اجـِعـُونَ، مـا از خدا هستيم و بازگشتمان نيز به سوى اوست . چه بزرگ و دردناك و سخت و مؤ لم و سوزنده و تلخ و دشـوار اسـت ، ايـن مـصـيبتى كه ما بدان آزمايش شديم !! و خداوند به حساب اين همه ظلم و ستمى كه در حق ما روا داشته اند خواهد رسيد؛ زيرا قدرتمند و گيرنده انتقام ، فقط اوست )). (85)
وقـتـى سـخـنـان امـام سـجـاد عـليـه السـّلام بـديـنجا رسيد، شخصى به نام ((صوهان بن صـعـصـعة بن صوهان )) ـ كه مردى زمينگير بود ـ به زحمت از جاى برخاست و شروع به عذرخواهى نمود و گفت : اى پسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ! من مردى از كار افتاده و زمـيـنگير بودم ، لذا نتوانستم شما را يارى كنم و به مدد شما برخيزم . حضرت فرمود: خدا تو را رحمت كند، تو معذور هستى . (86)
آنگاه كاروانِ رسانندگان پيام قيام خونين كربلا، در ميان صداى ناله و شيون مردم مدينه ، راهـى شـهـر شـد. هـركـس به سوى خانه خود مى نگريست ولى چه خانه اى ، اكثر مردان بـنـى هـاشـم شـهـيـد شـده بودند.
گويى خانه ها از گمشدگان سراغ مى گيرند و غمى سنگين بر خانه هاى شهدا حكومت مى كرد مدينه با همه مردمش ، به سوك نشست .
همينكه اهل بيت طهارت عليهم السّلام وارد شهر مدينه شدند، وقتى نظر آنان به مرقد مطهر پـيـامـبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله افتاد به ناگاه فريادبركشيدند:واه جداه ! واه مـحـمـداه ! يـا رسـول اللّه ! نـور ديـدگـانـت حـسين عليه السّلام را با لب تشنه شهيد كـردنـد، مـا اهـل بيت تو را به گونه اسيران رومى ، شهر به شهر همراه سرهاى شهيدان گردانيدند. با شنيدن فرياد اهل بيت عليهم السّلام مردم مدينه بار ديگر به خروش آمدند و صـداى گـريه و ناله آنان تمام شهر را پر كرد. گويى كاروان پيام خون شهيدان مى دانـد كه چگونه و به چه شكلى بايد رسالت خود را انجام دهد و در هر موقعيتى وظيفه آن چـيـسـت . و از هر فرصتى به بهترين وجه در رسانيدن پيام خويش استفاده مى كند، همه و هـمـه ، چـه افـراد قـافـله تـازه از راه رسـيـده ، چـه مـردم مـديـنـه و چـه بـازمـانـدگـان اهـل بـيـت كـه در مـديـنـه بـجـا مـانـده بـودنـد و اكـنـون هـمـراه سـايـر مـردم شـهـر، بـه اسـتـقـبـال رفـتـه بـودنـد، به سوى مرقد مطهر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رهسپار شـدنـد، در آنـجـا زيـنـب كـبـرى عـليـهـاالسـّلام هـمـيـنـكـه بـه درب مـسـجـد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيد حلقه درب را گرفته ، ندا در داد:
((ي ا جَدّ اهُ! اِنّى ناعِيَةٌ اِلَيْكَ اَخِى الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلا مُ؛ يعنى : اى جد بزرگوار! من خبر شهادت حسين عليه السّلام را براى تو آورده ام )).
آرى ، زينب با همين كلماتِ به ظاهر ساده ، آنچنان تحولى و آنچنان انقلابى در مردم مدينه ايجاد كرد كه ديگر مدينه هرگز آرام نگرفت ، چندين روز پياپى از تمام خانه هاى مدينه صـداى گريه و زارى به گوش مى رسيد و پس از آن نيز، ديرى نگذشت كه مردم مدينه و كوفه و بعضى مكانهاى ديگر، عليه حكومت يزيد قيام كردند.
در عـراق ، (( سـليـمـان بـن صـرد)) (87) نهضت توّابين را رهبرى كرد. و به دنـبـال او، ((مختار بن ابوعبيد ثقفى )) (88) و ((ابراهيم بن مالك اشتر نخعى )) (89) و يارانش ، تمامى جنايتكاران صحراى كربلا را به كيفر رسانيدند. در مـديـنـه اگرچه قيام مردم در ((حرّه )) (90) سخت سركوب شد، ولى همه از خواب غفلت بيدار شدند.
بـا يـارى خـداونـد مـنّان ، در مباحث آينده خواهيم ديد كه اثرات خون شهيدان كربلا و خطبه هـاى زيـنـب كـبرى عليهاالسّلام و ديگر افراد اهل بيت ، چگونه ظاهر شد و براى هميشه چه تاءثيرى در عالم از خود به جاى نهاد.
هـمـان طـور كـه در تـاريـخ تـولد حـضـرت زيـنـب عـليـهـاالسـّلام هـم در روز و هـم در سـال تـولد، بـيـن تـاريـخ نـويـسان اختلاف نظر ديده مى شود، در مورد تاريخ وفات و محل دفن پيكر مطهر آن جناب نيز اختلاف ، وجود دارد.
البـتـه بـدان گـونه كه در مورد سال تولد وى از روى قراين ، زمان نزديك به حقيقت را مـى تـوان حـدس زد، در تـاريـخ وفـات آن بـزرگـوار مـى تـوان يـقـيـن حـاصـل كرد كه تا يك سال بعد از واقعه كربلا زنده بوده ؛ چون در اكثر تواريخ ، به ايـن مـطـلب بـه اَشـكـال مـخـتـلف اشـاره رفـتـه اسـت ، ولى در