تنها همين يك بار نبوده كه سلمان از موضع كسى كه مربى ، خير خواه و مسؤ ول است با برادران دينى خود رفتار كرده . بسيارى از مواضع او داراى اين جهت تربيتى بوده است . ما نمى خواهيم اين موارد را در او داراى اين جهت تربيتى بوده است . ما نمى خواهيم اين موارد را در حيات او - رضوان الله عليه - استقصاء كنيم بلكه در اين جا به نقل يك ماجرا كه بين او و زيد بن صوحان واقع شده و بنابر آنچه در بعض روايات دير آمده با (( ابوالدرداء )) نيز تكرار شده اكتفا مى كنيم .مى بينيم سلمان به وجود گرايش به عبادت و اعراض از دنيا به نحوى خارج از حد اعتدال در زيد پى مى برد؛ گرايشى كه مى تواند در طرز رفتار او با ديگران و محيط اطراف خلل و اختلالى غير مجاز ايجاد كند و بخش بزرگى از حالت توازن را كه بايد در زمينه پرداختن به اعمال خير و نيك وجود داشته باشد به نحوى كه به جهات ديگرى كه بايد بدانها نيز در حد معينى پرداخته شود آسيب نرساند از بين مى برد. و پيداست كه مساءله توازن و تعادل مساءله حساس و خطيرى است كه با عمق شخصيت انسان مسلمان تماس دارد و با تمامى مواضع و رفتارها و كليه شؤ ون زندگى او مرتبط است و ايجاد خلل در آن به معناى پيدايش و نقص و كاستى در دين است كه بايد از آن دورى جست و پيش از آن كه به فاجعه اى واقعى مبدل شود بايد آن را اصلاح و تصحيح كرد.آرى سلمان به اين نيز پى برده بود كه (( زيد )) با تلقى و برداشتى قشرى و سطحى به عبادات دينى پرداخته است به طورى كه به وسواسى گرى دچار گشته تا آنجا كه از روح شريعت دور شده خود را در محبسى خشك و در بسته زندانى كرده و از زندگى در سرزمين گسترده و پر از نعمت خدا محروم نموده نمى تواند به گشت و گذار هدفدار در آفاق اين سرزمين پهناور و آكنده از نعمت و موهبت بپردازد. وقتى كه سلمان احساس كرد زيد در معرض اين خطر جدى است و در آستانه اينست كه بر اثر آن ، گامهايش بلغزد از جايگاه يك مربى مهربان براى تصحيح خطاى زيد و بازگرداندن امور به حد نصاب و اعتدال وارد عمل مى شود.نص تاريخى چنين مى گويد:زيد بن صوحان شب را زنده مى داشت و روز زا روزه مى گرفت و چون جمعه مى آمد شب جمعه را زنده مى داشت و به