***** صفحه 61 *****
خدا صلى الله عليه وآله وسلّم مى بردند همه براى امام است.
و اما يتيمان و مسكينان و درماندگان در سفر از ذى القربى، سهم هيچ يك ايشان به غير ايشان داده نمى شود.
و نيز تهذيب به سند خود از احمد بن محمد بن ابى نصر از ابى عبد الله عليه السلام روايت كرده كه ابراهيم بن ابى البلاد به آن حضرت عرض كرد: آيا زكات بر تو واجب مى شود؟ گويا منظورش اين بوده كه آيا درآمد شما به حد زكات مى رسد؟ فرمود: نه، و ليكن زياد مى آيد و همينطور مى دهيم، و نيز از قول خداى عز و جل كه فرموده:" و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى،" پرسش كرد و شخصى عرض كرد سهم خدا را به چه كسى بايد داد؟ فرمود: به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم، و سهم رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلّم را هم به امام بايد داد.
عرض شد: اگر يكى از اصناف مصرف خمس از ساير اصناف بيشتر و صنف ديگرى كمتر شد چه بايد كرد؟ فرمود: اختيار و تشخيص تكليف در اين موارد با امام است.
شخصى پرسيد: آيا مى دانيد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در اين گونه موارد چه مى كرده؟ فرمود: به هر صنفى هر مقدارى را كه مصلحت مى ديد مى داد و امام هم اين چنين مى كند.
مؤلف: اخبارى كه از ائمه اهل بيت عليهم السلام رسيده متواتر است در اينكه خمس مختص به خدا و رسول و امام از اهل بيت و يتيمان و مسكينان و ابن سبيل سادات است، و به غير ايشان داده نمى شود.
و اينكه خمس به شش سهم به همان نحوى كه در روايات بالا آمده تقسيم مى شود.
و اينكه خمس مختص به غنائم جنگى نيست، بلكه هر چيزى را كه در لغت غنيمت شمرده شود شامل مى شود، مانند سود كسب و گنج و استخراج مرواريد از دريا و معدنها و كشتى رانى.
و در روايات ائمه - همانطور كه گذشت - آمده كه خمس موهبتى است از ناحيه خدا براى اهل بيت كه بدين وسيله زكات و صدقات را بر ايشان حرام كرد.
( مستند: آيه 41 سوره انفال الميزان ج : 9 ص : 118)
امر به پرداخت حق ذي القربي و مساکين و ابن سبيل
- " فَئَاتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسكِينَ وَ ابْنَ السبِيلِ ذَلِك خَيرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ!
- پس حق ذى القربى و مسكين و ابن سبيل را بده اين براى كسانى كه رضاى خدا را مى طلبند بهتر است و هم ايشان رستگارند!"
***** صفحه 62 *****
خطاب در اين آيه به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است، و ظاهر آيه با قراينى كه در آن هست اين است كه مراد از حق، خمس است، و وظيفه دادن آن متوجه به رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلّم و هر مسلمانى كه مامور به دادن خمس است، مى باشد.
و اينكه كلمه حق به ضمير ذى القربى اضافه شده، دلالت دارد بر اينكه براى ذى القربى حق ثابتى است، و منظور از كلمه قرابت به هر حال قرابت رسول خدا است، همچنان كه در آيه خمس هم مراد همين است.
كلمه ذى القربى به معناى صاحب قرابت از ارحام است. كلمه مسكين به معناى كسى است كه از فقير بدحال تر باشد، و ابن السبيل به معناى مسافر در راه مانده و حاجتمند است،
و به خاطر اينكه آيه از نظر معنا عموميت دارد، و مخصوص به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نيست، لذا در بيان آثار نيك خمس، و يا صدقه به طور عموم فرمود: ذلك خير - اين بهتر است براى كسانى كه رضاى خدا را مى جويند، و آنان رستگارانند
(مستند:آيه 38 سوره روم الميزان ج : 16 ص : 277)
***** صفحه 63 *****
فصل دوم: زکات در نظام مالي اسلام
حکم زکات مالي
- " خُذْ مِنْ أَمْوَلهِمْ صدَقَةً تُطهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بهَا وَ صَلَّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صلَوتَك سكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ!
- أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَأْخُذُ الصدَقَتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّاب الرَّحِيمُ!
- از اموالشان زكات بگير، تا بدين وسيله پاكشان كنى و اموالشان را نمو دهى، و در باره آنان دعاى خير كن كه دعاى تو مايه آرامش آنان است، و خدا شنوا و داناست!
- مگر ندانسته اند كه آنكس كه توبه از بندگانش مى پذيرد و زكاتها را مى گيرد خداست، و خدا توبه پذير و رحيم است!"
اين آيه شريفه متضمن حكم زكات مالى است، كه خود يكى از اركان شريعت و ملت اسلام است، هم ظاهر آيه اين معنا را مى رساند و هم اخبار بسيارى كه از طرق امامان اهل بيت عليهم السلام و از غير ايشان نقل شده است.
كلمه تطهير به معناى برطرف كردن چرك و كثافت از چيزى است كه بخواهند پاك و صاف شود و آماده نشو و نماء گردد و آثار و بركاتش ظاهر شود، و كلمه تزكيه به معناى رشد دادن همان چيز است، بلكه آن را ترقى داده خيرات و بركات را از آن بروز دهد، مانند درخت كه با هرس كردن شاخه هاى زائدش، نموش بهتر و ميوه اش درشت تر مى شود، پس اينكه هم تطهير را آورد و هم تزكيه را، خيال نشود كه تكرار كرده، بلكه نكته لطيفى در آن رعايت شده است.
اموال مشمول پرداخت زکات
***** صفحه 64 *****
اينكه فرمود:" خذ من اموالهم صدقة،" رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را امر مى كند به اينكه صدقه را از اموال مردم بگيرد، و اگر نفرمود: من مالهم بلكه فرمود: من اموالهم براى اين است كه اشاره كند به اينكه صدقه از انواع و اصنافى از مالها گرفته مى شود:
يك صنف نقدينه، يعنى طلا و نقره، صنف ديگر اغنام ثلاثه، يعنى شتر و گاو و گوسفند، نوع سوم غلات چهارگانه، يعنى گندم، جو، خرما و كشمش.
تطهير و تزکيه بوسيله زکات
جمله " تطهرهم و تزكيهم،" خطاب به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است، نه اينكه وصف زكات باشد، به دليل اينكه بعدا مى فرمايد: بها يعنى با صدقه، و معناى آن اين است كه: اى محمد! از اصناف مالهاى مردم زكات بگير، و آنها را پاك و اموالشان را پر بركت كن!
كلمه صل از صلوة و به معناى دعا است، و از سياق استفاده مى شود كه مقصود از اين دعا، دعاى خير به جان و مال ايشان است، همچنانكه از سنت چنين به يادگار رسيده كه آنجناب در برابر كسى كه زكات مى داده چنين دعا مى كرده كه: خدا به مالت خير و بركت مرحمت فرمايد!
و در جمله" ان صلاتك سكن لهم،" كلمه سكن به معناى چيزى است كه دل را راحتى و آرامش بخشد، و منظور اين است كه نفوس ايشان به دعاى تو سكونت و آرامش مى يابد، و اين خود نوعى تشكر از مساعى ايشان است، همچنانكه جمله " و الله سميع عليم،" مايه آرامشى است كه دلهاى مكلفينى كه اين آيه را مى شنوند و يا مى خوانند بوسيله آن سكونت مى يابد.
دست خدا، دريافت کننده صدقات
- " الم يعلموا ان الله هويقبل التوبة عن عباده وياخذ الصدقات وان الله هو التواب الرحيم!"
- مگر ندانسته اند كه آنكس كه توبه از بندگانش مى پذيرد و زكاتها را مى گيرد خداست، و خدا توبه پذير و رحيم است!"
منظور از اين آيه تشويق مردم است به دادن زكات، زيرا مردم اگر زكات مى دهند بدين جهت مى دهند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و يا عامل و مامور وصول آن حضرت از ناحيه خدا مامور به گرفتن آنست، لذا در اين آيه به عنوان تشويق مى فرمايد
***** صفحه 65 *****
مگر نمى دانيد كه اين صدقات را خدا مى گيرد؟ و گرفتن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم گرفتن خداست، پس در حقيقت گيرنده آن خود خداست.
نظير اين مطلب در داستان بيعت آمده، و فرموده:" ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم،" و در داستان تيراندازى جنگ بدر مى فرمايد: " وما رميت اذ رميت و لكن الله رمى،" و در جاى ديگر بطور كلى و عمومى فرموده: " من يطع الرسول فقد اطاع الله!"
آرى، وقتى خداى تعالى بفرمايد: مگر نمى دانند كه خدا صدقاتشان را مى گيرد مردم تحريك شده، با شوق و اشتياق ديگرى صدقات را مى پردازند و مشتاقند كه با پروردگارشان معامله كنند و با او مصافحه نموده، با دستان خود دستش را لمس نمايند، و خدا از عوارض اجسام منزه است!
توبه و صدقه، دو پاک کننده
- " الم يعلموا ان الله هويقبل التوبة عن عباده و ياخذ الصدقات!
- مگر ندانسته اند كه آنكس كه توبه از بندگانش مى پذيرد و زكاتها را مى گيرد خداست...!"
و اگر توبه را با دادن صدقه ذكر كرده، براى اين است كه صدقه نيز خاصيت توبه را دارد، توبه پاك مى كند، صدقه هم پاك مى كند، و دادن صدقه توبه اى است مالى، همچنانكه در ميان همه كارها، توبه به منزله صدقه است، يعنى صدقه از اعمال است و لذا جمله" و ان الله هو التواب الرحيم،" را به صدر آيه عطف كرد، و در نتيجه در يك آيه جمع كرد ميان توبه و تصدق، و ميان دو اسم از اسامى خودش، يعنى تواب و رحيم، و خلاصه از آيه برآمد كه تصدق و دادن زكات خود نوعى توبه است.
در كافى به سند خود از عبد الله بن سنان روايت كرده كه گفت: امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى آيه" خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها،" نازل شد- و البته نزولش در ماه رمضان اتفاق افتاد- حضرت دستور داد مناديش در ميان مردم ندا در دهد كه: خداوند زكات را بر شما واجب كرده است، همچنانكه نماز را واجب كرده، و از همان موقع زكات در طلا و نقره و شتر و گاو و گوسفند و گندم و جو و خرما و كشمش واجب گرديد. منادى هم اين معنا را به گوش همه رسانيد، و در خاتمه اعلام داشت كه خدا از غير اين چند چيز زكات نمى خواهد.
آنگاه مى گويد: بر ساير اموالشان زكاتى مقرر نكرد تا آنكه يكسال گذشت، مرد
***** صفحه 66 *****
رمضان بعدى را روزه گرفتند و افطار كردند، پس آنگاه مناديش را فرمود تا ندا در دهد: اى گروه مسلمين! زكات اموالتان را بدهيد تا نمازهايتان قبول شود، آنگاه مامورين وصول را روانه كرد تا زكات و ماليات اراضى را جمع كنند.
و در تفسير عياشى از مالك بن عطيه از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرموده: امام على بن حسين عليهماالسلام فرمود: من ضمانت مى كنم كه صدقه اى كه بدست بنده خدا داده مى شود پيش از او بدست خود خدا مى رسد، چون خود او فرموده: "و هو يقبل التوبة عن عباده و ياخذ الصدقات!"
(مستند: آيه 103 و 104 سوره توبه الميزان ج : 9 ص : 512)
نقش اجتماعي زکات و ساير صدقات
در جعل احكام مالى براى اجتماع و قوانين و نظامهائى براى آن، شريعت مقدسه اسلام مبتكر و پيشقدم است.
اسلام در قرآن كريمش اعلام و بيان داشته كه با تركيب عناصر افرادى كه دور هم زندگى مى كنند مولود جديدى پيدا مى شود به نام اجتماع، كه مانند خود افراد داراى حيات و ممات، وجود و عدم، شعور و اراده، ضعف و قدرت مى باشد و عينا مانند افراد، تكاليفى دارد، و خوبيها و بديها و سعادت و شقاوت و امثال و نظائر آن را دارد، و در بيان همه اين امور آيات بسيارى از قرآن كريم هست.
اسلام همانطور كه براى افراد، حقوقى مقرر نموده براى اجتماع نيز حقوقى مقرر داشته و سهمى از منافع اموال و درآمد افراد را به عنوان صدقات واجبه كه همان زكات باشد و به عنوان خمس غنيمت و غير آن را به اجتماع اختصاص داده است.
شريعت اسلام در ميان ساير سنت ها و شريعت ها در اين باره از چند جهت ممتاز است، كه اگر بخواهيم بفرض حقيقى و نظر صائب اسلام در آن امور واقف شويم بايد آنها را دقيقا مورد بحث قرار دهيم، كه اينك از نظر خواننده مى گذرد:
1- اينكه اسلام در تامين جهات مالى اجتماع تنها اكتفا كرده به روز پيدايش و حدوث ملك و از آن تجاوز نكرده، و به عبارت روشن تر، وقتى مالى در ظرفى از ظروف اجتماع بدست آمد- مثلا از زراعت غله اى و يا از تجارت سودى- در همان حال بدست آمدنش سهمى را ملك اجتماع دانسته و بقيه سهام را ملك صاحبش، يعنى كسى كه سرمايه گذارى نموده و يا كار كرده است، و جز پرداخت آن سهم، چيز ديگرى از او نخواسته، و وقتى سهم اجتماع را پرداخت ديگر براى هميشه مالك بقيه سهام خواهد بود.
بلكه از امثال آيه" خلق لكم ما فى الارض جميعا،" و آيه" و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما،" استفاده مى شود كه هر ثروتى كه بدست مى آيد در حا
***** صفحه 67 *****
بدست آمدنش ملك اجتماع است، آنگاه سهمى از آن به آن فردى كه ما وى را مالك و يا عامل مى خوانيم اختصاص يافته، و ما بقى سهام كه همان سهم زكات و يا خمس باشد در ملك جامعه باقى مى ماند.
پس، يك فرد مالك، ملكيتش در طول ملك اجتماع است، و ما در تفسير دو آيه بالا در اين باره مقدارى بحث كرديم.
و كوتاه سخن آن حقوق ماليه اى كه شريعت اسلام براى اجتماع وضع كرده نظير خمس و زكات حقوقى است كه در هر ثروتى در حين پيدايشش وضع نموده، و اجتماع را با خود شريك كرده، و آنگاه فرد را نسبت به آن سهمى كه مختص به او است مالك دانسته و به او حريت و آزادى داده تا در هر جا كه بخواهد به مصرف برساند و حوائج مشروع خود را تامين نمايد، بطورى كه كسى حق هيچگونه اعتراضى به او نداشته باشد، مگر اينكه جريان غير منتظره اى اجتماع را تهديد كند، كه در آن صورت باز بر افراد لازم دانسته كه براى حفظ حيات خود چيزى از سرمايه خود را بدهند، مثلا اگر دشمنى روى آورده كه مى خواهد خساراتى جانى و مالى به بار آورد، و يا قحطى روى آورده و زندگى افراد را تهديد مى كند، بايد با صرف اموال شخصى خود از آن جلوگيرى كنند.
و اما وجوهى كه معمولا بعنوان ماليات سرانه و يا ماليات بر درآمد و يا خراج زمين و ده، كه در شرايط خاصى گرفته مى شود، و يا ده يكى كه در احوال معينى مى گيرند، همه اينها را اسلام غير مشروع، و آن را نوعى ظلم و غصب دانسته، كه باعث محدوديت در مالكيت مالك مى شود.
پس، در حقيقت در اسلام جامعه از افراد خود غير از مال خودش و سهمى كه در غنيمت و عوائد دارد آنهم جز در اول پيدايش و بدست آمدن، چيز ديگرى نمى گيرد و تنها در همانها كه گفتيم و بطور مشروح در فقه اسلامى بيان شده با افراد شريك است، و اما بعد از آنكه سهم او از سهم مالك معلوم و جدا شد و ملك مالك معلوم گرديد، ديگر احدى حق ندارد متعرض وى شود، و در هيچ حالى و در هيچ شرايطى نمى تواند دست او را كوتاه و حريتش را زايل سازد.
2- اينكه اسلام حال افراد را در اموال خصوصى نسبت به اجتماع در نظر گرفته، همچنانكه گفتيم حال اجتماع را در نظر گرفته، بلكه نظرى كه به افراد دارد بيشتر از نظرى است كه به حال اجتماع دارد، چون مى بينيم كه زكات را به هشت سهم تقسيم نموده، و از آن سهام هشتگانه تنها يك سهم را به سبيل الله اختصاص داده و بقيه را براى فقراء و مساكين، و كارمندان جمع آورى صدقات، و مؤلفة قلوبهم، و ديگران تعيين نموده، و همچنين خمس را شش سهم كرده و از آن سهام ششگانه بيش از يك سهم را براى خدا نگذاشته، و باقى را براى رسول، ذى القرباى رسول، يتامى، مساكين و ابن سبيل تعيين نموده است.
و اين بدان جهت است كه فرد، يگانه عنصرى است كه اجتماع را تشكيل مى دهد
***** صفحه 68 *****
جز با اصلاح حال افراد، اجتماع نيرومند پديد نمى آيد.
آرى، رفع اختلاف طبقاتى كه خود از اصول برنامه اسلام است و ايجاد تعادل و توازن در بين نيروهاى مختلف اجتماع و تثبيت اعتدال در سير اجتماع با اركان و اجزايش، صورت نمى گيرد مگر با اصلاح حال افراد و نزديك ساختن زندگى آنان بهم.
اگر وضع افراد اجتماع سر و صورت بخود نگيرد و زندگى ها بهم نزديك نشود و تفاوت فاحش طبقاتى از ميان نرود، هر قدر هم براى اجتماع پول خرج شود، و بر شوكت و تزيينات مملكتى افزوده گردد و كاخهاى سر به فلك كشيده بالا رود، مع ذلك روز بروز وضع جامعه وخيم تر مى گردد، و تجربه هاى طولانى و قطعى نشان داده كه كوچكترين اثر نيكى نمى بخشد.
3- اينكه به خود اشخاصى كه به اجتماع بدهكار شده اند اجازه داده تا مثلا زكات خود را به پاره اى از مصارف از قبيل فقراء و مساكين برسانند، و محدودشان نكرده به اينكه حتما بدهى خود را به حكومت و زمامدار مسلمين و يا مامورين جمع آورى زكات بدهند و اين خود نوعى احترام و استقلالى است كه شارع اسلام نسبت به افراد مجتمع خود رعايت نموده، نظير احترامى كه براى امان دادن يك مسلمان به يك محارب قائل مى شود و هيچ فردى از افراد مسلمين نمى تواند آن ذمه و آن امان را نقض نمايد، و با اينكه از كفار محارب است همه مجبورند و حتى خود زمامدار نيز محكوم است به اينكه آن ذمه را محترم بشمارد. بلى، اگر ولى امر و زمامدار مسلمين، در مورد خاصى مصلحت اسلام و مسلمين را در اين ديد كه از دادن چنين ذمه اى جلوگيرى كند، مى تواند در اين صورت نهى كند و بر مسلمين واجب مى شود كه از آن كار خوددارى كنند، چون اطاعت ولى امر واجب است.
( مستند: آيات مندرج در متن الميزان ج : 9 ص : 525)
مقايسه اي بين آثار ربا و زکات نزد خدا
- " وَ مَا ءَاتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيرْبُوَا فى أَمْوَلِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَ مَا ءَاتَيْتُم مِّن زَكَوةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئك هُمُ الْمُضعِفُونَ!
- و آنچه از ربا مى دهيد تا مال مردم زياد شود نزد خدا زياد نمى شود و آنچه از زكات كه براى رضاى خدا مى دهيد زياد مى شود و زكات دهندگان مال خود را زياد مى كنند!"
كلمه ربا، به معناى نمو مال، و زياد شدن آن است، و جمله" ليربوا ...،" اشاره به علت اين نامگذارى مى كند كه چرا ربا را ربا خواندند، بنابر اين مراد اين است كه: مالى كه شما به مردم داده ايد تا اموالشان زياد شود، نه براى اينكه خدا راضى شود - اين قيد را از ذكر اراده وجه خدا در عبارت مقابل آن مى فهميم - آن مال نزد خدا زياد نمى شود، و نم
***** صفحه 69 *****
نمى كند، و ثوابى از آن عايدتان نمى شود، براى اينكه قصد قربت نداشته ايد .
زکات باعث افزايش مال مي شود!
- " و ما آتيتم من زكوة تريدون وجه الله فاولئك هم المضعفون!"
مراد از زكات مطلق صدقه است، و معنايش اين است كه: آن مالى كه براى رضاى خدا داديد، و اسراف هم نكرديد، چند برابرش عايدتان مى شود.
كلمه مضعف به معناى دارنده چند برابر است،و معناى كلام اين مى شود كه: چنين كسانى آنهايند كه يضاعف لهم مالشان و يا ثوابشان چند برابر مى شود.
پس مراد از ربا و زكات به قرينه مقابله و شواهدى كه همراه اين دو كلمه است، رباى حلال است، و آن اين است كه چيزى را به كسى عطا كنى و قصد قربت نداشته باشى، و مراد از صدقه آن مالى است كه براى رضاى خدا بدهى.
همه اينها در صورتى است كه آيه شريفه در مكه نازل شده باشد، و اما اگر در مدينه نازل شده باشد، مراد از ربا همان رباى حرام، و مراد از زكات همان زكات واجب است. و اين آيات و آيات قبلش به مدنى شبيه ترند تا به مكى، و اينكه بعضى ادعاى روايت يا اجماع منقول در اين باب كرده اند، اعتبارى به گفته شان نيست.
در كافى به سند خود از ابراهيم يمانى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: ربا دو جور است، يكى ربايى كه مى توان خورد، و ديگر آنكه نمى توان خورد، اما آن ربايى كه جايز و حلال است، هديه اى است كه به كسى مى دهى و از دادنت ثواب مى خواهى، چون ثواب آن چند برابر خود آن است، اين آن ربايى است كه مى توان خورد، و خداى تعالى در باره اش فرموده:" و ما آتيتم من ربا ليربوا فى اموال الناس فلا يربوا عند الله،" و اما آن ربايى كه خوردنى نيست، آن همان ربايى است كه خدا از آن نهى كرده و وعده آتش در برابرش داده است.
در مجمع البيان در ذيل آيه " فاولئك هم المضعفون،" گفته امير المؤمنين عليه السلام فرموده: خداى تعالى نماز را واجب كرد تا خلق از تكبر منزه شوند، و زكات را واجب كرد تا سبب زيادى رزقشان گردد، و روزه را واجب كرد تا خلقشان را بيازمايد و خالص كند، و صله رحم را واجب كرد تا جمعيت زياد شود.
و در كتاب فقيه خطبه اى از فاطمه زهراء عليهاالسلام نقل كرده كه در آن فرمود: خداوند ايمان را واجب كرد تا دلها از شرك پاك گردد، و نماز را واجب كرد تا مردم را از مرض تكبر پاك كند، و زكات را واجب كرد تا رزقشان زياد شود.
( مستند: آيه 39 سوره روم الميزان ج : 16 ص : 277)
***** صفحه 70 *****
امر به واجبات عبادي و مالي و اعتصام به خدا
- " ... فَأَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکم فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ!
- ... پس نماز گزاريد و زكات دهيد و به خدا تكيه كنيد كه او مولاى شما است و چه خوب مولا و چه خوب ياورى است!"
اين جمله تفريع بر همه مطالبي است كه خدا با آنها بر مسلمين منت نهاد، مي فرمايد: پس بنا بر اين واجب است بر شما كه نماز به پا داريد، و زكات بپردازيد - كه اين دو اشاره است به واجبات عبادى و مالى.
" و در همه احوال متمسك به خدا شويد،" يعنى به آنچه امر مى كند مؤتمر شده، از آنچه نهى مى كند منتهى گرديد، و در هيچ حالى از او قطع رابطه مكنيد، چون او مولى و سرپرست شما است شايسته نيست كه بنده از مولاى خود ببرد و آدمى را نمى رسد كه با اينكه از هر جهت ضعيف است از ياور خود قطع كند.
( مستند: آيه 77 و 78 سوره حج الميزان ج : 14 ص : 581)
محل مصرف هشتگانه زکات واجب
- " إِنَّمَا الصدَقَت لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسكِينِ وَ الْعَمِلِينَ عَلَيهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبهُمْ وَ فى الرِّقَابِ وَ الْغَرِمِينَ وَ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السبِيلِ فَرِيضةً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ!
- زكات فقط از آن فقرا و تنگدستان و عاملان آنست و آنها كه جلب دلهايشان كنند، و براى آزاد كردن بردگان و قرض داران و صرف در راه خدا و به راه ماندگان است، و اين قرارى از جانب خداست و خداداناى شايسته كار است!"
اين آيه مواردى را برمى شمارد كه بايد صدقات واجب( زكوات) در آن موارد مصرف شود، به دليل اينكه در آخر آيه مى فرمايد:" فريضة من الله." و از ظاهر سياق آيه برمى آيد که محل مصرف زکات هشت مورد است، البته لازمه آن اين است كه فقير و مسكين هر يك موردى جداگانه بحساب آيند.
فقير: از كلمه فقير كه مقابل غنى است چنين مى فهميم كه فقير آن كسى است كه تنها متصف به امرى عدمى باشد، يعنى متصف باشد به نداشتن مالى كه