روضه های چهارده معصوم (علیه السلام)

گردآورنده: محمد تقی صرفی پور

نسخه متنی -صفحه : 84/ 29
نمايش فراداده

سر برادر افتاد،پيشاني‌ خود را به‌ چوبة‌ محمل‌ كوفت‌ كه‌ از آن‌خون‌ جاري‌ شد.«1» امام‌ سجاد(ع‌)در دروازه‌ كوفه‌ براي‌ آن‌ مردم‌ بي‌ وفا،سخنراني‌كرد.از جمله‌ فرمود:/اي‌ مردم‌!هركه‌ مرا مي‌ شناسد،بشناسد. وهركه‌نشناسد،منم‌ علي‌ پسر حسين‌(ع‌)كه‌ اورا بر كنار فرات‌،بي‌ گناه‌ سر بريدند!من‌پسر شخصي‌ هستم‌ كه‌ پرده‌ حرمتش‌ را دريدند ونعمت‌ زندگانيش‌ راربودندومالش‌ را غارت‌ كردند واهل‌ وعيالش‌ را اسير نمودند!من‌ پسر شخصي‌ هستم‌كه‌ دسته‌ جمعي‌ اورا كشتند!/«2»   ابن‌ زياد،دركاخش‌ نشسته‌ بود وسر مبارك‌ امام‌ ،درمقابلش‌ قرارداشت‌.خوشحال‌ بود ومتبسم‌ّ!!ناگاه‌ چوبدستي‌ را برداشت‌ وبردندانهاي‌ آن‌ سر مي‌ زد ومي‌ گفت‌:چه‌ بسيار خوش‌ لب‌ ودندان‌بوده‌ است‌!دراين‌ موقع‌ زيدبن‌ ارقم‌ كه‌ اين‌ صحنه‌ را مشاهده‌ مي‌كرد،طاقت‌ نياورد وگفت‌:اي‌ پسر زياد!برلب‌ ودندان‌ سرمقدّس‌نزن‌!كه‌ من‌ بارها ديدم‌،رسول‌ خدا(ص‌)اينهارا مي‌ بوسيد ومي‌مكيد!دراين‌ موقع‌،زيد بگريه‌ افتاد.«3»   ابن‌ زياد،سر مقدّس‌ امام‌ را به‌ خولي‌ داد تادرمنزلش‌ نگه‌ دارد.

زن‌ خولي‌ مي‌ گويد:وقتي‌ شوهرم‌ سر مبارك‌ امام‌ را در گوشه‌اي‌ گذاشت‌ وبه‌ خواب‌ رفت‌،شنيدم‌ سر حضرت‌ تا طلوع‌ فجر، قرآن‌ مي‌ خواند وآخرين‌ آيه‌ اين‌ بود: وسيعلم‌ الذّين‌ ظلموا

2 ـدركربلا چه‌ گذشت‌؟ 

3 ـجلاء العيون‌