جدّم حسين(ع) در روز عاشوراء افتادم كه از خيمه اي بهخيمة ديگر واز پناهگاهي به پناهگاه ديگر فرار مي كردندودشمن فرياد مي زد:خيمة ستمكاران را به آتش بكشيد! بعد از غارت خيمه ها،عمرسعد صدازد:چه كسيحاضراست،بربدن حسين(ع)، اسب براند؟ ده نفر كه همگي آنهااز راه حرام،متولد شده بودند،اعلامآمادگي كردند وبر اسبهاي خود سوار شدند وبرآن بدن شريفتاختند واستخوانهاي سينه وپشت وپهلوي بدن مباركحضرت را درهم شكستند!«1»
درهنگام اعزام اسراء اهلبيت به كوفه،آنها بكنار اجساد شهداءكربلا آمدند وبا آنها وداع نمودند.همينكه چشم اهل وعيال اباعبداللّه(ع)،به اجساد شهداءافتاد،صداي ضجّه وشيون بلندكردند واظهار مصيبت نمودند.
راوي گفت:بخداقسم!فراموش نمي كنم آن صحنه اي را كهزينب كبري'(س)نُدبه مي كرد وبا صدايي حزين وغمناك ميگفت:يامحمّداه!رحمت ملائكة آسمان برتوباد!اين حسينتوست كه با اعضاي پاره پاره،در خون خويش آغشته است! اينها دختران تواند كه آنهارا اسير كرده اند!يامحمّداه!اين حسين توست كه بدنش بر روي خاك افتاده وباد صبا،بر او خاك وغبار مي پاشد!واحزناه!واكُرباه!اين حسين توست كه
1 ـمنتهي الامال