حديث آزادى سلمان به نقلى ديگر - سلمان فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
تاريخ را به كار برده )) نمى توان پذيرفت . ما در كتابمان (( الصحيح من سيرة النبى )) ثابت كرده ايم كه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - خود، واضع تاريخ هجرى بوده است و بارها آن تاريخ را به كار برده و همين قرارداد مكتوب هم مى تواند يكى از ادله و شواهد اين مطلب باشد.
راجع به آنچه كه علامه پژوهشگر (( احمدى )) گفته و بر روايت ايراد كرده نيز مى گوييم :
1 - با مراجعه به منابع دانسته مى شود اين كه گفته است : (( خطيب ، ابن عساكر و نفس الرحمان ، ذكرى از شهود نكرده اند صحيح نيست )) .
2 - آنچه راجع به توصيف و تلقيب ابوبكر به (( صديق )) گفته صحيح مى باشد و ما در كتاب (( الصحيح من سيرة النبى الاعظم - صلى الله عليه و آله -، ج 2، ص 263-268 گفته ايم كه ملقب شدن ابوبكر به اين لقب در زمان اسراء و معراج يا در آغاز بعثت ، يا در ماجراى غار - بر حسب اختلاف ادعاها و اقوال - صحيح نيست . در آن جا گفته ايم كه اين لقب پس از گذشت مدتى - نه كوتاه - از رحلت پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - بر ابوبكر گذارده شده است .
حال اگر بعد از ملقب شدن ابوبكر به اين لقب ، خود او اين لقب را در سند آزادى سلمان درج كرده باشد بايد گفت : اين كه انسان القاب و عناوين تعظيم و تجليل را بر خود بنهد امرى غير متعارف است . انسان بزرگى كه براى خود حرمت و احترام مى شناسد در چنين موقعيتهايى از اظهار عظمت و برترى ابا كرده فروتنى ابزار مى كند. و اگر ديگران او را به لقب (( صديق )) ملقب ساخته به سبب دوستى ابوبكر و به منظور تجليل و تعظيم او، از جانب خود اين لقب را به آن نوشته و افزوده باشند بايد بگوييم :
اين به معناى اين است كه ديگران در آن نوشته دخل و تصرف بگذارند چيزى را كه در آن مكتوب نبوده بر آن افزوده اند. و اين كارى محكوم و مردود است اگر نگوييم كارى ننگ آور مى باشد بخصوص كه براى يار ابوبكر، عمر بن خطاب لقب نگذاشته و وصف (( فاروق )) را بر آن نيفزوده اند چنانكه لقب جز او را نيز درج نكرده اند. ناگفته نگذاريم كه محدث نورى در (( نفس الرحمان )) اين سند مكتوب را بدون وصف (( صديق )) و با وصف (( ابن ابى قحافه )) از (( تاريخ گزيده )) نقل كرده .اين نقل مناسبتر و با ظاهر حال سازگارتر است .
3 - راجع به اين كه علامه احمدى گفته است (( ابوذر در سال اول هجرى به مدينه نيامده بوده و بعد از خندق به مدينه آمده است و اين با احصاء او در شمار شهود (در سند سلمان ) منافات دارد )) ، مى گوييم :
مقصود اين است كه ابوذر بعد از خندق به قصد اقامت در مدينه به مدينه آمده است اما پيش از آن شايد به قصد ديدار پيامبر - صلى الله عليه و آله - يا حاجت و ضرورتى ديگر به مدينه آمده و با نوشته شدن اين قرارداد مواجه شده و بر آن گواه گرديده و سپس به موطن خود بازگشته است . روايتى ديگر نيز بر حضور او دلالت مى كند(40) بدان مراجعه شود.
4 - علاوه بر آنچه گذشت توصيف (( بلال )) به اين كه غلام ابوبكر بوده نيز به نظر مى رسد از اضافات روات اين حديث است ؛ زيرا به طورى كه ما در كتابمان (( الصحيح من سيرة النبى الاعظم ، ج 2، ص 34-38 گفته ايم بلال غلام ابوبكر نبوده است . و بالاءخره شاهد ديگر بر اين كه راويان و نويسندگان اين حديث از جانب خود در آن اضافاتى كرده اند اين است كه عبارت : (( رضى الله عنهم )) بعد از ذكر نام شهود اضافه شده است .
چرا كه بدون شك اين عبارت بعد از نوشته شدن اين سند بر آن افزوده شده (نه در زمان كتابت كه شهود زنده بوده اند). حتى اين احتمال هم هست كه اسامى شهود بعدا در ذيل سند اضافه شده باشد. اما اين احتمال بسيار بعيد است .
حديث آزادى سلمان به نقلى ديگر
در بعضى روايات آمده است كه : بردگى ، سلمان را مشغول داشت و مانع از حضور او در بدر و احد شد تا اينكه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - به او فرمود: (( اى سلمان ! مكاتبه كن )) . پس سلمان با مالك خود مكاتبه كرد تا در مقابل غرس سيصد نخل (و به قولى صد و شصت فسيله يعنى شاخه درخت خرما كه در زمين غرس شده و به قولى پانصد نخل و به قولى ديگر فقط صد نخل ) و چهل اوقيه (41) طلا آزاد شود. آنگاه رسول الله - صلى الله عليه و آله - به مسلمانان خطاب كرده فرمود: (( با دادن نخل ، برادرتان (سلمان ) را يارى كنيد )) .
پس ياران پيامبر - صلى الله عليه و آله - يكى يك پنجم ، ديگرى يك دهم ، و... كمكش كردند تا آن مقدار نخل فراهم گشت . پيامبر - صلى الله عليه و آله - به او دستور داد چاله بكند اما هيچ نخلى را غرس نكند تا خود