مـرجـعـى نـيـازمـنـد هـسـتـنـد تـا احـكـام و مـسـائل خـود را از آن بـپـرسـنـد. خـلفـا بـراى حـلّ ايـن مـشـكـل بـه دو گـروه مـجـوّز فـتـوا و نقل حديث صادر نمودند.
ب : اشـخـاصـى مـعـيـّن از طـرف حـكـّام ؛ كـه در عـصـر عمر به ابى هريره ، ابوموسى اشعرى ،عبدالرحمن بن عوف و زيد بن ثابت اين اجازه داده شد.
امـّا هـمـانـطـور كـه قـبـلاً پـيـش بـيـنـى مـى شـد، بـا گـذشـت زمـان نقل حديث و فتوا به اينها محدود نشد؛ زيرا اين دو طبقه قداستى نداشتند. لذا ديگران هم وارد اين مـيـدان شـدنـد. حتى جعل حديث و دروغ سازى به جايى رسيد كه بسيارى از زهّاد و عبّاد (قربة الى اللّه ) دروغ مـى گـفـتـنـد!(327) هـمانند (حرب ابن ميمون ) كه زاهد و عابد بود ولى حـديـث جـعل مى كرد يا (ابن هيثم طائى ) تمام شب را به نماز مى ايستاد وقتى كه صبح مى شد جلوس مى كرد و و دروغ مى گفت .
بـا جـلوگـيـرى از نـشـر سـنـّت رسـول خدا(ص)، مسلمانان در زمينه معارف و احكام شرعى ، به سـرگـردانـى عـجـيـبى مبتلا شدند. خلفاء براى جبران خلا ى كه از اين ناحيه در جامعه نوپاى اسـلامـى پـديـد آمـده بـود بـه ظـنّ خـويـش چـاره انـديـشـى كـردنـد و مـجـدّداً چـيـزهـايـى كـه قـبـل از بـعـثـت پـيـامـبـر(ص) رايـج بـود احـيـا نـمـودنـد. در ايـنـجـا آنـچـه را كه به جاى سنّت رسول خدا(ص) ترويج شد به اختصار مطرح مى كنيم .(328)
خليفه دوم براى جبران خلا ى كه از جانب منع انتشار سنت نبوى متوجّه جامعه اسـلامـى شـده بود، با تاءكيد وافر به نشر و گسترش شعر سفارش مى كرد و شعرا را به ايـن امـر تـرغـيـب مـى نمود.(329) او مى گويد: (تَعَلَّمُوا الشِّعْرَ، فَاِنَّ فيه مَحاسِنُ تـُبـْتـَغـى ، وَ مُساوِئُ تُتَّقى )(330) در فراگيرى شعر كوشا باشيد كه در آن خوبيهايى است كه طالب آن هستيد و خالى از بديهائى است كه از آنها پرهيز مى كنيد. و عايشه آن را تـاءيـيـد مـى كـنـد و مـى گـويـد: (عـَلَيـْكـُمْ بـِالشِّعـْرِ، فـَاِنَّهُ يـَعـْرِبـُ اَلْسِنَتِكُمْ)(331)؛ شعر بياموزيد كه موجب فصاحت زبان شماست .
خلفا بر خلاف كلام صريح پيامبر(ص) كه فرمود: (علم انساب سودمند نسب شناسى پرداختند. عمر بن خطاب حقوق لشكريان را بر اساس نژاد و قوم قبيله پرداخت مى كرد و مـردم را بـه شـنـاخت انساب خود دعوت مى نمود. و معاوية بن ابى سفيان به فرزندش يزيد، به جاى علم فقه ، احكام و قرآن ، نسب شناسى مى آموخت .(332)
جـايـگـزيـن ديـگـرى كـه بـراى سـنـّت رسول خدا(ص) به وجود آمد علوم و معارف اهل كتاب بود كه توسط كعب الاحبار يهودى ، وهب بن مـنـبـه و عـبـداللّه بـن سلام ترويج مى شد. وارد شدن اسرائيليات به حوزه معارف اسلامى نيز عـمـدتـاً بـه هـمـين دليل ، يعنى خلا فرهنگى و زمينه هاى سياسى اجتماعى عصر خلفا بوده است .(333) عـصـر جـاهـلى را كـه بـراسـاس افـسـانـه هـاى خـرافـى بـود مـمـنـوع شـمـرد و كـار آنـان را تـعـطيل نمود. امّا پس از رحلت پيامبر(ص) خلفاء بار ديگر آنان را به صحنه آوردند و براى تشويق قصّه گوها شخص خليفه در محفل آنها شركت مى كرد.(334) بـنـابـرايـن قـصـه گـويـى نـيـز جـايـگـزيـن ديـگـرى بـراى سـنـّت رسول خدا(ص) بود.
نشر حديث در مكتب اهل بيت (ع) (فَمَنْ لَمْ يسْتَطِعْ مِنْكُمْ اَنْ يَرْوِيَهُ اَوْ يَحْفِظَهُ فَلْيَكْتُبْهُ وَ لِيَجْعَلْهُفى بِيْتِهِ.)(335) امام حسن (ع) از مـبـاحـث گـذشـتـه مـمـكـن اسـت ايـن تـصـوّر پـديـد آيـد كـه سـنـّت رسـول خـدا(ص) بـر اثـر عـدم كـتـابـت و نـشـر آن و جـعـل حـديـث ، مـخـدوش شـده و ديـگـر قـابـل اعتماد نيست . البته اين تصوّر در مورد مكتب خلفا تا حدّى مقرون به صحّت مى باشد. امّا پـر واضـح اسـت كـه مـكـتـب خـلفا تنها مكتب ، در انتقال اسلام نبوده است . و اساساً مسؤ وليت اين وظيفه مهمّ از جانب پيامبر(ص) به عهده اهل