از جمله پيامدها و نتايج اوليه تبعيض نژادى بر اساس طبقه اجتماعى ،خون ،رنگ پوست ، نژاد، زبان ، سرزمين و از اين قبيل ، عبارتست از پيدايش گرايشهاى كينه آميز بين مردم و پايمال شدن ارزشها و كرامتهاى انسانى بدون هيچ وجه معقول و مقبولى و تضييع حقوق انسانى آنها بى هيچ علت و سببى و رفتار آنها با يكديگر به صورتى كه هيچ دين ، عقل و وجدانى بر آن صحه نمى گذارد.به جاى اين كه مؤ منان برادر باشند، در خيرات يارى يكديگر كنند، روح دوستى و همبستگى در بين آنها حاكم باشد و در چيرگى بر سختيهاى زندگى و دفع و رفع شدايد به يكديگر نيرو بخشند و مكمل هم باشند و موجب توانمندى ،عزت و سعادت يكديگر باشند....به جاى اين كه همه ، پشت به هم كرده دشمن يكديگر شده اند،هر گروه در جهت نابود كردن و به چنگ آوردن قوا و امكانات دست به كار مى شود و روح كينه و خصومت بين آنها حاكم مى شود. و رنگ ، نژاد، زبان ، طبقه و....وسائلى مى شوند كه در جهت تجزيه و فروپاشى مردم - به جاى گردآوردن و وحدت بخشيدن به آنها - مورد بهره بردارى قرار مى گيرند. به اين صورت كه بر نقاط افتراق و تمييز ناچيز و بى نتيجه ، انگشت گذارده مى شود و بر نقاط اشتراك و يگانگى چشم فرو بسته تجاهل مى كنند، در حالى كه نقاط اشتراك شايسته توجه و اهتمام هستند، چرا كه اين مشتركات ، والا، سودمند، و صحيح بوده اصالت بيشترى دارند و در تكامل و تعالى انسان و مغلوب ساختن موانعى كه در راه حيات انسان پديد مى آيند مؤ ثرترند.
سلمان روياروى تبعيض نژادى
1 - مالك از زهرى و او از ابوسلمة بن عبدالرحمن روايت كرده كه گفت : (( قيس بن مطاطيه )) نزد جمعى كه سلمان فارسى ، صهيب رومى ، و بلال حبشى در ميان آنها بود آمد و گفت : قبيله اوس و خزرج به يارى اين مرد (پيامبر) برخاسته اند. اين (سلمان ) را چه مى شود؟ (چرا سلمان اين چنين مقام و موقعيت يافته ؟) پس معاذ بن جبل يقه او را گرفت و او را نزد پيامبر - صلى الله عليه و آله - برد و آن حضرت را از آنچه او گفته بود با خبر ساخت . آنگاه رسول الله - صلى الله عليه و آله - برخاست و در حالى كه عبايش بر زمين كشيده مى شد (با هيجان و شتاب ) به راه افتاد تا به مسجد رسيد آنگاه مردم به اجتماع در مسجد فرا خوانده شدند (پس پيامبر - صلى الله عليه و آله - حمد خدا را كرد و بر او ثنا گفت ...) و فرمود: اى مردم ! خدا يكى است ، پدر يكى است و عربيت از پدر يا مادر به شما نرسيده بلكه عربيت يك زبان است و هر كس بدان زبان سخن بگويد (( عرب است ... )) .(119)2 - و نيز مالك از ابوهريره روايت كرده كه گفت : در حالى كه قريش در مجلس رسول الله - صلى الله عليه و آله - گرد آمده بودند سلمان فارسى وارد جمع آنها شد يكى از قريشيان رو بدو كرده گفت : حسب و نسب تو چيست ؟ و چگونه جراءت كردى به مجمع قريش درآيى ؟ سلمان به او نظر افكند و سپس چشم پايين انداخت و گريه كرد و به آن شخص گفت : (( از حسب و نسبم پرسيدى ، از نطفه اى نجس آفريده شدم و امروز بايد انديشه كنم و عبرت بگيرم و فردا مردارى بدبو خواهم بود. پس آن هنگام كه هنگام كه نامه هاى اعمال باز شوند، ترازوها نصب گردند، مردم براى صدور حكم فرا خوانده شوند و اعمال من در ترازوى سنجش قرار گيرد، اگر زياد خواهم بود اين است حسب و نسب من و همگان )) .آنگاه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - فرمود: (( سلمان راست گفت هر كه مى خواهد به مردى بنگرد كه دلش نورانى گشته به سلمان بنگرد.(120)به نظر مى رسد كه اين قضيه بسيار شبيه است بدانچه كه بزودى نقل خواهد شد و در آن سبب اين كه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - فرمود: (( سلمان از ما خانواده است )) آمده اما اين عبارت در اين جا نيامده