دم به دم ، دم از ولاى مرتضى بايد زدن
نقش حبِّ خاندان بر لوح دل بايد نگاشت
هر درختى كو ندارد ميوه حُبّ علىّ
چه شود كه اى شه لافتى نظرى به جانب ما كنى
يمن از عقيق تو آيتى ، چمن از رخ تو روايتى
به نماز لب تو تكلّمى ، به نماز غنچه تبسّمى
تو شه سرير ولايتى ، تو مه منير هدايتى
تو به شهر علم نبىّ درى ، تو ز انبياء همه برترى
تو زنى به دوش نبى قدم ، فكنى بُتان همه از حرم
حرم از وجود تو محترم ، تو لواى دين به پا كنى (3)
دست و دل بر دامن آل عبا بايد زدن
مُهر مِهر حيدرى بر دل چو ما بايد زدن
اصل وفرعش چون قلم سر تا به پا بايد زدن (2)
كه به كيميا نظاره اى مس قلب تيره طلا كنى
شكر از لب تو حكايتى ، اگرش چه غنچه تو واكنى
به تكلّمى و تبسّمى ، همه دردها تو دوا كنى
چه شود كه گهى به عنايتى ، نگهى به سوى گدا كنى
تو غضنفرىّ و تو صفدرى ، چه ميان معركه جا كنى
حرم از وجود تو محترم ، تو لواى دين به پا كنى (3)
حرم از وجود تو محترم ، تو لواى دين به پا كنى (3)