ديديم ،ايستاديم و به او سلام كرديم و هيچ شريفى (بزرگى ) نماند كه او را به ورود در منزل خود دعوت نكند ).(133)همچنين هنگامى كه سلمان به مدينه رفت ، عمر به مردم گفت : (( خارج شويم از سلمان استقبال كنيم )) . پس مردم با او از شهر خارج شده به ارتفاعات مدخل شهر رفتند. ما چنين رفتارى را از عمر در مورد هيچ يك ديگر از كارگزارانش يا كسى ديگر از اصحاب رسول الله - صلى الله عليه و آله - سراغ نداريم . على رغم اين كه سلمان به آنچه در سقيفه گذشت معترض بود و اين جمله او - به فارسى - كه درباره ماجراى سقيفه گفت :(( كرديد و نكرديد )) معروف و مشهور است . (134) معناى اين جمله اينست كه : كارى انجام داديد (بيعت گرفتن براى ابوبكر) اما گويى هيچ كارى نكرديد؛ زيرا آنچه كرديد كار بجايى نبود مثل اين كه به كسى كار بيهوده اى انجام مى دهد گفته مى شود: كارى نكردى . (135) و نيز بزودى مى آيد به هنگامى كه پسر عمر و عمرو عاص در پى چاره اى بودند كه سلمان را از خواستگارى دختر عمر منصرف كنند ابن عمر به عمرو بن عاص گفت :(( او سلمان است و موقعيتش در اسلام معلوم )) .از همه اينها گذشته شايد گفتن عمر چنين سخنى را (سلمان منا اهل البيت ) كه با مواضع و ديدگاههاى خليفه دوم سازگار نيست ناشى از آن بوده كه معتقد بوده است لازمه يك سياست و موضع ، اعلام و اظهار آن نيست .بنابراين موقعى كه اظهار و اعلام ، به موضع و ديدگاه آسيب و زيان برساند بايد - فعلا - بر آن سرپوش نهاد و عندالاقتضاء آن را تجاهل و انكار و حتى تقبيح و محكوم كرد، روشى كه منطق سياسى كسانى است كه اهل دنيايند و از حكومت به عنوان ابزار و وسيله نيل به خواستها و اهداف شخصى يا قومى يا گروهى بهره بردارى مى كنند.و بالاخره :روايتى نقل شده كه در آن آمده است : (( در حيات رسول الله - صلى الله عليه و آله - عمر بن خطاب از سلمان پرسيد تو كيستى ؟! (حسب و نسبت چيست ؟) سلمان گفت : من سلمان بن عبدالله (فرزند بنده خدا) هستم . گمراه بودم خداوند به وسيله محمد - صلى الله عليه و آله - هدايتم كرده تهيدست بودم خداوند به وسيله محمد - صلى الله عليه و آله - بى نيازم كرد، برده بودم خداوند به وسيله محمد - صلى الله عليه و آله - آزادم كرد اينست حسب و نسب من )) . آنگاه از اين پرسش (تحقيرآميز) عمر نزد پيامبر - صلى الله عليه و آله شكايت برد پس آن حضرت - صلى الله عليه و آله - فرمود:(( اى جمعيت قريش ! حسب و نسب انسان دين و مروت اوست و اصل و ريشه اش عقل و خرد اوست خداوند تعالى فرموده است : ما شما را از مرد و زن خلق كرديم و به صورت اقوام و قبايل مختلف درآورديم تا يكديگر را بشناسيد (( همانا گراميترين شما پرهيزگارترين شماست )) (136) اى سلمان ! احدى از اين جمعيت را بر تو برترى نيست جز به تقواى خدا و اگر تقواى تو بيش از اينها باشد تو برتر هستى )) (137). يا شبيه به اين تعبير.پيش از اين نيز موضعگيريهاى از اين نوع از عمر در مقابل سلمان در زمان حيات پيامبر - صلى الله عليه و آله - نقل شد. خلاصه اين كه قضيه اى كه در روايت مورد بحث آمده است يا به نفع خليفه دوم و براى خدمت به او تحريف يا جعل شده است و يا اين كه خود خليفه از روى زيركى و سياست دو موضعگيرى مختلف ، در مقابل سلمان داشته است روشى كه در حيات سياسى خليفه نادر و اندك نبوده است .سوم : من فرزند اسلام هستم
بسيارى از جانوران در زمان خصوصيات و ويژگيهايى كه هويت و حقيقت آنها را مى سازند دارا هستند و به