مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
طرح امامت كه از نظر اعتقادى فرهنگى از اصيل ترين مبانى ايدئولوژيكى اسلام و از نقطه نظر سياسى اجتماعى از بارزترين پايه هاى انقلابى فق اسلام مى باشد در تجزيه و تحليلهاى سنتى بيشتر در دو بخش: شراط امام و مسووليتهاى امامت مورد بحث قرار گرفته و مى گيرد. بى شك بررسى اين دو بخش مى تواند پاسخگوى بسيارى از سئوالاتى مى باشد كه در زمينه امامت مطرح مى گردد.
ولى توجه به اين نكته جالب تر خواهد بود كه شرايط و مسووليتهاى امامت تنها در صورتى مشخص خواهد شد كه ماهيت امامت و عناصر تشكيل دهنده اين طرح ايدئولوژيكى و انقلابى معين گردد زيرا اين چگونگى و مشكل خاص امامت است كه شرايط امام و مسووليتهاى امات را دقيقا تعيين خواهد كرد.
اگر ما در بحثهاى سنتى دو يا چند نوع شرايط و چند گونه مسووليتها را براى امام مشاهده مى كنيم بخاطر اختلاف نظرى است كه در شناخت ماهيت اين طرح وجود دارد و هر كدام از يك نوع و شكل خاص امامت جانبدارى مى كنند و بهمين دليل است كه در بحث امامت ابتدا بايد سيستم اين طرح و مفهوم و ماهيت آن را مورد تجزيه و تلحيل قرار داد تا شرايط و حدود مسووليتهاى امام خود بخود مشخص گردد.
از آنجا كه نهج البلاغه بعنوان برگزيده سخنان امام بيانگر اسلام راستين و ترجمان وحى خدا و برگردان شيوايى از قرآن است ما مساله امامت، اين اصيل ترين و انقلابى ترين و در عين حال عميق ترين طرح "ايدئولوژيكى سياسى فرهنگى حقوقى" اسلام را از ديدگاه امام در نهج البلاغه كه پس از وحى اصيل ترين منبع جهت دستيابى به اسلام راستين شناخته ايم مورد بررسى قرار داده و سخنان امام را در اين زمينه به دقت مطالعه نمائيم.
ابتدا لازمست با مفهوم اين واژه "امامت" از نظر لغوى آن آشنا شويم.
ريشه لغوى امامت
كلمات زير با كلمه امامت از يك ريشه اند:
1- ام: اصل، ريشه، مبدا تولد، مادر، چيزى كه با اشياء اطراف خود مرتبط است، محل بازگشت،مقصد، رئيس، ستون، وسط، مركز.
2- امام: هدف، مقصد، مرجع، ماخذ، رهبر، فرمانبردار، نمونه، راه، كتاب، مقتدى.
3- امت: مردمى كه اصل مشتركى آنها را گرد هم آورده باشد، گروهى كه توجه و قصدشان در يك جهت و در يك چيز متمركز باشد، گروهى كه هدف و نمونه براى ديگر گروهها است، قامت، مدت زمان "حين"، دين و مرام. [ معانى ذكر شده سه كلمه ام و امام و امت از كتابهاى مفردات راغب و مجمع البحرين و قاموس محيط و مصباح المنير استخراج شده است. ] به روال مفاهيم كلمات ياد شده معنى لغوى امامت چنين مى شود:
در موضع اصل و ريشه و مركز امتى قرار گرفتن، مقصد و هدف و نقطه توجه امتى شدن، به صورت ستون و مرجع و رئيس و رهبر جامعه در آمدن، مسووليت نمونه بودن و رهبرى و جهت دادن به حركت جامعه را تقبل كردن، شاخص وحدت جامعه بودن و قدرت روى پا ايستادن و مقاومت جامعه و فرصت زمانى براى تكامل جامعه.
بر اساس چنين اطلاعاتى نقش امامت در يك امت از يك سو به گونه ستون فقرات و از سوى ديگر به منزله روح و از ديد ديگر چون قلب و بالاخره حركت دهنده و تنظيم كننده كليه ارگانها به دستگاههاى تشكيل دهنده امت خواهد بود و همين نقش را نيز به صورت پيچيده ترى در اصل دين كه راه امت است ايفا خواهد نمود.
حساسيت و اهميت و پيچيدگى اين نقش فعال بوده كه مساله امامت را در ميان برخى از گروههاى افراطى بصورت خدا گونه مطرح كرده و از امام موجودى فوق بشر و دور از دسترس انسان ساخته و تا آنجا پيش رفته است كه كليه احكام و فرامين و حقايق قرآن و دين را چون پوسته ظاهرى دور افكندنى و باطن و حقيقت قرآن و دين را چون مغز محافظت شده به قشر غير قابل استفاده اين ظواهر فقط امامت معرفى كرده است. نظرى به عقايد مذاهب باطنيه بالاخص اسماعيليه نشانگر اين واقعيت انحرافى مى باشد، كلمه ى امام با عيار معنى عامش در مورد رهبران گمراه و گمراه كننده نيز بكار مى رود يا بخاطر ادعاى خودشان و يا بجهت اينكه اينان نيز در جامعه خود ريشه و اصل و مادر و ستون و مرجع و فرمانبردار در راه ظلم و فساد مى باشند و لذا در حديث
مشهور پيامبر اكرم مى فرمايد: افضل الجهاد كلمه عدل عند امام جائر و قرآن نيز اينان را امام تعبير مى كند: و جعلناهم ائمه يدعون الى النار. [ معنى ذكر شده براى سه كلمه ام و امام و امت از كتابهاى مفردات راغب و مجمع البحرين و قاموس محيط مصباح المنير استخراج شده است. ]
ابعاد و عناصر تشكيل دهنده امامت
بررسى مجموعه گفتار امام در ارائه و ترسيم مفهوم امامت در نهج البلاغه نشان دهنده آن است كه امامت از ديدگاه نهج البلاغه از آنچنان پيچيدگى برخوردار است كه مشكل بتوان آن را در يك تعريف ساده بيان نمود.
اصولا امام مساله را بصورت يك مفهوم يك بعدى مطرح نمى كند و امامت را مجموعه پيچيده چند بعدى و تشكيل يافته از عناصر مختلفى مى داند كه تا همه آن ابعاد و عناصر در جامعه عينيت نيابد امامت به معنى واقعيش در امت پياده نخواهد شد.
امامت در چند بعد پيچيده و حساسى با امت مرتبط مى شود و در چند بعد ديگر پيچيده تر با خداى جهان آفرين ارتباط پيدا مى كند.
تا آنجا كه ما در مجموعه كلام امام در نهج البلاغه در مورد اين مساله توانسته ايم بررسى و تتبع نمائيم چهار بعد و عنصر زير را در تحقق امامت از متون نهج البلاغه استخراج كرده ايم بى شك بررسى و تحقيق بيشتر در اين زمينه ممكن است ابعاد و مسائل ديگرى را در رابطه با امامت روشن نمايد.
بعد اول و هسته مقوم امامت: مركزيت امام در امت و به تعبير نهج البلاغه قطبيت در جامعه اسلامى نه بصورت تشريفاتى و يا ذهى بلكه بطور عينى و عملى در روند كليه حركتها و جهت گيريها و همه ى جريانات و مسائل جامعه.
بعد دوم و عنصر تعيين كننده: گزينش خدايى بر اساس خصايص برتر.
بعد سوم و عنصر نقش دهنده: بيعت امت و پذيرش از طرف مردم.
بعد چهارم: امامت بعنوان يك مسووليت بزرگ نه يك مقام.
اكنون بايد بدقت مسائل فوق را از ديدگاه نهج البلاغه مورد بررسى قرار داده و سخنان امام را در اين زمينه ها به مطالعه و ميزان امكان استخراج اين مطالب از متن كلام امام بدست آورد.
آنچه براى ما در اين بحث مهم است بررسى موضوع از ديدگاه امام و نهج البلاغه مى باشد و تجزيه و تحليل استدلالى آن موكول به سلسله بحثهاى ديگرى است كه از قلمرو بحث ما خارج است و نيز بايد توجه داشت كه در اين بررسى صرفا نهج البلاغه را بعنوان سند و ماخذ استنتاج انتخاب كرده ايم و تحقيق موضوع از ديدگاه امام و نهج البلاغه مى باشد و تجزيه و تحليل استدلالى آن موكول به سلسله بحثهاى ديگرى است كه از قلمرو بحث ما خارج است و نيز بايد توجه داشت كه در اين بررسى صرفا نهج البلاغه را بعنوان سند و ماخذ استنتاج انتخاب كرده ايم و تحقيق موضوع از ديدگاه قرآن و احاديث حتى سخنان امام در غير نهج البلاغه مطرح نشده و مورد بررسى و استناد قرار نگرفته است.
مركزيت و قطبيت امام در امت
امام در مورد جريان سياسى انحرافى كه پس از رحلت پيامبر اسلام رخ داد و به تفكيك ويرانگر امامت از امت انجاميد بعنوان يك افشاگرى تاريخى در خطبه سوم نهج البلاغه از خود و سرمداران اين جريان انحرافى سخن مى گويد.
يك : و نخستين نقش امام را در جامعه اسلامى و هسته مركزى و مقاوم امامت را در امت چنين بيان مى كند:
اما و الله لقد تقمصها فلان و انه ليعلم ان محلى و منها محل القطب من الرحا ينحدر عنى السيبل و لا يرقى الى لاطير. "از خطبه 3 صفحه 48
- نهج البلاغه نوشته صبحى صالح "
هشيارانه بنگريد قسم به خدا فلانى خلافت را چون تن پوشى بتن كشيد در حالى كه چون قطب در سنگ آسياب است از وجود من سيل جريانات و حركتها در امت سرازير مى گردد و هيچ پرنده اوج گيرى ياراى رسيدن به قله اين وجود برتر را ندارد.
قطب الرحا محوريست كه سنگ آسياب بر گرد آن مى چرخد. [ مجمع البحرين و القاموس المحيط. ] كه بدون آن گردش سنگ
مختل و در اندك زمانى از حركت باز مى ايستد.
خلافت به معنى جانشينى و قائم مقامى پيامبر و پيشوائى و رهبرى ايدئولوژيكى و زمامدارى و سياسى و هدايت تكاملى امت در كل جريانات و حركتهاى جامعه وقتى بر محور آهنين امام چون رها به گردش در آيد و امامت بعنوان هسته مركزى خلافت و نگهدارنده و ظم دهنده و كنترل كننده گردش چرخهاى آن و بصورت عامل باز دارنده از حركتهاى انحرافى باشد خواه ناخواه همين نقش را امامت در رابطه با امت خواهد داشت و در بررسى نهائى سخن امام باين نتيجه خواهيم رسيد كه امام قطب امت و امامت مركزيت تشكيلات و كل جريانات و حركتهاى جامعه مى باشد.
همانطورى كه محور سنگ متحرك هم تا هدايت گردش سنگ را عملا بعهده نگيرد حتى تركيب شكل ظاهريش كه تكوينا نشان دهنده نقش حساس آن مى باشد نمى تواند توليدى انجام دهد نقش مركزيت و رهبرى امامت نيز تنها در صحنه عدل آنگاه ظاهر مى گرد كه امام عملا مبداء همه حركتهاى جامعه و جهت دهنده به كل جريانات امت و تنظيم كننده تشكيلات بوده و در آنچه در جامعه مى گذرد حضور عينى و نقش عملى داشته باشد.
اين مركزيت و قطبيت عينى در جامعه همان هدايتى است كه قرآن هر كجا از ائمه حق سخن مى گويد آن را بدنبال ائمه مى آورد: 'و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا' [ سوره انبيا- آيه 73. ] و 'جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا' [ سوره سجده- آيه 24. ] هنگامى كه امام در چنين موقعيت "مركزيت و قطبيت" عينى در جامعه قرار گرفت و امت در مدار و جهت خط و حركت امام افتاد و حركت تكاملى جامعه در تمام شئون ايدئولوژيكى و فرهنگى و علمى و سياسى و اقتصادى و تربيتى و رفاهى و... به هدايت امام تنظيم و تداوم يافت امامت آنگونه كه نهج البلاغه باز گو مى كند به تحقيق عينى خواهد رسيد.
دو: امام در خطبه 119 صفحه 175 همان كتاب آنجا كه مردم را براى جهاد فرا مى خواند و در پاسخ بهانه گيريها كه مى گفتند امام بايد شخصا در جنگ با دشمنان شركت كند مى گويد:
و لا ينبغى لى ان ادع الجند و المصر و بيت المال و جبايه الارض و القضاء بين المسلمين و النظر فى حقوق المطالبين ثم اخرج فى كتيبه اتبع اخرى اتقلقل تقلقل القدح فى الجفير الفارغ و انما انا قطب الرحا، تدور على و انا بمكانى فاذا فارقته
استحار مدارها و اضطرب ثقالها.
براى من در موقعيت امامت امت هيچ شايسته نيست كه ارتش را رها كنم و شهر و بيت المال و ماليات و دستگاه قضائى و رسيدگى به حقوق طلبكاران را بحال خود بگذارم و سپس با فوجى از سپاه كه فوج ديگرى بدنبال دارد و بدشمن حمله برم و همچون تيرى كه در تير دان خالى زير و رو مى شود رشته ى كارها را از دست بدهم موقعيت من محور آهنين سنگ آسياب است كه بايد كارها بر محور وجود من بگردد و من در جايگاه خود ثابت باشم كه اگر از مركزيت جامعه بيرون آمدم حركتها متوقف و بى هدف و سنگ زيرين نيز دچار اضطراب و آشفتگى مى گردد.
امام در فراز اول كلام خود مشكل دفع دشمن را با تعيين و انتصاب يك فرمانده لايق و دلير و مقتدر قابل حل مى داند ولى مشكل بزرگ جامعه كه رهبرى كليه ارگانهاى اجرايى و تنظيم و جهت دهى به همه ى حركتهايى كه در جهت رفع نيازمنديها و مهمتر از همه حركت تكاملى جامعه كه احيانا با يك غفلت خسارتهاى جبران ناپذيرى ببار مى آيد جز با استقرار امام در پايگاه مركزى جامعه حل شدنى نيست.
عدم حضور امام در مسائل جارى و از دست دادن نقشش در زمينه هاى مختلف حركتهاى جامعه و دور بودنش از مجارى امور موجب آنچنان دورى بين امام و امامت مى شود كه امام در جامعه اش تنها و رشته ى كارها از كفش بيرون رفته و در همان فرصتهاى از دست رفته زمينه براى رشد حركتهاى انحرافى و عوامل فرصت طلب آماده و گسيختگى و بى نظمى و آشوبهاى جبران ناپذيرى دامنگير امت مى گردد.
مورد سخن امام همراهى با سپاه مجاهد در دفع دشمن است كه با توجه به وضع زمان زمامدارى امام كه وسايل كافى براى برقرارى ارتباط مستقيم بين امام و جريانات روز و مسوولين نبوده كليه اين پيش بينيها قابل تحقق و اجتناب ناپذير بود. در اين كلام موقعيت حساس و پيچيده و باريكتر از موى مركزيت و قطبيت امامت در جامعه بصراحت كامل مطرح شده و امام كوچكترين غفلت و حتى انحراف ذهنى را كه به بهانه اشتغال به وظايفى چون دفاع از كشور رهبر را از
مركزيت و قطبيت جامعه هر چند براى مدتى معدود بيرون آورد شايسته نمى داند و ارتباط همه حركتها و گردشهاى چرخهاى جامعه را بطور مداوم بامام ضرورى و از دست دادن آن را موجب فاجعه بزرگ براى امت مى شمارد و تاكيد بر مسووليت شخص امام نشانگر اين است كه امامت نه حاكميت فرد و نه حاكميت نظام سيستماتيك است بلكه مسووليت فرد براى ايجاد نظام.
سه : در خطبه 146 صفحه 203 همان كتاب هنگامى كه خليفه دوم بعنوان تقويت روحى سربازان اسلام مى خواهد مدينه را ترك گفته و در جنگ [ جريان بنا بر نقل طبرى به جنگ نهاوند مربوط مى شود و بنا بر نقل مداينى در كتاب الفتوح به جنگ قادسيه به سال 14 هجرى. ] قادسيه و يا نهاوند بر على امپراطور ايران شركت كند امام بخاطر موقعيت و مركزيتى كه خليفه دوم با تصدى خلفات پيدا كرده به وى توصيه مى كند كه:
ان هذا الامر لم يكن نصره و لا خذلانه بكثره و لا بقله و هو دين الله الذى اظهره و جنده الذى اعده و امده حتى بلغ ما بلغ و طلع حيث طلع و نحن على موعود من الله و الله منجز و عده و ناصر جنده و مكان القيم بالامر مكان النظام من الخرز يجمعه و يضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ثم لم يجتمع بحدا فيره ابدا والعرب اليوم و ان كانوا قليلا فهم كثيرون بالاسلام عزيزون بالاجتماع فكن قطبا و استدر الرحا بالعرب و اصلهم دونك نار الحرب فانك ان شخصت من هذه الارض انتقضت عليك العرب من اطرافها و اقطارها حتى يكون ما تدع ورائك من العورات اهم اليك مما بين يديك.
امام در آغاز سخن با تقويت روحى سربازان اسلام بر اين اساس كه 'پيروزيها و شكستهاى اسلام هرگز معلول فزونى و كمى نيروها نبوده و اين دين خدائى است كه خدا خود آن را پيروز نموده و خود ارتش آن را آمادگى و نيرو بخشيد تا رسيد بانجا كه رسيد و ما همواره از جانب خدا بنصرت وعده داده شده ايم و خدا وعده خود را وفا مى كند و سپاهش را يارى مى دهد' ضمنا از يك انحراف ايدئولوژيكى و تاكتيكى كه دامنگير مقام خلافت و امامت شده و به ظاهر بينى و
عوامل مادى كشانده شده اند پرده بر مى دارد و از مقام امامت جامعه نقش رهبرى را نسبت به صدور ذيل امت ايفا مى نمايد.
و در فراز دوم كلام از بند مركزيت خلافت سخن به ميان مى آورد كه:
'موقعيت كسى كه به تصدى خلافت قد علم نموده در ميان امت موقعيت و نقش نخ محكمى است كه مهره ها را گرد آورده و نظم بخشيده و بهم پيوسته است و هر گاه پاره شود مهره ها از هم جدا و هر كدام بسوئى مى رود كه ديگر امكان گرد آورى آن نخواهد بود دست عرب و اسلام امروز اگر چه از نظر تعداد كمند ولى آنها در سايه نيروى اسلام بسيارند و بخاطر همبستگيشان عزيزند تو اى خليفه چون قطب و محور باش كه سنگ آسياب جامعه را بدور خويش بگردانى بگذار سربازان اسلام بدون آنكه احتياجى به شركت تو باشد جنگ را دنبال كنند زيرا اگر تو اين شهر "مدينه" را ترك گويى و از سرزمين اسلام دور شوى قبايل تازه مسلمان شده پيمان را مى شكنند و رابطه شان با شهر اسلام قطع مى گردد در اين صورت آنچه از خطرات و حوادث و مسائل پر اهميت كه پشت سر مى گذارى از آنچه كه براى دفعش در پيش رو دارى بسى پر ارزشتر و مهمتر خواهد بود و بخاطر يك پيروزى كه بدون توهم قابل بدست آوردن است خطرات سهمگين و غير قابل جبرانش را متوجه امت و اسلام خواهى نمود'.
چهار: امام در پايان همين خطبه صفحه 203 همان كتاب يكبار ديگر اهميت مركزيت را با طرح كردن خطر ضربه زدن دشمن به آن يادآور مى شود و خطاب به خليفه مى فرمايد:
ان الاعاجم ان ينظروا اليك غدا يقولو: هذا اصل العرب فاذا اقتطعتموه استرحتم فيكون ذلك اشد لكلبهم عليك و طمعهم فيك.
مردم فارس "سران رژيم كسراها" فردا وقتى ترا در جبهه ديدند مى گويند ريشه و مركز قدرت و اجتماع مسلمين اين است هر گاه اين ريشه را بزنيم از باقيمانده آسوده خاطر خواهيم شد و اين عمل حرص و طمع آنها را بيشتر به پيروزى اميدوارتر خواهد كرد.
بزرگترين نيرويى كه دشمنان اسلام را از سلطه جويى و دل بستن به نيروى نظامى خود و هر گونه حملات و توطئه ها نا اميد مى كرد، و عامل رعب در دل دشمن بوده همان قدرت مركزيت در جامعه اسلامى بر اساس سيستم امامت بوده كه امام در اى فراز ضربه به آن را خطرى بزرگ تلقى مى كند و ضربه به مركزيت را عامل جرات و طمع و تقويت روحى دشمن براى يك بسيج همه جانبه
بر عليه كيان اسلام مى شمارد.
بررسى اين جريان تاريخى يكبار ديگر حقيقت تلخى را در زمينه تفكيك امامت و امت بر ملا مى سازد. وقتى انسان برتر كه قدرت رهبرى و هدايت امت را دارد در مركزيت جامعه اسلامى قرار نگرفت يكى از هزاران خسارتى كه دامنگير امت مى شود همين انحراف ايدئولوژيكى و استراتژيكى و تاكتيكى است كه در اين جريان تاريخى بوضوح تمام بچشم مى خورد و امام با ايفاى نقش هدايتش آن را تصحيح و از خط انحرافى به خط اصلى تكاملى باز مى گرداند و براى روشن شدن مطلب يكبار ديگر در سخن امام دقت مى كنيم كه از نظر ايدئولوژيكى چه سان جامعه اسلامى پس از رحلت پيامبر اسلام بانحطاط كشانده شده كه معيارها به كلى دگرگون و اتكا به نيروهاى مادى جاى تكيه بر نيروى ايمان و نصرت و وعده هاى الهى را گرفته و مسلمانان بجاى دل بستن به وعده نصرت الهى اساسى ترين مسائل حياتى خود را با معيارهاى مادى ارزيابى مى كنند تبديل ارزشها و معيارهاى مكتبى خسارتى در حد دگرگونى مكتب و حداقل انحراف ايدئولوژيكى در بر خواهد داشت.
پنج : امام تمركز تشكيلاتى كليه نيروهاى بالنده و استعدادهاى قابل شكوفا را كه پايه نخست تحقق عينى امامت معرفى مى كند بطور متقابل نيز از تمركز توطئه ها كه حاكى از فتنه هاى سازمان يافته مى باشد سخن بميان آورده جامعه اسلامى را در برابر اين نوع جريانهاى ويرانگر آگاه مى سازد و بسيج مردم را براى مقابله با چنين خطر بزرگى ضرورى مى بيند.
اين مطلب را ما در نامه اى كه امام به ياران كوفه اش مى نويسد مى يابيم: "صفحه 363"
و اعلموا ان دار الهجره قد قلعت باهلها و قلعوا بها و جاشت جيش المرجل و قامت لفتنه على القطب فاسرعوا الى اميركم و بادروا جهاد عدوكم.
بدانيد سرزمين هجرت "مدينه" با مردمش از جا كنده شد و مردم نيز با مدينه "كنايه از حركت مردم" و چون ديگ بجوش آمده و فتنه بر قطب استوار گرديده خود را به فرمانده و امامتان برسانيد و به جهاد با دشمنانتان مبادرت ورزيد.
فتنه پيمان شكنان "ناكثين" كه با يك توطئه سازمان يافته بسيج شده بود و با وجود اينكه عناصر مختلف با هدفهاى متفاوت در اين ماجرا شركت كرده بودند در آغاز كار از آنچنان تمركزى برخوردار شده بود كه امام خاموش كردن آن را بر همه چيز ترجيح داده با قدرت هر چه