انا ابن عبدالله من آل يَزَن
دينى على دين حسين و حسن[1]
دينى على دين حسين و حسن[1]
دينى على دين حسين و حسن[1]
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
ارجو بذاك الفوز عند المورد
من الاله الاحد الموحّد
من الاله الاحد الموحّد
من الاله الاحد الموحّد
اذ لا شفيع عنده كاحمد[3]
3. ورود فرهنگ بيگانگان
سومين عامل انحراف و انحطاط، ورود انديشه ها و فرهنگ هاى بيگانه به اجتماع مسلمين و متأثر شدن آنها از اين فرهنگ هاست. صرف ورود انديشه، از باب آزادى انديشه و تفكر، هيچ ممانعتى با موازين شرعى و عقلايى ندارد. آنچه در اين باب مورد سخن است جنبه ى تأثيرى آن بر مسلمانان است. در صدر اسلام بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله)، مسلمانان پيشرفت هاى نظامى وسيعى در مناطق ايران و روم بدست آوردند; مثلاً در پايان سال دوازدهم هجرى جنگ با مشركان و مخالفان تقريباً تمام شد، لذا ابوبكر لشكر خود را به سمت دره ى اردن و فلسطين روانه كرد و در سال هفدهم هجرى فلسطين را تسخير نمود. در سال نوزدهم با فرماندهى عمرو بن عاص مصر فتح شد. اين توسعه طلبى باعث قرابت ميان مسيحيان، يهوديان و مشركان با مسلمانان شد و بدين گونه فرهنگ و عقايد مسيحيان و اديان و ديگر مذاهب وارد قلمرو مسلمين شد. و از طرف ديگراكثر مسلمانان، ضعف اعتقادى قابل توجهى داشتند و در رأس آنان شخصيت علمى و فرهنگى اى نبود تا با اين گونه شبهات و انحرافات مقابله كند; زيرا تنها كسى كه توان اين مقابله را داشت حضرت على(عليه السلام) بود. كه او را نيز از جامعه ى اسلامى طرد كرده بودند، و زعيم مسلمين قلمداد كردند; هر چند گرچه خود حضرت در مواقع ضرورى وارد صحنه مى شد، ولى كمبود فرهنگى آن حضرت به روشنى نمايان و آشكار بود.آنچه عامل سوم را تقويت مى كرد ورود احبار و رهبان مسيحى و يهودى به ظاهر مسلمان شده در جمع مسلمانان بود. كسانى چون كعب الاحبار، تميم دارى و وهب بن منبّه يمانى با تظاهر، خود را در قلوب مردم جا دادند; سپس نزد خلفا قرب و منزلت پيدا كردند، به طورى كه عثمان، كعب الاحبار را به عنوان قاضى القضاه مسلمانان نصب كرد.بسيارى از عقايد انحرافى كه در ميان مسلمين پيدا شد، معلول وجود همين احبار و رهبان به ظاهر مسلمان بوده است. عقايدى چون: عدم عصمت انبيا و نسبت دادن معاصى متعدد به انبيا، مسئله ى رؤيت الهى، جسميت خداوند، مسئله ى جبر، مسئله ى آدم و حوا، داستان غرانيق و ده ها عقيده ى انحرافى ديگر كه در كتاب هاى ابن تيميه، تاريخ طبرى و تفسير كشاف وجود دارد.شهرستانى در اين باره مى گويد:وضع كثير من اليهود الذين اعتنقوا الاسلام احاديث متعدده فى مسائل التجسيم و التشنبيه و هى كلها مستمده من التوراه.[5]ابوريه نيز مى گويد:وقتى دعوت اسلام شوكت و اعتبار يافت و قدرت فوِ العاده اى پيدا كرد، مخالفان ديدند با قدرت و جنگ نمى شود با مسلمانان جنگيد، به فكر و حيله و چاره ديگرى افتادند و آن مكر يهوديانى بود كه تظاهر به اسلام مى كردند و از اين طريق مسلمانان را فريب مى دادند.[6]متأسفانه اين عامل در برخى تفاسير شيعه از جمله تفسير مجمع البيان نيز نفوذ كرده است. در اين تفسير گفتارهاى عكرمه، مجاهد و ضحاك كه متأثر از احبار و رهبان بوده، آمده است.[7] [8]اين عامل (ورود فرهنگ بيگانه) در عصر ما به دو صورت ديگر ظهور مى كند: 1. صورت علمى; 2. صورت عملى.بدين طريق كه برخى انديشه هاى فلسفى، كلامى و... با ورود به كشور، ترجمه مى شوند و انديشمندان ما را به خود مشغول مى نمايند. اگرچه اصل ورود اين انديشه ها، مخصوصاً در مجامعى كه ظرفيت درك و رد آنها را دارند مفيد است، ولى گاهى اين انديشه ها آن قدر جوانان متدين را به خود مشغول مى كند كه شايد كمتر توجه به رد اين انديشه ها بكنند. و لذابيش تر وقتشان را به فهم و پذيرش آنها صرف مى كنند و حتى برخى افراد عمر خود را با مطالعه ى آن آثار سپرى كرده اند، در حالى كه حتى يك بار به منابع روايى، كه محصول علمى ائمه اطهار(عليهم السلام) است، مراجعه نمى كنند.اما صورت عملى; جديدترين مد لباس، مد آرايش، فيلمهاى مبتذل و... در غرب، بعد از زمان كوتاهى وارد كشور ما مى شوند و جوانان جاهل را به تباهى مى كشانند. آيا جوانان ما مى دانند كه با گرايش به چنين مفاسدى، اهداف دشمنان انقلاب و اسلام و ايران به فعليت كشيده مى شود.آيا توجه دارند كه چرا بيگانگان در ترويج علم، صنعت، اقتصاد و تكنولوژى خود هيچ كوششى ندارند و فقط تلاش خود را صرف انهدام ارزش ها مى كنند؟ آيا جوان دانشگاهى و تحصيل كرده ى ما كه جذب اين انحرافات اخلاقى مى شود، مى داند كه فرهنگ پانك از دهكده ى پانك[9] انگلستان كه حتى در آن جا نيز اعتبار اجتماعى ندارد آمده است؟ آرى اين ها ميكروب ها و آشغال هايى هستند كه جز بيمارى و نجاست قلوب پاك، ارمغان ديگرى ندارند.پس بايد هوشيار باشيم و فريب آنان را نخوريم و از خدمت به ميهن و اسلام غافل نشويم.4. بى اعتنايى به منابع دينى
از ديگر عوامل انحراف مسلمين، بى اعتنايى به منابع دينى است.هر گاه جاى دوستان در محافل خالى شود، بيگانگان و دشمنان جاى گزين آنها مى شوند. وقتى معارف اصيل دينى در دانشگاه ها، صدا و سيما و ساير محافل جايى نداشته باشد و در معرفى شخصيت هاى دينى، چون سلمان، ابوذر و... كوتاهى بشود، مردم افراد ناپاك و بى لياقت را الگو قرار مى دهند.در صدر اسلام سران اسلامى با جلوگيرى از كتابت و تدوين احاديث، به بهانه ى توسعه ى قرآن، مانع از پخش احاديث و سيره ى نبوى مى شدند قايل بودند چون سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) گاهى از روى رضا و گاهى از روى غضب بيان مى شود، استناد به كلام نبى(صلى الله عليه وآله) ناتمام است; غافل ازاين كه پيامبر نه تنها مانع توسعه ى قرآن نمى شود، بلكه به تعبير قرآن، مفسر آن خواهد بود;(وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ) چنان كه خداوند سبحان مى فرمايد: آنچه پيامبر اسلام مى گويد وحى است و به هيچ وجه از روى هوى و هوس نيست; (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى)به دنبال ممانعت از كتابت حديث و سخنان گهربار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، افرادى كه كينه ديرينه از اسلام داشتند، احاديثى را به نفع خودشان جعل كردند و به پيامبر اسلام نسبت دادند; براى نمونه، ابن ابى العوجاء يكى از همين دروغ گويان است. وى كه از معروف ترين زنادقه ى بصره است، در ابتدا مدتى شاگرد حسن بصرى بود، ولى بعد از توحيد برگشت و با همكارى ابوشاكر، عبدالله بن مقفع و عبدالملك بصرى در مسجد الحرام درصدد معارضه با قرآن برآمد. محمد بن سليمان فرماندار كوفه وى را دستگير و دستور قتلش را صادر كرد. هنگامى كه ابن ابى العوجاء مرگ را روياروى خود ديد و به كشتن خود يقين پيدا كرد، به مخاطبان خود گفت:به خدا سوگند، مرا مى كشيد، ولى اين را بدانيد كه من چهار هزار حديث جعل و در ميان شما پراكنده كرده ام و با آنها حلال خدا را حرام و حرام را حلال جلوه دادم. به خدا سوگند، وادارتان كرده ام تا آن روز را كه بايد روزه بداريد افطار كنيد و آن روز را كه بايد افطار كنيد روزه بداريد.[10] شايان ذكر است كه قدرت هاى اموى و عباسى نيز نقش مؤثرى در پيدايش و توسعه ى اين عوامل داشته اند; مثلا اگر حاكمان، عقايد معتزله را به سود اهداف خود مى دانستند، به ترويج مكتب اعتزال مى پرداختند و اگر مكتب اشاعره با مقاصدشان هماهنگى داشت، به رونق آن مى پرداختند; گاهى جبر و زمانى انديشه و مذهب اختيار را توسعه مى دادند.يكى ديگر از آن دروغ گويان بى دين كه با كمك حكام بنى اميه به اهداف پليد خود تحقق بخشيد «سمره بن جندب» است. وى هشت هزار دينار از معاويه گرفت تا بگويد كه من از پيامبر شنيدم كه آيه ى (و من الناس من يشرى نفسه اتبغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد) در شأن عبدالرحمن بن ملجم نازل شده است; در حالى كه هر دو فرقه ى شيعه و سنى اتفاِ نظر دارند كه اين آيه در شأن حضرت امير(عليه السلام) آمده است.[1]. همان، ص 22.[2]. ترجمه ى مقتل الحسين، ص 92.[3]. بحارالانوار، ج 45، ص 40.[4]. ر.ك: نقدى بر ماركسيسم، ص 52.[5]. الملل و النحل، ج 1، ص 117.[6]. اضواء على السنه المحمديه، ص 137.[7]. ر.ك: آلاء الرحمن، ج 1، ص 46.[8]. براى اطلاع بيشتر ر.ك: بحوث فى الملل و النحل، ج 1، ص 77 ـ 108.[9]. village ponks.[10]. براى اطلاع بيش تر ر.ك: سيد مرتضى عسكرى، يكصد و پنجاه صحابى ساختگى.