شيخ و مشايخ - راههای شناخت وثاقت راوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راههای شناخت وثاقت راوی - نسخه متنی

محمد حسن رباني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قاعده ي شيخوخيت اجازه از عصر شهيد اول، مورد توجه فقهاء قرار گرفت و نوعاً آن را مفيد توثيق دانسته‌اند.[1]

شيخ و مشايخ

جمع كلمه‌ي شيخ، مشيخه و مشايخ ذكر شده است. زمخشري در كشاف در ذيل كلمه‌ي معايش نوشته است: «معايش جمع معيشه است و اين كه ياء بعد از الف مخفف نگشته ـ با آن كه قاعده‌ي صرفي چنين اقتضايي دارد ـ وجهش اين است كه واو و يايي مخفف مي‌شوند كه زايده باشند و جزء كلمه محسوب نشوند؛ ولي اگر مثل «شيخ» و «معيشه» عين الفعل باشد، در جمع آن بعد از الف، تخفيف صورت نمي‌گيرد.»[2] «فيومي» در مصباح المنير معتقد است، كه مشايخ، جمع مشيخه است و مشيخه، جمع مكسر نيست؛ بلكه مثل قوم، نساء و طايفه اسم جمع است؛ يعني لفظ جمعي كه از جنس خود مفرد ندارد.[3]

جوهري در صحاح اللغه، مشايخ را جمع شيخ مي‌داند؛ همان طور كه مشيخه جمع شيخ است.[4]

3ـ 2. وكالت راوي

اگر راوي از وكلاي ائمه ـ عليهم السّلام ـ باشد، آيا نفس وكالت دليل بر توثيق او خواهد بود؟[5] مرحوم آيت الله خويي اصرار دارد، كه وكالت دليل بر توثيق راوي نيست؛[6] ولي در مقابل، بسياري از رجاليان و فقهاء مثل ابو علي حائري، محقق قمي، وحيد بهبهاني، بحراني، حكيم و علامه مامقاني، آن را از علايم و قواعد وثاقت راوي دانسته‌اند.[7] سيد محمد عاملي در عين شدت و سخت‌گيري، نسبت به وثاقت راوي، وكالت راوي را از علايم و نشانه‌هاي توثيق او مي‌داند.[8]

علامه در كتاب خلاصه فرموده است: «ابراهيم بن محمد همداني وكيل امام ـ عليه السّلام ـ بود و چهل حج به جاي آورد؛ پس بعيد نيست كه توثيق او از اين مطلب استفاده شود.»[9]

3ـ 3. اكثار روايت

پاره‌اي ادعا كرده‌اند، كه اگر راوي روايت بسياري نقل كند، اين زيادي نقل، دليل بر توثيق او خواهد بود.[10] شيخ حسن عاملي از جمله كساني است، كه در مقدمه منتقي الجمان ابراز مي‌دارد: محمد بن اسماعيل در سلسله اسناد كافي، مشترك است و معلوم نيست كدام يك مراد است؛ ولي به قرينه‌ي نقل زياد كافي از او، توثيقش ثابت خواهد شد.[11]

مرحوم شيخ انصاري در ذيل حديثي در باب صلات مي‌گويد: «در سند اين روايت، كسي جز سهل بن زياد نيست، كه قابل قدح باشد؛ ولي امر درباره‌ي او سهل است؛ زيرا حديث بسيار نقل مي‌كند و اين خود نشانه توثيق اوست.»[12] علامه شوشتري نيز دليل توثيق سهل بن زياد را كثرت روايت كليني از او مي‌داند.[13]

آيت الله حكيم و آيت الله بروجردي و خوانساري نيز موضوع فوق را قرينه وثاقت راوي مي‌دانند.[14] پايه و اساس اين قاعده، رواياتي است، كه شيخ انصاري در بحث حجيت خبر واحد، آنها را مستفيضه خوانده است؛ به عنوان مثال نمونه‌اي مي‌آوريم:

محمد بن الحسن عن سهل بن زياد عن ابن سنان عن محمد بن مروان العجليّ عن علي بن حنظله قال:

«سمعت ابا عبدالله ـ عليه السّلام ـ يقول: اعرفوا منازل الناس علي قدر روايتهم عنّا.»[15]

مرحوم آيت الله خويي از كساني است، كه كثرت روايت را دليل بر توثيق نمي‌داند و مي‌فرمايد: «روايت فوق به علت وجود سهل بن زياد و ابن سنان كه مراد محمد است، ضعيف السند است و بارها اظهار داشتيم كه اين، قرينه بر وثاقت راوي نمي‌شود.»[16]

3ـ 4. راوي از مشايخ صدوق باشد

چنانچه راوي از مشايخ صدوق باشد، نشانه‌ي توثيق راوي مي‌شود. بسياري معتقدند كه مشايخ صدوق همه از ثقاتند. و نقل صدوق از آنها، خود دليل بر توثيق است.[17] بعضي از اين فراتر رفته و گفته‌اند: نه تنها مشايخ صدوق موثقند، بلكه تمام راوياني كه در سلسله اسناد من لا يحضره الفقيه واقع شده‌اند، موثق مي‌باشند.[18]

مرحوم آيت الله خويي در اين جا نيز مخالفت كرده، مي‌فرمايد:

«شيخوخيت صدوق، دليل بر توثيق راوي نيست. ايشان در ذيل حديثي كه صاحب حدائق به آن استناد كرده، مي‌فرمايد: اين حديث موثق نيست؛ چون دليل صاحب حدائق بر موثق بودن اين حديث، روايت صدوق از شيخ حسين بن ابراهيم بن تاتانه است، و مجرد شيخوخت صدوق، براي توثيق حديث كافي نيست؛ زيرا در مشايخ صدوق كساني يافت مي‌شوند، كه ناصبي عنيد هستند، و خود صدوق نيز ملتزم نشده است، كه از غير ثقات روايت نكند؛ همان طور كه نجاشي به آن ملتزم شده است و جاي شگفتي است، كه صاحب حدائق، آن را توصيف به موثقه كرده؛ در حالي كه خود از اهل فن است.»[19]

اردبيلي درباره‌ي «عبدالواحد بن محمد بن عبدوس» مي‌گويد: «صحت روايتي كه او در سلسله سندش واقع شده، معلوم نيست و مجرد شيخِ مرحوم صدوق بودن، دليل بر توثيق او نمي‌باشد؛ همان طور كه شهيد ثاني در مسالك الافهام اين مبنا را تصريح كرده و بر اساس آن فتوا داده و اين دليل بر توثيق اوست.»[20]

سيد علي طباطبايي، محدث بحراني، علامه عاملي، علامه مامقاني و محقق سبزواري او را به اين دليل و دليل شيخوختِ اجازه، توثيق كرده‌اند.[21]

3ـ 5. دعاي خير براي راويان در سلسله‌ي سند

سيره و روش بعضي از علماي بزرگ حديثي بر آن است، كه وقتي در سلسله‌ي سند از برخي راويان نام مي‌برند، براي آنان با عباراتي همچون رضي الله عنه يا رحمه الله عليه به كار مي‌برند.[22]

مرحوم كاظمي مي‌گويد:

«از اين كه اين اكابر حديث، نسبت به آنها ترحم و ترضي مي‌كنند، فهميده مي‌شود، كه آنان شخصيت‌هايي برجسته و در نظر كليني و صدوق داراي مكانت و جلالت شأن بوده‌اند... و اين ترحّم و ترضي، مانند شيخوخت مي‌تواند، دليل بر توثيق باشد؛ زيرا نشان مي‌دهد كه راوي، فردي ثقه و مورد اعتماد بوده است.»[23] آيت الله خويي شديداً با اين نظريه به مخالفت برخاسته، مي‌فرمايد: ترحم و طلب رحمت از ناحيه خداوند متعال، در حق همه مؤمنان مستحب است.[24]

3ـ 6. وقوع در سلسله راويان قمي و كامل الزيارات

آيت الله خويي ـ رحمه الله ـ معتقد است، كه اگر راوي، در سلسله سند راويانِ كتاب تفسيرِ علي بن ابراهيم قمي و كامل الزيارات واقع شود، موثق خواهد بود و اين، براي توثيق راوي كفايت مي‌كند؛ زيرا مؤلفان اين دو كتاب در مقدمه كتاب‌هاي خويش تصريح كرده‌اند. كه در سلسله راويان آنها، راوي ضعيف وجود ندارد؛ بلكه راويان كتاب‌هاي آنان موثقند. (علي بن ابراهيم قمي در مقدمه تفسير خود آورده: «و نحن ذاكرون و مخبرون بما ينتهي إلينا و رواه مشايخُنا و ثقاتُنا عن الذين فرض الله طاعتهم؛»[25]؛ به عنوان مثال، درباره‌ي اسماعيل بن ابي زياد سكوني مي‌گويد: «چون وي در سلسله سند كامل الزيارات واقع شده، ثقه است.»)[26] و نيز «علامه شوشتري» مهمترين دليل وثاقت ابراهيم بن هاشم را، وقوع در سلسله سند تفسير قمي مي‌داند.[27]

محدث عاملي نيز در فايده ششم خاتمه‌ي وسائل الشيعه تصريح كرده است، كه بسياري از علما شهادت داده‌اند، راويان موجود در كتاب‌هاي مذكور موثقند و به طور تواتر از طريق مؤلفان آنها ثابت شده و احاديث نيز به تواتر از اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ رسيده است؛ سپس مي‌افزايد: «و قد شهد علي بن ابراهيم ايضاً بثبوت أحاديث تفسيره و أنها مرويه عن الثقات عن الأئمه ـ عليهم السّلام ـ .»[28]

نظير آنچه درباره‌ي تفسير علي بن ابراهيم قمي گفته شد، درباره‌ي كامل الزيارات نيز هست؛ چه اين كه «جعفر بن قولويه» در اول اين كتاب گفته: «و قد علمنا بأنّا لا نحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعني و لا في غيره لكن ما وقع لنا من جهه الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته و لا أخرجت فيه حديثاً روي عن الشذاذ من الرجال يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالروايه المشهورين بالحديث و العلم.»[29] ( يقين كرديم در اين موضوع و در ساير موضوعات نمي‌توان بر آنچه از ائمه ـ عليهم السّلام ـ روايت شده است، احاطه پيدا كرد؛ بلكه آنچه از ثقات حاصل شده بود، ثبت شد و در آن، حديثي را كه از رجال شاذّ نقل شده روايت نكردم، كه از غير معروف‌ها باشد؛ آنهايي كه در حديث و علم مشهور نيستند.)

آيت الله خويي مي‌نويسد: اين عبارت، واضح الدلاله است، كه وي از غير ثقه نقل نمي‌كند و آنچه را از امامان معصوم نقل كرده، از طريق صحيح به دست او رسيده است.[30]

محدث عاملي نيز به اين نكته اذعان كرده، مي‌نويسد:

«روايات جعفر بن قولويه نيز ثابت است؛ زيرا سخن او برتر از سخن علي بن ابراهيم است.»[31]

تا اين جا ثابت كرديم، كه مبناي آيت الله خويي و بعضي ديگر بر اين است، كه راويان كامل الزيارات و تفسير علي بن ابراهيم را موثق دانسته است؛[32] (ولي آيت الله علي فلسفي ـ كه از استادان برجسته دروس خارج فقه و اصول حوزه‌ي علميه مشهد هستند، در مباحث‌شان مي‌فرمودند: ايشان از اين مبنا و نظريه برگشته و درباره‌ي روايات كامل الزيارات نظر ديگري را ارائه كرده‌اند، كه متن اصلي آن را در اين جا ذكر مي‌كنيم:

استدراك نظريه صحت أسناد كامل الزيارات

آيه الله خويي مي فرمايد:

ابن قولويه در ديباچه‌ي كامل الزيارات چنين مي‌نويسد:

«و قد علمنا بانا لانحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعني و لا في غيره لكن ما وقع لنا من جهه الثقات من اصحابنا رحمهم الله برحمته، و لا أخرجت فيه حديثاً روي عن الشذاذ من الرجال يؤثر ذالك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالروايه المشهورين بالحديث و العلم....»[33] دانستيم كه احاطه بر همه آنچه از ائمه ـ عليهم السّلام ـ روايت شده، مشكل است؛ ولي رواياتي را آورديم، كه از راويان ثقه به دست ما رسيده باشد و راويان آن شاذ و ناشناخته نباشند.



[1] . مجلسي، محمد باقر؛ مرآه العقول، ج13، ص7 ـ ميرداماد، محمد باقر؛ الرواشح المساويه، ص104 ـ بحراني، يوسف؛ الحدائق الناضره، ج13، ص221 ـ بهبهاني، محمد باقر؛ حاشيه‌‌ي مجمع الفائده و البرهان، ص662 ـ سبزواري، محمد باقر؛ ذخيره المعاد، ص3، 40، 185 ـ حائري (ابو علي)، محمد بن اسماعيل؛ منتهي المقال، ج1، ص85 ـ خوانساري، آقا جمال؛ حاشيه روضه، ص149 ـ انصاري، مرتضي؛ الصلاه، ج6، ص71 (طبع كنگره) ـ مكاسب (كلانتر)، ج1، ص238 ـ نراقي، احمد؛ مستند الشيعه، ج1، ص62 ـ مامقاني، عبدالله؛ ‌تنقيح المقال، ج2، ص81 ـ همداني، ‌رضا؛ مصباح الفقيه، ج2، ص12 ـ بحرالعلوم، محمد مهدي؛ الفوائد الرجاليه، ج3، ص25 ـ موسوي عاملي، محمد، مدارك الاحكام، ‌ج6، ص84 ـ امام خميني، روح الله؛ الطهاره، ج3، ص114 ـ بحراني، سليمان؛ معراج، ص126، 404 ـ مجاهد، سيد محمد؛ مفاتيح الاصول، ص374 ـ جبعي عاملي، زين الدين؛ مسالك الافهام، ج2، ص23 ـ بهايي، محمد بن الحسين؛ مشرق الشمسين، ص79 ـ صدر، حسن؛ نهايه الدرايه، ص409 ـ بروجردي، حسين؛ ‌نهايه التقرير، ج1، ص271 ـ كلباسي، ابوالهدي؛ سماء المقال، ‌ج1، ص170 ـ عاملي، محمد جواد؛ مفتاح الكرامه، ج17، ص222 (تحقيق علي اصغر مرواريد) ـ مجلسي، محمد تقي؛ روضه المتقين، ج14، ص28.

[2] . زمخشري، محمود بن عمر؛ كشّاف، ج2، ص89، 574.

[3] . فيومي، احمد؛ مصباح المنير، ج1 و 2، ص329.

[4] . جوهري، اسماعيل؛ صحاح اللغه، ج1، ص425.

[5] . سبحاني، جعفر؛ كليات في علم الرجال، ص343 ـ داوري، مسلم؛ اصول علم الرجال، ص484.

[6] . خويي، ابوالقاسم؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص75 ـ مستند العروه الوثقي، كتاب النكاح، ج2، ص411 و ر.ك: اللهياري، ملا علي؛ بهجه الآمال، ج1، ص171.

[7] . حائري، (ابو علي)، محمد بن اسماعيل؛ منتهي المقال، ج1، ص86 ـ قمي، ميرزا ابوالقاسم؛ قوانين الاصول، ص485 ـ مامقاني، ‌عبدالله؛ تنقيح المقال، ج1، ص23 ـ طباطبايي حكيم، محسن؛ مستمسك العروه الوثقي، ج14، ص579 ـ بحراني، يوسف؛ الحدائق الناضره، ج23، ص633.

[8] . موسوي عاملي، محمد؛ نهايه المرام، ج2، ص34 و ر.ك: مامقاني، عبدالله؛ مقباس الهدايه، ج2، ص258 ـ فضلي، عبدالهادي؛ اصول علم الرجال، ص123.

[9] . منتهي المقال، ج1، ص86 ـ حلي، حسن بن يوسف؛ خلاصه الرجال، ص6، ش23.

[10] . منتهي المقال، ج1، ص86 ـ اللهياري، ملا علي؛ بهجه الآمال، ج1، ص174 ـ فضلي، عبدالهادي؛ اصول علم الرجال، ص152 ـ صدر، حسن؛ نهايه الدرايه، ص423.

[11] . عاملي، حسن؛ منتقي الجمان، ج1، ص45.

[12] . انصاري، ‌مرتضي؛ الصلاه، ج6، ص76 (چاپ كنگره) ـ امام خميني؛ البيع، ج2، ص476 ـ خويي، ابوالقاسم؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص38.

[13] . شوشتري، محمد تقي؛ قاموس الرجال، ج5، ص362.

[14] . طباطبايي حكيم، محسن؛ مستمسك العروه الوثقي، ج5، ص365 ـ بروجردي، حسين؛ تقريرات (اشتهاردي)، ج1، ص260 ـ خوانساري، احمد؛ جامع المدارك، ج7، ص279 ـ خوانساري، حسين؛ مشارق الشموس، ص13 ـ كاظمي، جواد؛ مسالك الافهام، ج1، ص262.

[15] . كليني، محمد بن يعقوب؛ كافي، ج1، ص50 ـ كشي، محمد بن عمر؛ اختيار معرفه الرجال، ص3 ـ انصاري، مرتضي؛ رسائل، ج1، ص143.

[16] . معجم رجال الحديث، ج13، ص28.

[17] . جبعي عاملي، زين الدين؛ مسالك الافهام، ج2، ص23 ـ برغاني، محمد صالح؛ غنيمه المعاد، ‌ج3، ص137 ـ موسوي عاملي، محمد؛ مدارك الاحكام، ج6، ص84.

[18] . سبزواري، محمد باقر؛ ذخيره المعاد، ص5 و 40 ـ حر عاملي، محمد بن الحسن؛ وسائل الشيعه، ج1، ص67 (آل البيت).

[19] . خويي، ابوالقاسم؛ التنقيح، كتاب الصلاه، ج1، ص70 و 143 ـ مستند العروه الوثقي، كتاب النكاح، ج1، ص73 و 442 ـ بحراني، يوسف؛ الحدائق الناضره، ج6، ص94.

[20] . اردبيلي، احمد؛ مجمع الفائده و البرهان، ج5، ص76 ـ جبعي عاملي، زين الدين؛ مسالك الافهام، ج2، ص23.

[21] . بحراني، يوسف؛ الحدائق الناضره، ج6، ‌ص48 و ج13، ص221 ـ طباطبايي، علي؛ رياض المسائل، ج5، ص349 ـ موسوي عاملي، محمد؛ مدارك الاحكام، ج6، ص84 ـ مامقاني، عبداله؛ تنقيح المقال، ج2، ص233 ـ سبزواري، محمد باقر؛ ذخيره المعاد، ص185 ـ همداني، رضا؛ مصباح الفقيه، ج2، ص12.

[22] . صدر، حسن؛ نهايه الدرايه، ص422 ـ خويي، ابوالقاسم؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص78 ـ حائري (ابو علي)، محمد بن اسماعيل؛ منتهي المقال، ج1، ص94 ـ مامقاني، ‌عبدالله؛ مقباس الهدايه، ج2، ص275 ـ داوري، مسلم؛ اصول علم الرجال، ص491 ـ صدر، حسن؛ نهايه الدرايه، ص422.

[23] . اعرجي كاظمي، محسن، عدّه الرجال، ص134 ـ‌ برغاني، محمد صالح؛ غنيمه المعاد، ج3، ص137 و ر.ك: منتهي المقال، ج1، ص94 ـ بهبهاني، محمد باقر؛ تعليقه منهج المقال، ص216 ـ جزائري، عبدالنبي؛ حاوي الاقوال في معرفه الرجال، ج3، ص21.

[24] . خويي، ابوالقاسم؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص78.

[25] . معجم رجال الحديث، ج1، ص51 ـ قمّي، علي بن ابراهيم؛ تفسير قمّي، ج1، ص30.

[26] . معجم رجال الحديث، ج3، ص107 و ر.ك: ج7، ص324 ـ خويي، ابوالقاسم؛ التنقيح، كتاب الصلاه، ج1، ص105.

[27] . شوشتري، محمد تقي؛ قاموس الرجال، ج1، ص337.

[28] . حرّ عاملي، محمد بن الحسن؛ وسائل الشيعه، ‌ج20، ص68.

[29] . ابن قولويه، جعفر بن محمد؛ كامل الزيارات، ص15.

[30] . خويي، ابوالقاسم؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص51.

[31] . حرّ عاملي، محمد بن الحسن؛ وسائل الشيعه، ‌ج20، ص68.

[32] . فاضل لنكراني، ‌محمد؛ تفصيل الشريعه، كتاب الحج، ج2، ص112.

[33] . ابن قولويه، جعفر بن محمد؛ كامل الزيارات، ص15.

/ 5