3. كودكي
غيبت يوسف از دوران كودكي آغاز شد:«و جاءت سياره فأرسلوا واردهم فأدلي دَلوَه قال يا بشري هذا غلام»؛[1]و (در همين حال) كارواني فرا رسيد و مأمور آب را (در پي آب) فرستادند. او دلو را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكي است (زيبا و دوست داشتني)!غيبت يوسف زهرا _ عليه السلام _ نيز از دوران كودكي آغاز شد.امام صادق _ عليه السلام _ مي فرمايند:«قال رسول الله _ صلّي الله عليه و آله _ لابد للغلام من غيبته فقيل له: و لم يا رسول الله؟ قال: يخاف القتل»؛[2]رسول خدا _ صلّي الله عليه و آله _ فرمود: ناچار براي آن كودك (امام مهدي «عج») غيبتي خواهد بود.پرسيده شد: براي چه؟
فرمود: براي محفوظ ماندن جانش.حضرت مهدي (عج) در سال 255 هجري به دنيا آمد. آغاز غيبت صغرا نيز در سال 260 هجري است.
بنابراين، ايشان در آغاز غيبت صغري، پنج ساله بوده اند.
4. زيبايي و بخشندگي
همان گونه كه يوسف در زيبايي و بخشندگي، شهره آفاق بود، يوسف زهرا _ عليه السلام _ نيز به بالاترين درجه اين دو ويژگي آراسته است.امام باقر _ عليه السلام _ مي فرمايند:«في صاحب هذا الامر أربع سنن من أربعه انبياء ... و سنه من يوسف من جماله و سخائه ...»؛[3]صاحب اين امر (حضرت مهدي «عج») با چهار پيامبر شباهت هايي دارد ... شباهت او به يوسف، در زيبايي و بخشندگي اوست... .رسول الله _ صلّي الله عليه و آله _ فرمود:«ليبعثنَّ الله عزوجل في هذه الامه خليفه يحثي المال حثياً و لا يعدّه عدّاً»؛[4]به زودي خداوند عزوجل در اين امت، خليفه اي را بر مي انگيزد كه مال را بي آن كه بشمارد، به ديگران مي بخشد.5. هراس
يوسف در عالم رؤيا ديد كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرش سجده مي كنند، ولي به سفارش پدر از ترس مكر برادران، رؤياي خويش را پنهان كرد:«اذ قال يوسف لابيه يا أبت إني رأيت أحد عشر كوكباً و الشمس و القمر رأيتهم لي ساجدين قال يا بُنيّ لاتقصص رؤياك علي اخوتك فيكيدوا لك كيداً»؛[5](به ياد آور) هنگامي را كه يوسف به پدرش گفت: پدر! من در خواب ديدم كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مي كنند. (يعقوب) گفت: فرزندم! خواب خود را براي برادرانت بازگو مكن! زيرا براي تو نقشه (خطرناكي) مي كشند.يوسف زهرا _ عليه السلام _ نيز همين گونه است؛ يعني به دليل هراس از دشمنان، بايد نام مباركش پنهان باشد.ابوخالد كابلي مي گويد كه به امام باقر _ عليه السلام _ عرض كردم:«اُريد أن تسمّيه لي حتي أعرفه باسمه فقال: سألتني و الله يا أبا خالد عن سؤال مجهد ولقد سألتني عن أمر لو كنت محدّثاً به أحداً لحدثتك ولقد سألتني عن امر لو أن بني فاطمه عرفوه حرصوا علي أن يقطعوه بضعه بضعه»؛[6]نام مبارك او (حضرت مهدي «عج») را براي من بگوييد تا او را به نام بشناسم. حضرت فرمودند: اي ابوخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمت انگيز و مشقت آوري از من پرسيدي و درباره مسأله اي از من پرسيدي كه اگر گفتني بود، به يقين به تو مي گفتم. تو درباره چيزي از من پرسش كردي كه اگر بنو فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را تكه تكه كنند.6. ظلم
دليل غيبت يوسف، ستم برادران در حقّ او بود؛ يعني حسادت ورزيدن و به چاه افكندن او.«و أجمعوا أن يجعلوه في غيابت الجب»[7]؛و تصميم گرفتند وي را در نهان گاه چاه قرار دهند.يكي از حكمت هاي غيبت يوسف زهرا _ عليه السلام _ نيز ستم حاكمان و طاغوت هاي خون آشام در حقّ آن حضرت است.زراره مي گويد:«سمعت الصادق جعفر بن محمّد _ عليه السّلام _ يقول: إن للقائم غيبه قبل أن يقوم. قلت: ولم ذلك جعلت فداك؟ قال يخاف و أشار بيده إلي بطنه و عنقه»؛[8]از امام صادق _ عليه السلام _ شنيدم كه فرمود: قائم (عج) پيش از قيامش غيبتي دارد.عرض كردم: فدايت شوم چرا؟
حضرت در حالي كه به شكم و گردن مباركش اشاره كرد، فرمود (از كشته شدن) مي ترسد.شمار طاغوتيان عصر ما، از شما طاغوتيان عصر تولد حضرت، كمتر و از نظر ابزار نظامي، ضعيف تر نيست. خون آشامي و جنايت پيشه گي شان نيز به مراتب از آنان بيشتر است. پس آن ترس هنوز وجود دارد. به اميد آن روزي كه ياوران كارآمدي پرورش يابند تا بتوانند سپر بلاي حضرت باشند و او را از گزند حوادث در امان دارند؛ زيرا كه فراهم آمدن چنين افرادي، پيش زمينه فرا رسيدن روز موعود است.
7. ريزش و رويش
برادران يوسف، او را به چاه افكندند؛ زيرا دل هايشان از حسد آكنده بود. بنابراين، خوبي هاي او را نمي ديدند، ولي غريبه ها از ديدن او مسرور گشتند و اظهار شادماني كردند:«وجاءت سياره فأرسلوا واردهم فأدلي دلوه قال يا بشري هذا غلام»؛[9]و (در همين حال) كارواني فرا رسيد و مأمور آب را (در پي آب) فرستادند. او، دلو خود را در چاه افكند.(ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكي است (زيبا و دوست داشتني)!هنگام روبه رو شدن با يوسف زهرا نيز برخي از مسلمانان، بر وي شمشير مي كشند؛ زيرا سينه هايي آكنده از كينه دارند، يا خود را از او بيشتر دوست دارند، يا اين كه خود را زمام دار امور خويش مي دانند و در برابر رأي و نظر او، رأي و نظري جداگانه دارند و يا ... .امام صادق _ عليه السلام _ فرمود:«القائم (عج) يلقي في حربه مالم يلق رسول الله _ صلّي الله عليه و آله _. أن رسول الله _ صلّي الله عليه و آله _ أتاهم و هم يعبدون حجاره منقوره و خشباً منحوته و أن القائم يخرجون عليه فيتأولون عليه كتاب الله و يقاتلونه عليه»؛[10]قائم (عج) در پيكار خود با چنان چيزي رو به رو خواهد شد كه رسول خدا _ صلّي الله عليه و آله _ با آن رو به رو نگرديد. همانا رسول خدا _ صلّي الله عليه و آله _ در حالي به سوي مردم آمد كه آنان، بت هاي سنگي و چوب هاي تراشيده را مي پرستيدند. ولي قائم (عج) چنان است كه بر او مي شورند و كتاب خدا را بر ضدّ او تأويل مي كنند. آن گاه به استناد همان تأويل، با او به جنگ بر مي خيزند.در اين ميان، برخي بيگانگان هستند كه از ديدنش خشنود مي شوند و با فطرت هاي پاكشان به سوي او مي روند و به او مي پيوندند.امام صادق _ عليه السلام _ مي فرمايد:«إذا خرج القائم (عج) خرج من هذا الامر من كان يري أنه من اهله و دخل فيه شبه عبده الشمس و القمر»؛[11]چون قائم (عج) قيام كند، كسي كه خود را اهل اين امر مي پنداشته است، از اين امر بيرون مي رود. در مقابل، افرادي مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن مي پيوندند.
8. بهاي اندك
كاروانياني كه يوسف را يافتند، او را به بهاي اندكي فروختند؛ زيرا از ارزش آن درّ يگانه، آگاهي نداشتند:«و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و كانوا فيه من الزاهدين»؛[12]و (سرانجام) او را به بهاي اندكي (چند درهم) فروختند و نسبت به (فروختن) او بي رغبت بودند.برخي شيعيان نيز به دليل ناآگاهي از مقام و منزلت حضرت مهدي (عج) و از سر هواپرستي و دنيا خواهي، افتخار محبت و خدمت به آستان او را به بهاي اندكي فروخته اند و رشته پيوند خود را گسسته اند. تاريخ، نمونه هاي فراواني از اين مردمان را به ياد دارد. براي مثال، از ابوطاهر محمد بن علي بن بلال مي توان نام برد. وي به طمع اموالي كه از حضرت مهدي (عج) نزد او بود، آن را به محمد بن عثمان عمري (سفير دوم) نسپرد و ادعا كرد كه خود وكيل حضرت مهدي (عج) است. حضرت مهدي (عج) نيز توقيعي (نامه اي) در لعن او صادر كرد.[13]9. بردباري
نخستين واكنش يعقوب هنگام غيبت يوسف، در پيش گرفتن صبر نيكو و ياري جستن از پروردگار است:«جاءوا علي قميصه بدم كذب قال بل سوّلت لكم انفسكم امراً فصبر جميل و الله المستعان علي ما تصفون»؛[14]و هنگامي كه پيراهن او را با خوني دروغين (آغشته ساخته و نزد پدر) آوردند، گفت: هوس هاي نفساني شما، اين كار را برايتان آراسته است. من بردباري نيكو (و شكيبايي بدون ناسپاسي) خواهم داشت و در برابر آنچه مي گوييد، از خداوند، ياري مي جويم.شيعيان نيز هنگام رو به رو شدن با غيبت يوسف زهرا _ عليه السلام _، بايد در برابر بلاها و آزمايش هاي الهي، بردبار باشند.امام رضا _ عليه السلام _ فرمود:«والله ما يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتي تمحصوا و تميّزوا و حتي لايبقي منكم الا الاندر فالاندر»؛[15]به خدا سوگند! آنچه چشمانتان را به سويش مي داريد و منتظرش هستيد، رخ نخواهد داد، تا اين كه پاك سازي و جداسازي شويد و از شما نماند مگر هرچه كمتر و كمتر.هم چنين بايد در برابر به درازا كشيدن غيبت، شكيبايي ورزند؛ يعني در ظهور پيش از موعد مقرر آن، شتاب نكنند.مهزم مي گويد به امام صادق _ عليه السلام _ عرض كردم:«جعلني الله فداك متي هذا الامر؟ فقد طال. فقال: كذب المتمنّون و هلك المستعجلون و نجا المسلّمون و إلينا يصيرون»؛[16]فدايت شوم اين امر (قيام قائم آل محمّد _ صلّي الله عليه و آله _) چه زماني رخ خواهد داد؟ اين امر به درازا كشيد. حضرت فرمود: آرزومندان خطا كردند، شتاب جويان هلاك شدند و آنان كه تسليم اند، نجات يافتند و به سوي ما باز خواهند گشت.10. اميد و نا اميدي
چون خورشيد يوسف در پس ابرهاي غيبت فرو رفت، يعقوب هرگز اميد خود را از دست نداد و از رحمت الهي و بازگشت يوسف نا اميد نشد.[1] . سوره يوسف، آيه 19.[2] . بحارالانوار، ج 52، ص 95.[3] . منتخب الاثر، ص 371.[4] . معجم احاديث الامام المهدي (عج)، ج 1، ص 240.[5] . سوره يوسف، آيه 4 و 5.[6] . غيبت نعماني، ص 414.[7] . سوره يوسف، آيه 15.[8] . كمال الدين، ج 2، ص 157.[9] . سوره يوسف، آيه 19.[10] . غيبت نعماني، ص 424.[11] . همان، ص 450.[12] . سوره يوسف، آيه 20.[13] . الغيبه شيخ طوسي، ص 400.[14] . سوره يوسف، آيه 18.[15] . غيبت نعماني، ص 304.[16] . غيبت نعماني، ص 284.