غارت شدند. و اين واقعه كه در تاريخ اسلام به ((واقـعـه حرّه )) (102) معروف است (103) خود عاملى ديگر براى سـرنـگـونى حكومت اموى و افشاى مظالم آنان شد. و گروه هاى ديگرى از مردم را به خود آورد.
بـعـد از ايـن واقـعـه ، بـنـى اميه در مكه نيز چهره كريه خود را نشان دادند و هرچه بيشتر سـعـى در آرام كـردن مـردم نـمـودنـد و هـر اقـدامـى كـه كردند، بيشتر از گذشته ، آبروى نـداشـتـه خـود را بر باد دادند. تا آنجا كه نسبت به خانه مباركه كعبه و حرم شريف نيز اهـانـتـهـايـى روا داشتند و اسباب نارضايتى جهان اسلام را فراهم آوردند. تا بالا خره در ربيع الاول 64 هجرى قمرى ، يزيد مُرد و ننگى ابدى با خود به همراه برد.
عـلت مـرگ يـزيـد بـه درستى روشن نيست ، ولى چنين برمى آيد كه به وسيله ((سلمى )) دخـتـر ((حـجـر بـن عـدى كندى )) و با همكارى ((عبدالرحمان )) برادرزاده حجر، مسموم شد و براى هميشه دنياى اسلام از لوث وجود ناپاكش تطهير شد. و ديرى نگذشت كه موج انتقام جويى مردم از كليه جنايتكاران واقعه كربلا به حركت درآمد.
امـا مـردم كوفه بعد از شهادت حضرت سيدالشهدا و قيام عبداللّه عفيف و شهادت او، هرگز آرام نگرفتند و كوفه بعد از واقعه كربلا، شاهد حوادث فراوانى بود.
هـنـوز از حـادثـه جانگداز كربلا ديرى نگذشته بود كه مردم كوفه ؛ يعنى همان افرادى كـه ابـتـدا حـضرت ابى عبداللّه عليه السّلام را دعوت كرده و سپس تنهايش گذاردند، در خـانه ((سليمان بن صرد)) جمع شدند. و همين شخص با چهار نفر ديگر به نامهاى ((مسيب بـن نـجـيـبـه ، عـبـداللّه بـن سـعـد ازدى ، عـبـداللّه بـن وال تـمـيـمـى و رفـاعـة بـن شـداد))، با يكديگر پيمان بسته و هم سوگند شدند كه بر عـليـه جـنايتكاران كربلا قيام نمايند و انتقام خون شهدا را بگيرند. اين عده ، ((سليمان )) را امـيـر قـرار دادند تا طبقه ناراضى از اموى با وى بيعت كنند. ايشان همچنين تعهد كردند كـه بـعـد از پـاك كردن جامعه اسلام از لوث جنايتكاران و تسلط بر اوضاع ، حضرت امام زين العابدين عليه السّلام را بر مسند خلافت مسلمين بنشانند.
بـديـن صـورت ، در مـيـان مـحـيـط تـرس و وحـشـت و كـنترل و تهديد و رعب طرفداران حكومت بنى اميه ، سليمان ، نامه هايى به اطراف نوشت و مـردم را بـه قـيـام عـليـه يـزيـديـان دعـوت كـرد تـا بـالا خـره پـس از چـهـار سال دعوت ، در سال 65 هجرى بپاخاست ، در حالى كه شانزده هزار نفر با او بيعت كرده بودند. به اتفاق چهارهزار نفر از اين عده به طرف كربلا حركت كرد. (104)
بـعـد از گـريه و زارى بر قبور شهدا و پاشيدن عطر بر مراقد مطهره و توبه و اظهار ندامت از گذشته ، پس از سه روز اقامت در كربلا، به سوى دمشق ، مقر حكومت امويان حركت كردند.
ايـنـان در ابـتـدا ضرباتى كارى بر پيكر ارتش بنى اميه وارد آوردند، ولى با شهادت ((سـليـمـان ))، مـوقـتا گرفتن انتقام از جنايتكاران ، چندى به تاءخير افتاد. (105)
امـا ديـرى نـپـايـيـد كـه ((مـخـتـار بـن ابـوعـبـيـد ثـقـفـى )) كـه چـنـدى قـبـل از واقـعه كربلا به واسطه طرفدارى از امام حسين عليه السّلام و حمايت از مسلم ، از سوى ابن زياد زندانى شده بود و نتوانست در جريان كربلا به يارى امام خود بشتابد، از زنـدان ابـن زيـاد آزاد شـد و كـار نـاتـمـام ((سـليـمـان بـن صـرد)) را كامل كرد.
((مختار)) يكى از دلاوران نامى عرب و رشيدان روزگار بود. وى از جمله ارادتمندان خاندان طـهـارت و عـصـمـت و شـيـعيان على عليه السّلام به شمار مى رفت . روزى همين مختار، دست مولى الموحدين على بن ابيطالب عليه السّلام را بوسه مى زد، حضرت فرمود:
((پسرم حسين عليه السّلام شهيد خواهد شد، جوانى ثقفى جنايتكاران و قاتلان ما را نابود خواهد كرد و آن شخص ، ((مختار پسر ابوعبيده ثقفى است )). (106)
داستان قيام و بيان شخصيت مختار و اينكه چگونه از زندان آزاد شد، خود احتياج به كتابى مـفـصـل دارد و