توان و تعادل در شخصيت انسان مسلم - سلمان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلمان فارسی - نسخه متنی

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: سید محمد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خدا خضوع و كرنش در برابر او و انجام دادن دستورات و پرهيز از منهياتش را واجب ساخته است !..

اين طايفه فريب چيزى را خورده اند كه حاكمان خود آن را پراكنده و شايع ساخته اند كه سلطه الهى است و بر مردم تحميل شده و آنان را رهايى از آن امكان ندارد چرا كه اراده خداوند سبحان بدان تعلق گرفته است ... از اين رو خداى متعال از مردم خواسته كه اعتقاد به عدم جواز قيام عليه سلطان را هر كه باشد و در هر زمان در بين عقايد و احكام (اصول و فروع ) خود جاى دهند! چرا كه سلطان نماينده و نمودار اراده خداست بر روى زمين و نافرمانى او و اعتراض بر او كيفر عذاب دردناك روز جزا را در پى خواهد داشت . حتى بعضى گفته اند: (( در روز قيامت سلطان - خليفه - هر گناهى انجام داده باشد و به هر جرم و جنايتى دست زده باشد هيچ عقوبت و كيفرى نمى شود! )) .(73)

سلطان هوشمندانه پيدايش اين ديدگاههاى انحرافى را در مجتمع اسلامى دانسته بود و در بين مسلمانها شواهدى را مى ديد كه نشان مى دادند بسيارى از ايشان در برخورد با مسائل ، از اين يا آن نظريه غلط پيروى مى كنند و او اين ديدگاهها را انحراف از خط استوار اسلام مى دانست ؛ زيرا اسلام اين را كه انسان نفس خود را به عنوان يك شخص ، محور شناخت حق و باطل و خير و شر بداند رد مى كند. و نيز اين را كه انسان به درجه اى از ضعف و فروپاشى شخصيت برسد كه معتقد شود حق براى قوى و توانمند و با اوست ، مردود مى داند. و همچنين تقديس حاكم را فقط بدين سبب كه حاكم است نمى پذيرد چرا كه حرمت و قداست جز با گام نهادن در راه استقامت و پرهيزكارى و الزام به عمل صالح و شايسته حاصل نمى شود. چنانكه اين ديدگاه را نيز كه حاكميت سركشان ، ستمگران ، مستبدان و منحرفان مستند به جبر الهى و اراده خداوندى است رد مى كند.

آرى سلمان همه اين مسائل را درك مى كند آنگاه از جايگاه مربى و مسؤ ول سعى مى كند هر اختلال يا فسادى را حتى در شخصيت مرد بزرگ و برجسته اى همچون زيد - اگر وجود داشته باشد - كشف كند او را به دقت زير نظر مى گيرد و سعى مى كند به طرز فكر او پى ببرد تا در صورتى كه شخصيت او به آن آلودگيها آلوده شده و از آن انحرافات اثر گرفته درد را شناخته با داروى مناسب به درمانش بپردازد.

توان و تعادل در شخصيت انسان مسلم

تنها همين يك بار نبوده كه سلمان از موضع كسى كه مربى ، خير خواه و مسؤ ول است با برادران دينى خود رفتار كرده . بسيارى از مواضع او داراى اين جهت تربيتى بوده است . ما نمى خواهيم اين موارد را در او داراى اين جهت تربيتى بوده است . ما نمى خواهيم اين موارد را در حيات او - رضوان الله عليه - استقصاء كنيم بلكه در اين جا به نقل يك ماجرا كه بين او و زيد بن صوحان واقع شده و بنابر آنچه در بعض روايات دير آمده با (( ابوالدرداء )) نيز تكرار شده اكتفا مى كنيم .

مى بينيم سلمان به وجود گرايش به عبادت و اعراض از دنيا به نحوى خارج از حد اعتدال در زيد پى مى برد؛ گرايشى كه مى تواند در طرز رفتار او با ديگران و محيط اطراف خلل و اختلالى غير مجاز ايجاد كند و بخش بزرگى از حالت توازن را كه بايد در زمينه پرداختن به اعمال خير و نيك وجود داشته باشد به نحوى كه به جهات ديگرى كه بايد بدانها نيز در حد معينى پرداخته شود آسيب نرساند از بين مى برد. و پيداست كه مساءله توازن و تعادل مساءله حساس و خطيرى است كه با عمق شخصيت انسان مسلمان تماس دارد و با تمامى مواضع و رفتارها و كليه شؤ ون زندگى او مرتبط است و ايجاد خلل در آن به معناى پيدايش و نقص و كاستى در دين است كه بايد از آن دورى جست و پيش از آن كه به فاجعه اى واقعى مبدل شود بايد آن را اصلاح و تصحيح كرد.

آرى سلمان به اين نيز پى برده بود كه (( زيد )) با تلقى و برداشتى قشرى و سطحى به عبادات دينى پرداخته است به طورى كه به وسواسى گرى دچار گشته تا آنجا كه از روح شريعت دور شده خود را در محبسى خشك و در بسته زندانى كرده و از زندگى در سرزمين گسترده و پر از نعمت خدا محروم نموده نمى تواند به گشت و گذار هدفدار در آفاق اين سرزمين پهناور و آكنده از نعمت و موهبت بپردازد. وقتى كه سلمان احساس كرد زيد در معرض اين خطر جدى است و در آستانه اينست كه بر اثر آن ، گامهايش بلغزد از جايگاه يك مربى مهربان براى تصحيح خطاى زيد و بازگرداندن امور به حد نصاب و اعتدال وارد عمل مى شود.

نص تاريخى چنين مى گويد:

زيد بن صوحان شب را زنده مى داشت و روز زا روزه مى گرفت و چون جمعه مى آمد شب جمعه را زنده مى داشت و به

/ 77