قضاوت با اءرّه - چهل داستان و چهل حدیث از حضرت علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت علی (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قضاوت با اءرّه

محدّثين و مورّخين حكايت كرده اند:

در زمان حكومت عمر بن خطّاب ، دو نفر زن بر سر كودك شيرخواره اى نزاع واختلاف كردند؛ و هر يك مدّعى بود كه كودك فرزند او است ، بدون آن كه دليلى بر ادّعاى خود داشته باشند.

عمر در قضاوت اين مساءله و بيان حكم فرو ماند، كه آيا كودك را به كدام يك از آن دو زن بدهد.

به همين جهت از اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در خواست كرد تا چاره اى بينديشد و براى رفع مشكل اقدامى نمايد.

حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام هر دو زن را دعوت به صبر و سكوت نمود؛ و با موعظه از ايشان خواست تا حقيقت امر را بازگو نمايند، ليكن آن ها قانع نشدند و هر كدام بر ادّعاى خود پافشارى نموده و متقاضى دريافت كودك بودند.

حضرت با توجّه به اهميّت قصّه ، دستور داد تا ارّه اى بياورند، زن ها تا چشمشان به ارّه افتاد اظهار داشتند: يا علىّ! مى خواهى چه كنى ؟ امام علىّ عليه السلام فرمود: مى خواهم كودك را با ارّه از وسط جدا نمايم و سهم هر يك را بدهم .

هنگامى كه كودك را آوردند، يكى از آن دو زن ساكت و آرام ماند و ديگرى گفت : خدايا! به تو پناه مى برم ، يا علىّ! من از حقّ خود گذشتم و كودكم را به آن زن بخشيدم .

در همين لحظه ، حضرت امير عليه السلام اظهارنمود: ((اللّه اكبر!))؛ و خطاب به آن زن كرد و فرمود: اين كودك براى تو و فرزند تو است .

و سپس افزود: چنانچه اين بچّه مال آن ديگرى مى بود، مى بايست دلش به حال كودك خود مى سوخت و اظهار ناراحتى مى كرد.

در اين هنگام زنى كه آرام و ساكت بود، به دروغ و بى محتوائى ادّعاى خود اعتراف كرد؛ و گفت : كه من حقّى در اين كودك ندارم .

و در نهايت عمر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به جهت حلّ اين مشكل مهمّ، تشكّر و قدردانى كرد.(44)

بهترين خواسته و بهترين پند

نوف بكائى كه يكى از اصحاب و علاقه مندان حضرت اميرالمؤ منين علىّ صلوات اللّه عليه است ، حكايت كند:

در آن هنگامى كه حضرت علىّ عليه السلام در حوالى كوفه در محلّى به نام رَحبه اقامت داشت ، به ديدارش رفتم و پس از احوالپرسى ؛ به ايشان گفتم : مرا پندى ده .

مولاى متّقيان ، علىّ عليه السلام فرمود: اى نوف ! به هم نوعان و دوستان خود محبّت و مهر ورزى كن ، تا آنان نيز به تو مهر ورزند.

به حضرتش گفتم :اى سرورم ! بر نصايح خود بيفزاى .

فرمود: به همگان نيكى و احسان كن ، تا احسان ببينى .

گفتم : باز هم پندى ديگر بيفزاى تا بيشتر بهرمند گردم ؟ حضرت فرمود: از مذمّت و بدگوئى نسبت به ديگران دورى كن وگرنه طُعمه سگ هاى دوزخ خواهى گشت .

سپس اظهار داشت : اى نوف ! هر كه دشمن من و دشمن امام بعد از من باشد، اگر بگويد: حلال زاده ام دروغ گفته است .

نيز هركه زنا و فحشاء را دوست دارد و بگويد: حلال زاده ام ، باز دروغ گفته است .

همچنين كسى كه نسبت به گناه بى باك و بى اهمّيت باشد، اگر ادّعاى ايمان و خداشناسى كند، بدان كه او هم دروغ گفته است .

اى نوف ! رفت و آمد و ديدار با خويشان خود را قطع مكن تا خداوند بر عمرت بيفزايد.

خوش اخلاق و نيك خوى باش ، تا خداوند محاسبه ات را ساده و سبك گرداند.

اى نوف ! چنانچه بخواهى كه در روز قيامت همراه و هم نشين من باشى ، هيچ گاه يار و پشتيبان ستمگران مباش .

و بدان كه هر كه ما را در گفتار و عمل دوست بدارد، روز قيامت با ما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام محشور خواهد شد، چه اين كه در روز قيامت ، خداوند هر كسى را با دوست مورد علاقه اش محشور مى نمايد.

/ 39