روحانى و اتحاد جانى است، نه عارضه نفع عاجل و لذت زايل. و لهذا از شايبه مخالفت و منازعت منزه و از عروض كلال و ملال مبرّاست، چنان كه كريمه كه «الاخلاّءُ يومئذ بعضهم لبعض عدو الاّ المتقين»1 به آن ناطق است، و نيز گفتهاند كه كمال هر چيزى در ظهور خاصيت اوست و چون انس طبيعى از خواص انسان است، پس كمال انسان در اظهار اين خاصيت باشد با ابناى نوع خود و اين خاصيت مبدأ نوع محبتى است كه به مقتضاى تألف و تمدن است و اين محبت با وجود آن كه نزد عقل مستحسن و پسنديده است، شرع نيز در اين باب مبالغه تمام دارد، چون غايت اكثر تكاليف شرعيه حصول اين محبت و الفت است. و لهذا شارع امر فرموده كه هر شبانه روزى پنج نماز جماعت گذارند تا به بركت آن اجتماع، ميانه اهل محله، الفت و مؤانست پديد آيد، و باز امر فرموده كه در هر هفته يك نوبت همه اهل شهر، در يك موضع جمع شوند و نماز به جماعت ادا نمايند تا مؤالفت و مؤانست ميان تمام اهل شهر حاصل گردد،2 و باز فرموده كه در هر سال دو نوبت اهل شهر و رساتيق تمام در صحراى وسيع مجتمع گردند و نماز عيد به جماعت ادا كنند تا به واسطه آن اجتماع عام، ميانه اهل شهر و رساتيق، انس و الفت پيدا شود و با يكديگر آشنا شوند، و باز براى حصول اين محبت و مودّت ميانه اهل و ارباب بلاد بعيده و اقاليم مختلفه، حكم فرموده كه همه مكلفين، ذكرا كان أو انثى، بايد كه در مدت عمر خود در وقتى معين يك بار در شريفترين امكنه كه عبارت از بقعه تواند بود كه مولد و منشأ حضرت خاتم است، جمع شوند تا ميان جميع افراد امت مؤانست حاصل شود و تخصيص آن
1. زخرف (43)، آيه 67. 2. ايشان با اعتقاد به همين فلسفه وجودى نماز جمعه به خاطر حصول تفرقه و تشتت در جامعه آن روز در عين اعتقاد او به وجوب عينى نماز جمعه، ترك آن را جايز بلكه لازم دانسته است. (الاعتذار، ص 286).