باب دوم : سياستها و پيامدها - سلمان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلمان فارسی - نسخه متنی

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: سید محمد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ظلم و انحراف و توجيه جرايم و خلافكارى هاى حكومت و حكام و نتيجه آن اين بود كه حكومت در پشت چهره هاى صالح مرتكب مفاسد خود بشود و را اتكاى به آنها اساس اسلام را از بين ببرد. بنابراين اين مشاركت در حكومت و دراز كردن دست يارى به سوى حكام حتى در حد اجاره دادن شتر به حاكم تا با آن به حج جايز نبوده است مگر آن كه موقعيت حساسى پيش آيد كه با مشاركت و همكارى ، خدمت بزرگ و مهمى به اسلام و مسلمين انجام شود مثل اين كه با مشاركت در حكومت از انقراض و ريشه كن شدن مؤ منين پيشگيرى شود و موجوديت آنان - هر چند در كمترين حد - محفوظ بماند حال يا فرد مشاركت كننده خود تصميم گيرنده باشد و چنين مهمى را انجام دهد يا با قرار گرفتن در موقعيتى كه از نقشه ها و توطئه هاى حكومت عليه مؤ منين مطلع شود،اطلاعات ضرورى كسب شود و امكان مواجهه و پيشگيرى آگاهانه و مناسب و مقتضى فراهم گردد.

تا اين جا راجع به سبب و فلسفه مشاركت سلمان و امثال او در حكومتى كه مورد قبول آنها نبود توضيح داده شد. اما اين كه چرا حكام آنها را شركت مى دادند؟ ظاهر اينست كه اهداف و اغراض ناشايسته اى در كار بوده است . شايد مقصود آنها اين بوده است كه با شركت دادن كسانى چون سلمان در حكومت ، آنها را ساكت كنند و از جبهه گيرى و معارضه باز بدارند يا اين كه آنها را به حكومت آلوده كنند، يا با استناد به عضويت آنها در حكومت ، حكومت خود را مشروع جلوه بدهند، يا اغراض ديگرى كه ما در اين جا در پى استقصاء همه آنها نيستيم و شايد آنچه كه ، درباره اهداف ماءمون از اين كه امام رضا - عليه السلام - را ولى عهد خود ساخت بيان كرده ايم براى روشن شدن جواب به اين سؤ ال فايده بخشد.

حتى ابن شهر آشوب گفته است : (( عمر، سلمان را به امارت (( مدائن )) ماءمور كرد و مقصود او اين بود كه سلمان را بفريبد سلمان چنين نكرد تا كه از اميرالمؤ منين اجازه طلبيد آنگاه رفت و در مدائن اقامت گزيد تا وفات يافت . او در عبايى كه داشت و نيمى از آن زيراندازش بود به جمع هيزم مى پرداخت ....(101)

باب دوم : سياستها و پيامدها

فصل اول : روياروى زورگويى

سرآغاز

تبعيض نژادى بدين معناست كه بر اساس نژاد يا رنگ پوست و از اين قبيل به كسى امتيازى داده شود و بر همين مبنا به ديگران ظلم شود يا از آن امتياز محروم و ممنوع شوند. تبعيض نژادى امرى زشت و ناپسند است كه فطرت انسانى آن را رد و عقل و خرد آن را محكوم مى كند و وجدان آدمى حتى وجدان كسانى كه در عمل آن را به اجرا در مى آورند و سعى مى كنند آن را به شكل ظاهر فريب در آورند يا بدان رنگ تمدن بزنند آن را انكار مى كند و از آن سرباز مى زند.

تبعيض نژادى امرى جديد و پديده اى نو نيست بلكه امرى بسيار قديمى است و حتى در زمانى كه يهود آن را يكى از تعاليم بنيادين دين خود شمرده مبناى برخورد رفتار خود با ديگران قرار دادند اين پديده ، متصف به صفت قداست گرديد و جامه مشروعيت پوشيد! اسلام تبعيض نژادى را رد مى كند  پيداست كه ديدگاه واقعى اسلام به طورى كه پيامبر گرامى - صلى الله عليه و آله و سلم - در حجة الوداع مقرر فرمود(102) اينست كه هيچ عربى را بر غير عرب برترى و فضيلتى نيست جز به تقوا و پرهيزگارى . و نيز آن حضرت - صلى الله عليه و آله و سلم - هر كس را كه در اسلام (از پدر و مادر مسلمان ) زاده شود عرب ، و هر كس را كه به ميل خود به اسلام درآيد مهاجر شمرده است . (103) قسمت اول كه معيار (( عرب )) بودن را بيان مى كند از امام باقر - عليه الصلاة و السلام - نيز روايت شده است . (104) و از ابوهريره روايت شده كه مرفوعا از پيامبر روايت كرده : هر كس به عربى سخن بگويد عرب است و هر كس پدر و مادرش مسلمان باشند عرب است .

(105) و از رسول الله - صلى الله عليه و آله - روايت شده كه روز فتح مكه بر منبر شد و فرمود: (( اى مردم ! خداوند كبر و نخوت جاهليت و فخر فروشى با پدران را از ميان شما برداشت آگاه باشيد كه شما از (( آدم )) هستيد و آدم از گل بود، همانا بهترين بندگان خدا بنده اى است كه از او پروا كند. عرب بودن به پدر عرب داشتن نيست ، بلكه عربى سخن گفتن است با زبان . پس ‍ هر كس كرده اش او را به جايى نرساند حسب و نسبش او را نمى رساند...(106)

/ 77