بر پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم صحه نگذارند البته زمامدارى بر شما را رها مى كردم آنچنان كه مركبى را با انداختن ريسمانش بدوشش رها مى كند و با پياله بى اعتنايى انجام را چون آغاز سيراب مى كند در آن هنگام مى ديديد كه دنياى شما پيش من از اخلاط دماغ بز هم بى ارزشتر است. امام در اين بيان زمامدارى را بعنوان يك مسووليت كه از سه انگيزه غير قابل اجتناب سرچشمه مى گيرد تلقى مى كند و زمامدارى را بعنوان يك مقام "هر چند بلن" از ناچيزترين اشيا نيز بى ارزشتر مى شمارد. دو: امام در خطبه 131 آنجا كه خصايص امام را بيان مى كند در زمينه قبول زمامدارى بعنوان يك مسووليت مى فرمايد: "ص 189" 'اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شى من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيا من المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك. اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب'. خداوندا تو خود آگاه و گواهى كه آنچه از ما در قبول خلافت و امامت امت سر زد براى قدرت طلبى و رسيدن باضافات مادى دنيا نبوده بلكه هدف ما اين بود كه عهده دار مسووليت باز گرداندن آثار دين تو و اصلاح امت و سرزمينهاى تو باشيم تا بندگان مظلوم تو در امنيت بسر برند و حدود و قوانين تعطيل شده ى تو برپا شود بار خدايا من اولين كسى هستم كه بسوى تو شتافتم و پيام ترا شنيدم و اجابت نمودم. هدفهائى كه امام براى قبول مسئوليت خلافت و جريانات اجتناب ناپذير آن بيان مى كند كلا وظايف سنگينى است كه در برابر خدا نسبت به خلق متوجه امام مى گردد و امام ناگزير از انجام آن مى باشد. سه : در خطبه 205 در پاسخ بهانه گيريهاى ظلمه چنين آمده است: "ص 322" 'و الله ما كانت لى فى الخلافه رغبه و لا فى الولايه اربه و لكنكم دعوتمونى اليها و حملتمونى عليها فلما افضت الى نظرت الى كتاب الله و ما وضع لنا و امرنا بالحكم به فاتبعته و ما استن النبى صلى الله عليه و آله و سلم فاقتديته'. سوگند به خدا من تمايل و رغبتى در خلافت و زمامدارى نداشتم جز آنكه شما مرا بدان دعوت كرديد و مرا بر قبول مسئوليت آن وا داشتيد و آنگاه كه اين مسئوليت بدوش من افتاد بكتاب خدا نگريستم و آنچه را كه خدا بر ما مقرر داشته و ما را به حكومت بر طبق آن دستور داده ديدم و از آن پيروى نمودم و سنت پيامبر را هم بدقت در نظر گرفتم و بدان اقتدا جستم. از اين بيان پيداست كه امام بامامت و خلافت و زمامدارى منهاى جهت و بعد مسئوليت آن رغبت و تمايل هم نشان نمى دهد و وظايف آن را بصورت مسئوليتى كه بدوشش افتاده انجام مى دهد. چهار: در سر آغاز خطبه 33 خطاب به عبدالله بن عباس فرمود: "ص 76" 'ما قيمه هذا النعل؟ فقلت لا قيمه لها فقال عليه السلام و الله لهى احب الى من امرتكم، الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا'. بهاى اين كفش چقدر است؟ ابن عباس پاسخ داد هيچ ارزشى ندارد امام فرمود: سوگند بخدا اين كفش پيش من از حكومت بر شما محبوبتر است مگر آنكه حقى بپا دارم و باطلى را از ميان بردارم. مطلب را صريحتر و رساتر از اين بيان نمى توان گفت اقامه عدل و دفع ظلم همان بار مسئوليت بعد حكومت امامت است كه هر گاه از حكومت جدا شود و زمامدارى بعنوان يك مقام و پوسته مادى "هر چند فريبنده و جالب" تلقى شود از نظر امام حتى از لنگه كفش پاره نيز بى ارزشتر است و نكته جالب در تعبير بكلمه 'احب الى' اين است كه امام حكومت و زمامدارى را با چيزى مقايسه مى كند كه بالاخره مورد نياز است و آن لنگه كفش پاره اى است كه بعلت همان مقدار نياز مادى محبوب امام مى باشد و اين نشانگر آنست كه امام هيچگونه احساس نيازى به مقام زمامدارى در خود نمى بيند حتى به اندازه نيازى كه به لنگه كفش پاره دارد. پنج : در خطبه 74 به هنگاميكه مردم به بيعت با عثمان تمايل نشان مى دادند فرمود: "ص 102" 'لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى و والله لا سلمن ما سلمت امور المسليمن و لم يكن فيها جور الا على خاصه التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه'. شما خود از قبل دانسته ايد كه من از ديگران شايسته ترم به زمامدارى و سوگند به خدا مادام كه امور مسلمين بسلامت مى گذرد من نيز تسليم مى كنم و در اين صورت ستمى جز بر من نخواهد بود اين عمل من بخاطر پاداش و ارزش آنست و بجهت كناره گيرى از چيزى كه در تمايل بآن درگير شده ايد براى زرش و آرايشش. جمله 'لاسلمن ما سلمت امور المسلمين' بخوبى روشنگر اين حقيقت است كه اگر اولويتهاه و هدفهاى امامت فرضا توسط غير شخص امام تحقق پذيرد امام هيچگونه تمايلى در تصدى حكومت ندارد و رهايش خواها كرد گر چه در اين صورت نيز كه يك فرض بيش نيست- حداقل بر امام ظلم خواهد شد زيرا كه جامعه فرد صالحتر و برتر را كنار گذارده و دست به يك آزمايش و خطرناك زده است و در اين كناره گيرى امام چيزى را از دست نداده بلكه پاداش و فضيلت و وارستگى از درگيريهاى نافرجام دنيوى بهره اش خواهد شد. شش : در كلام 126 وقتى امام را بخاطر برقرار نمودن سيره مساوات مورد نكوهش قرار مى دهند مى فرمايد: "ص 183" 'اتامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه! و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السما نجما! لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله' شما مرا وادار مى كنيد كه پيروزى را با ظلم بدست آورم نسبت به آنها كه زمام امورشان به دست من افتاده است سوگند به خدا هرگز به اين كار نزديك نخواهم شد اگر مال از آن خودم بود بين همه آنها مساوات قائل مى شدم تا چه رسد كه مال متعلق بخداست. 'طلب النصر بالجور' همان اصالت دادن بمقام و قدرت و كوشش كردن در حفظ آندو تا آنجا كه براى رسيدن بمقام و قدرت و پيروزى بر موانع و مشكلات راهى جز ظلم نماند و هدف وسيله را توجيه كند. و عبارت 'بالجور فيمن وليت عليه' اين حقيقت را باز گو مى كند كه زمامدارى مردم نيز مانند امانتى است كه بمن واگذار شده تا مسوليت امانتدارى را انجام دهم و اين هرگز با ظلم سازگار نيست گر چه تنها راه باشد و ترك آن مشكلاتى در ادامه حكومت و قدرت برايم ايجاد كند. 'و ما سمر سمير و ما ام نجم فى السما نجما' حاكى از دوام مطلب است كه ما در ترجمه با كلمه هرگز خلاصه كرديم. هفت: در نامه 62 كه امام به مردم مصر نوشته تلاش خود را در سركوبى دشمنان چنين توجيه و تفسير مى كند: "ص 452" 'ولكننى آسى ان يلى امر هذه الامه سفهاوها و فجارها فيتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحين حربا و الفاسقين حزبا... فلولا ذلك ما اكثرت تاليبكم و تانينكم و جعمكم و تحريضكم و لتركتكم اذا بيتم و نيتم'. من از دشمنيها و مخالفتها واهمه ندارم و در حق بودن راهم و در گمراهى دشمنانم شكى به دل راه نمى دهم ولى نگرانى من از اين است كه كار اين امت بدست ابلهان و بدكاران بيافتد و مال خدا بين خود دست بدست بگردانند و بندگان خدا برده كنند و با شايستگان بجنگند و گنهكاران حزب خويش قرار دهند "با سوابق سياه و آلوده اى كه دارند"... اگر چنين خطرى را احساس نمى كردم كه مرا به ادامه مسئوليت وامى دارد اينقدر شما را تشويق و يا مورد نكوهش قرار نمى دادم و بر گرد آوردن و تحريك شما همت نمى گماردم و شما را به حال خود رها مى كردم وقتى كه خود دارى و سستى شما را مى ديدم. هشت : ويژگى مقام در امتياز طلبى است كه از روح امامت كه سراسر مسئوليت و تعهد است بدور مى باشد و از اين رو است كه امام از همه آحاد امت متعهدتر و در برابر قانون خود را مسئولتر مى داند چنانكه در آخر خطبه 175 مى خوانيم: "ص 250" 'ايها الناس انى و الله ما احثكم على طاعه الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصيه الا و اتناهى قبلكم عنها'. مردم من بخدا سوگند شما را به اطاعت از فرمانى فرا نخواندم مگر آنكه درعمل بدان بر شما پيشى گرفتم و شما را از نافرمانى و گناهى باز نداشتم مگر آنكه خود پيش از شما از آن اجتناب ورزيدم. نه : امام آنچه را كه مردم نا آگاه براى قدرتمندان و صاحبان مقام انجام مى دهند كه موجب نخوت آنان و فراموش كردنشان نسبت به مسووليتهايشان مى شود سخت مورد نكوهش قرار مى دهد و در گفتار 37 از بخش كلمات قصار در اين مورد چنين مى فرمايد: "ص 475" 'ما هذا الذى صنعتموه؟ فقالو: خلق منا نعظم به امرائنا فقال: و الله ما ينتفع بهدا امرائكم! و انكم لتشقون على انفسكم فى دنياكم و تشقون به فى اخرتكم و ما اخسر المشقه وراءها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار' امام به مردم شهر انبار كه در مسير شام با هيئت خاص به استقبال امام آمده بودند فرمود: اين چه كارى است كه شما انجام داده ايد گفتند اين سنت و عادتى است كه بدان وسيله صاحب منصبان خود را احترام مى كنيم فرمود سوگند به خدا صاحب منصبان شما از اين عمل شما هيچ بهره اى نمى گيرند و شما بدينوسيله بر خود در دنيا سختى هموار مى كنيد و هم در آخرتنان بدينوسيله كار بر شما سخت مى شود چقدر زيان بار است مشتقى كه بدنبالش مجازات باشد و چه سودمند است آنگونه راحتى كه همراهش امان از آتش نصيب گردد. ده : مديحه سرائى و ثنا خوانى يكى ديگر از ويژگيهاى ملتى است كه دچار طبقه ممتاز حاكم مى شود و خواست كسانى است كه حكومت و زمامدارى را از بعد امتياز مقام و قدرش مى طلبد. امام از آنجا كه امامت را يك مسئوليت مى داند براى منزه داشتن آن از لوث مديه سرائى و ثنا خوانى در خطبه 216 مى فرمايد: "ص 335" 'و ربما استحلى الناس الثناء بعد البلا فلا تثنوا على بجميل ثناء، لا خراجى نفسى الى الله سبحانه و اليكم من التقيه فى حقوق لم افرغ من ادائها و فرائض لابد من امضائها فلا تكلمونى بما تكلم به الجبابره و لا تتحفظوا منى ما يتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطونى بالمصانعه و لا تظنوا بى استثقالا فى حق قيل لى و لا التماس اعظام لنفسى'. مردم بسا در برابر رنجى كه كسى براى انجام كارها متحمل مى شود ستايش را گوارا مى بينند ولى شما هرگز ميل ستايشهاى جميل را بطرف من سرازير نكنيد زيرا من از خود بيرون آمدم بسوى خدا و بسوى شما براى انجام وظائفى كه هنوز از آنها فراغت حاصل نكرده ام و واجباتى كه بايد باتمام برسانم با من آنچنان كه با جباران سخن گفته مى شود صحبت نكنيد و خود دارى نكنيد در برابر من بنحوى كه نزد پادشاهان قدرتمند تحفظ مى شود و آميزش شما با من بطرز چاپلوسانه نباشد و گمان نبريد كه حقى كه مى شنوم برايم گران مى آيد و دچار خود بزرگ بينى مى شوم. شگفتا امام اين سخن را در پاسخ كسانى مى گويد كه در برابر آنهمه تلاشها و تحمل مشتقها و فدا كاريها و گذشتها و خون دلهاى امامشان و نيز در برابر علم و شجاعت و خصائص برتر و بالاخره در مقابل ابعاد نامحدود شخصيت او زبان به سپاس و ستايش گشوده اند و امام را فقط در موضع امامتش مى ستايند چرا كه امام پيش از آنكه به موضع خويش بنگرد كه پاك است و معصوم موضع امتى را مى نگرد كه براى هميشه بايداز منجلاب ستايشگرى و چاپلوسى بدور باشد تا زمامدارانشان طمع نورزند و در هوس نيافتند.