علل عقب ماندگى مسلمين - علل عقب ماندگى مسلمين نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علل عقب ماندگى مسلمين - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علل عقب ماندگى مسلمين

پيش گفتار

پيش از آغاز بحث، ذكر چند نكته ضرورى است:

1. تاريخ براى انسان ها، به مثابه ى علم و مكتب آموزنده اى است، هر چند برخى، به ارزشمند بودن آن اشكال گرفته اند و ثبت و ضبط وقايع تاريخى را به احساسات، اميال و استنباط مورخان مستند كرده اند; لكن تاكنون هيچ انسانى از مطالعه ى تاريخ بى نياز نشده است و بر هر انسان انديشمندى لازم است به استناد «سيروا فى الارض» به تحقيقات تاريخى بپردازد.

2. با اين كه مسلمانان داراى يك پيامبر، يك كتاب و يك شريعت اند، اما اختلاف ها و انحراف ها و فرقه سازى ها در بين آنان بهوجود آمده است; و از آن جهت كه حقانيت تمام مكاتب، مستلزم اجتماع ضدين يا نقيضين است، پس بسيارى از اين گروه ها به انحراف و انحطاط كشيده شده اند.

چنان كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
افترقت اليهود على احدى و سبعين فرقه و افترقت النصارى على اثنتين و سبعين فرقه و تفترِ امتى على ثلاث و سبعين فرقه;[1]

و به قول حافظ:




  • جنگ هفتاد و دو ملت همه را عُذر بنه
    چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند



  • چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
    چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند



3. آيا اختلاف، يك امر پسنديده است، يا ناپسند. خداوند سبحان در آيات متعددى دو نوع اختلاف را معرفى مى نمايد: 1. اختلاف قبل از علم ; 2. اختلاف بعد از علم. اگر افرادى به علت روشن نشدن حق از باطل با يكديگر اختلاف پيدا كنند، به آن، اختلاف قبل از علم گويند كه نيكو، پسنديده و مايه ى رشد و پيشرفت علمى جوامع بشرى مى شود; امابرخى بعد از روشن شدن حق نيز، به اختلاف و تفرقه مى پردازند كه به آن، اختلاف بعد از علم گويند، كه مذموم و مايه ى عقب ماندگى مجامع علمى است و به تعبير قرآن اين اختلاف از روى بغض و حسد است.

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:

(كانَ النّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِيم)

مردم (در آغاز) يك گروه بودند، خدا پيامبران را برانگيخت، تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتابى آسمانى كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آنان نازل نمود تا در ميان مردم در آنچه اختلاف دارند، داورى كند. تنها كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند و نشانه هاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند. خداوند به كسانى كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آن چه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبرى نمود; و خداوند هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.[2]

(وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ);

شما مسلمين مانند كسانى نباشيد كه پس از آن كه نشانه هاى روشن به آنها رسيد، پراكنده و متفرِ شدند. براى آنها عذابى سخت خواهد بود.[3]

4. مسلمين علاوه بر اختلاف در حوزه ى انديشه، در جريان هاى عملى نيز دچار اختلاف شدند; مثل اختلاف در جريان سقيفه و واقعه ى عاشورا. آيا تاكنون از خود سؤال كرده ايم كه چرا بايد چنين واقعه ى جان گدازى صورت بگيرد، آن هم در زمانى كه هنوز نيم قرن از وفات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نگذشته بود. و افرادى نيز بودند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را درك كرده و بوسه هاى ايشان را بر گونه هاى امام حسين(عليه السلام)مشاهده نموده بودند! بدون شك، با كشف عوامل اختلاف و انحراف مسلمين،نيز جواب اين پرسش ها به دست مى آيد.

5. گرچه برخى انديشمندان بزرگ اسلامى، هم چون امام خمينى(قدس سره)استاد مطهرى، اقبال لاهورى و... در مورد انحطاط مسلمانان سخنان ارزشمندى گفته اند، ولى نگارنده در اين نوشتار، بيش تر در جستوجوى علت انحراف است; زيرا انحطاط خود معلول انحراف است.

6. هر چند عواملى كه در اين مقاله به آنها اشاره شده است تاريخ استنادى دارند، اختصاص به مقطع خاصى ندارند و احتمال ظهور آنها در ساير جوامع اسلامى نيز وجود دارد; به خصوص به جوانان و روشنفكران توصيه مى شود اين عوامل را با دقت مطالعه كنند تا در دام هاى جديد مهاجمان فرهنگى قرار نگيرند; زيرا اين نوع عوامل، سبب مكتب سازى، فرقه سازى و تحقق اهداف استعمارگران شده است.

7. بعضى از انديشمندان معاصر بر اين باورند كه اختلافات مسلمين، ذاتى دين است و دليل آنها مشتمل بر سه مقدمه است:

الف، دين عبارت است از كتاب و سنت;

ب، دين در مقام نظر، صامت، ساكت و خاموش است;

ج، دين در مقام عمل، ريسمان بى جهت است.

اين سخن كه از مكتب هرمنوتيك مدرن و از افرادى چون گادامر عاريه گرفته شده، گوياى اين است كه وقتى عبارات متون دينى گرسنه ى معانى و دهان هاى باز در برابر معانى شدند، پس شريعت همانند طبيعت، صامت و خاموش است و اين تئورى ها و دانسته هاى پيشين فهمندگان هستند كه بر اين عبارات معنا مى بخشند.[4]

نگارنده در جزوه ى «معرفت شناسى دينى»، بر اين ادعا هفت اشكال گرفته است و از تفصيل آن در اين جا پرهيز مى نمايد، ولى به طور اجمال بايد گفت دستگاه وضع ـ به لحاظ نزديكى شديد و اكيدى كه بين لفظ و معنا ايجاد مى كند ـ خاموش شمردن الفاظ متون دينى را باطل مى داند.

8. با مطالعه ى سيره ى سياسى و اجتماعى ائمه(عليهم السلام)، در مى يابيم كه هر يك از پيشوايان دينى در برخورد با شرايط مختلف زمان، موضع گيرى خاصى داشته و به ظاهر عملكردى متفاوت از خود نشان مى دادند. فلسفه ى اين اختلاف را مى توان در نكات زير جستوجو كرد:

الف، اختلاف قدرت هاى سياسى در روش و عملكرد.

ب، تفاوت شرايط اجتماعى، سياسى و فرهنگى جامعه.

شايان ذكر است كه پيشوايان دينى علاوه بر مسئوليت شخصى، جنبه ى الگو و اسوه بودن براى آيندگان را نيز داشته اند; در نتيجه اختلاف سيره ى عملى امامان(عليه السلام) براى زمان هاى مختلف جنبه ى ارشادى و تعليمى داشته و دارد.

9.در اين جا لزوماً علت فاعلى انحراف و انحطاط مسلمين، اراده نشده است، بلكه در بسيارى از موارد، جنبه ى زمينه سازى و اعدادى دارند.

10. بدون شك: علاوه بر موارد ذكر شده، در طول تاريخ عوامل ديگرى نيز در انحطاط و انحراف مسلمين نقش داشته است كه در اين جا ـ به احتضار ـ به آنها اشاره نشده است.

بعد از ذكر مطالب دهگانه ى فوِ، به بررسى عوامل و علل انحراف و انحطاط مسلمين از صدر اسلام تاكنون مى پردازيم.

علل انحراف و انحطاط مسلمين

برخى سؤالات براى هر انديشمندى ارزش دارد از جمله: مگر تمدن ها، پيشرفت ها و ترقى ها از جهان اسلام به دنياى مسيحيت وارد نشده است؟ مگر صنعت، علم، توسعه و تكنولوژى از جامعه ى مسلمين به اروپاييان انتقال پيدا نكرد؟ آيا علماى مسلمان علومى چون رياضيات، طبيعيات، شيمى، هيئت و طب يونان را تكمل نبخشيدند؟ آيا فلسفه به وسيله ى بزرگانى چون ابن رشد از مشرِ زمين به سرزمين مغرب هجرت نكرد؟ جواب همه ى اين سوال ها مثبت است;[5] آرى پديده هاى درخشان و حقايق نورافشان تمدن، علم و صنعت اسلامى، چراغ خاموش ملل اروپايى را بر افروخت، لكن پرسش دردناك اين است كه چرا مسلمانان از پيشروى و ترقى باز ماندند؟ چه عواملى باعث اين همه انحرافات، عقب ماندگى ها و انحطاط هاى جوامع اسلامى شد؟ مسئوليت اين خطاها با كيست؟

قبل از بيان اين عوامل بايد توجه داشت كه گرچه غرب از نظر فنى و تكنولوژى، رشد بسيار كرده، ولى از نظر ارزش هاى اخلاقى، معنوى و انسانى سير نزولى داشته است.

پس غربى ها بايد عوامل انحطاط خود را دريابند و در جهت رفع آنها چاره جويى نمايند. ماركسيست ها معتقدند كه انحطاط، پيرى و فرسودگى جوامع، ذاتى و جبرى آنهاست. به عبارت ديگر، هر جامعه اى بعد از رشد و پيشرفت، جهت خود را جبراً تغيير داده، سير معكوس پيدا مى كند و اراده ى انسان در پيدايش آن هيچ نقشى ندارد;لكن اين سخن از جهت فلسفى و تاريخى باطل است; زيرا اولاً انسان موجودى مختار است و حيات اجتماعى، عزت و ذلت اش در اختيار خودش است. ثانياً، نمونه هاى تاريخى به روشنى گواه بر اين است كه اگر مسلمين روش ديگرى را انتخاب مى كردند به انحطاط كشيده نمى شدند.

مجموع عوامل انحراف و انحطاط مسلمين را مى توان به دو دسته ى درونى و بيرونى تقسيم كرد: مراد از عوامل درونى، عواملى است كه از ناحيه ى مسلمين صادر شده است و عوامل بيرونى، عواملى هستند كه از ناحيه ى بيگانگان به مسلمين رسيده است.

1. عامل تفرقه و تجزيه گرايى

يكى از مهم ترين اختلاف ها و انحراف هايى كه در ميان مسلمين پديد آمد، مسئله ى جانشينى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بود. عده اى آن را انتخابى و گروهى انتصابى مى دانستند. اين اختلاف، كه اولين اختلاف بعد از حيات پيامبر بود، باعث پيدايش دو فرقه ى شيعه و سنى گشت. منشأ آن، اختلافات قومى و قبيله اى بود. در شبه جزيره ى عربستان دو دسته از اعراب زندگى مى كردند:

1. عرب عاربه (عرب خالص); 2. عرب مستعربه (عرب ناخالص).

عرب خالص، همان قحطانيان بودند كه نژاد خود را به يَعْرَب بن قحطان مى رساندند و قحطان را فرزند پنجم نوح مى دانستند، و در منطقه ى جنوبى عربستان سكونت داشتند.



[1]. ر.ك: بحوث فى الملل و النحل، ج 1، ص 21.

[2]. سوره ى بقره، آيه ى 213.

[3]. سوره ى آل عمران، آيه ى 105.

[4]. ر.ك: عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، چ سوم، ص 167، 294 و 296; و «درك عزيزانه دين»، مجله ى كيان، سال چهارم، ش 19.

[5]. ر.ك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 11، ص 319 ـ 322.

/ 9