بعد از رحلت پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - و پس از آن كه امت اسلامى در معرض يك نيرنگ تبليغاتى و فرهنگى با هدف به وجود آوردن وضعيت جديدى كه اهداف و آرمانها را به سمتى جهت دهد كه با منافع و مصالح حاضر و فعلى و تحولات جديدى كه نتيجه طبيعى تغيير و تحول غير طبيعى در مركز رهبرى بعد از رسول الله - صلى الله عليه و آله - بود سازگار باشد قرار گرفت اين واقعيت به روشنى جلوه گر شد.
در نتيجه گروهى زمام امور را در دست گرفتند كه امتيازات ويژه اى به آن مردم دادند كه فكر آن را نمى كردند و در خواب هم نمى ديدند پس به دنيا چسبيدند و در درهم و دينار آن غرق گرديدند و ديگر هم و غمى جز اين نداشتند كه آن امتيازات را براى خود تثبيت و محافظت كنند و مزايا و امتيازات هر چه بيشترى به دست آورند هر چند اين مزايا ظالمانه و نابود كننده ديگران يا مخالف شرع و احكام دين باشد يا اخلاق و فطرت آن را ناپسند و مردود بشمارند. بدين ترتيب طبيعى است كه ببينيم آن مردم ،به مرض غرور مبتلا و صفت رذيله كبر و نخوت دچار گردند و بر كسانى كه تا ديروز بر اينها سرورى و آقايى مى كردند و امروز موالى و بردگانشان شده اند انواع ظلم و ستم روا دارند.
پس از آن كه عرب مالك اموال و بلاد گرديد دور از انتظار نبود كه در مرداب شهوات سقوط كنند و به صورتى رسوا،غير معقول و نامتوازن در لذتهاى حلال و حرام غرق شوند و در دنيا و مظاهر دنيوى آنان را مسحور و شيفته كند و شخصيت انسانيشان فرو بپاشد و به جاى آن طبع سركش حيوانى نهفته در ظلمات نفوسشان فرو بپاشد و به جاى آن طبع سركش حيوانى نهفته در ظلمات نفوسشان جايگزين شود. شخصيتى حيوانى و سركش كه به احدى كه بخواهد در مقابل آن بايستد رحمى نكرده با بغض و كينه هر چه بيشتر و به قصد تخريب و نابودى با آن برخورد مى كند،مخالفت هر كه باشد حتى نبى يا ولى ! و پيام و سخنش هر چه باشد فضيلت و تقوى يا فطرت و عقل .
اين واقعيت مورد انتظار چيزى است كه علت مصائب و بلايايى كه على - عليه السلام - و اهل بيت و شيعه او در طول تاريخ ديدند از جمله واقعه فراموش نشدنى كربلا را تفسير مى كند و روشن مى سازد و انگيزه هاى جنگهاى بى امان عليه اسلام و قرآن و هر آنچه كه شرف ، دين ، كمال و فضيلت بوده است را براى ما معلوم و آشكار مى نمايد. چرا كه على - عليه السلام - و اهل بيت و شيعيان او متعهد به تعاليم اسلام و نمودار خط قرآن و ايمان بودند و به فضايل اخلاقى و سجاياى كريمه انسانى آراسته و به هدايت عقل و فطرت راه يافته بودند.
راجع به آثار سياست تبعيض نژادى براى نخستين رهبر و بنيانگذار آن عمر بن خطاب بايد گفت طبيعى بود كه پس از آن كه فتوحات و كشورگشايى ها ميسر شد، دنيا به مردم رو كرد و غرور انسان عرب ارضاء گرديد و به خواستها و آرمانهايى چون مال و ثروت دست يافتند و از جانب ديگر،تبليغات به سود يك گروه معين و عليه هر كس و هر چيز ديگر به كار گرفته شد، طبيعى بود كه در ميان مردم عده اى مشهور و پرآوازه شوند و عده اى ديگر فراموش گرديده گمنام شوند. على - عليه السلام - در ضمن سخنانى به اين امر اشاره فرموده است :
(( ...آنگاه خداوند فتوحات را ميسر فرمود و عرب بعد از بى چيزى و سختى به مال و مكنت رسيد... آنگاه آن فتوحات به آراء زمامداران و حسن تدبير اميران نسبت داده شد. پس نزد مردم گروهى شهرت و آوازه يافتند و گروهى گمنام گشتند... )) .(299)
آرى طبيعى بود كه آن امتياز دادن و برتر دانستن عرب جوى آكنده از دوستى ، تعظيم و احترام نسبت به كسى كه عامل و سبب دست يابى آنها قانون و فرمان مطاع درآيد و سنت و روش او سنت جاريه گردد.
ما در كتاب (( حياة السياسية للامام الحسن - عليه السلام - ص 86-90 پاره اى مطالب سودمند در اين زمينه را آورديم در اين جا نيز براى روشن شدن اين كه سخن خليفه دوم در ميان مردم به صورت قانون مطاع درآمده بوده نصوص و شواهدى ديگر را مى آوريم :
همين بس كه بگوييم عظمت عمر بن خطاب بدان جا رسيده بود كه على - عليه السلام - نتوانست لشگريان خود را از خواندن (( نماز تزويج )) (كه عمر آن را بدعت گذاشته بود) باز دارد! آن حضرت - عليه السلام - فرموده است :
(( ...برخى از لشگريان من كه همراه من مى جنگيدند فرياد برآوردند كه : اى اهل اسلام ! سنت عمر دگرگون