به تعبير فيض، پيامبران موظف بودند تا مردمان را تعليم نموده و به سوى مصالح و منافعشان راهنمايى كنند1 و اخلاق و عادات و سنن و قوانينى را كه آنها را به اعتدال رفتارى رهنمون مىشود، به آنان بياموزند، زيرا تزكيه نفس و تأمين مصالح دنيوى انسانها در سايه تعديل اخلاق و عادات به دست مىآيد و ضرر و زيان مصالح دنيوى و تمدن انسانى در اثر افراط و تفريط در رذايل اخلاقى حاصل مىشود.2
به اعتقاد ايشان، تعليم و آموزش مردم و زدودن جهل و غفلت از آنها پساز پيامبران برعهده جانشينان آنها نهاده شده است و يكى از وظايف مهم آنها تعليم و آموزش مردم و زدودن جهل و خرافات از ميان آنها است تا بدين وسيله به سعادت دنيوى و اخروى دست يابند.3 مؤيد اين امر، فرمايش اميرالمؤمنين على عليه السلام مىباشد كه مىفرمايند:
فأمّا حقّكم عليّ... تعليمكم؛ كيلا تجهلوا، و تأديبكم كيما تعلموا... ؛ يكى از حقوق شما برعهده من آن است كه شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد.4
به اعتقاد فيض كاشانى، در دوران غيبت امامان معصوم، تعليم و تربيت همچنان ضرورى مىنمايد و نايبان عام آنها موظفاند تا به افاده علم و تعليم حق و ارشاد در ميان مردم بپردازند. و آنها را به اطاعت برانگيخته و از معاصى برحذر دارند.5 وى حتى پادشاهان و سلاطين صفوى را نيز به اين مهم متوجه ساخته و در رساله آيينه شاهى كه براى شاه عباس ثانى نگاشته، مىنويسد:
1. منهاجالنجاة، ص 5 و المحجة البيضاء فى تهذيب الإحياء، ج 1، ص 224. 2. علماليقين، ج 1، صص 341 ـ 346. 3. همان، ص 376 و منهاجالنجاة، صص 7 و 8. 4. نهجالبلاغة، ترجمه دكتر شهيدى، خطبه 34، ص 36. 5. الوافى، ج 1، ص 147.