نامه ها و عهدنامه ها
نامه 001
به اهل كوفه هنگام حركت از مدينه به بصره: بازگوئى جريان قتل عثمان.
قاتل عثمان كه بود.
توصيه به جهاد با دشمن.
نامه 002
به اهل كوفه بعد از فتح بصره.تشكر از آنها به خاطر شركت در جنگ و پيروزى.
نامه 003
به شريح بن حادث، قاضى حضرت در حاليكه خانه ى 80 دينارى خريده بود.وجه خانه را از چه پولى پرداخته اى.
خانه اى از سراى غرور- در محله فانى شوندگان و در كوچه هالكان، قباله اى عبرت انگيز.
نامه 004
به بعضى از سران سپاهش:دشمن اگر تسليم شد او را رها كنيد.
به كمك مطيعان با عاصيان نبرد كنيد.
آنانكه از جنگ كراهت دارند عدمشان بهتر از وجود است.
نامه 005
به اشعث بن قيس فرماندار آذربايجان:فرماندارى امانت است نه وسيله آب و نان.
مطيع مافوق باش.
در مورد رعيت استبداد بخرج نده.
درباره ى بيت المال احتياط كن، تو خزانه دار خدائى.
اميد است من براى تو رئيس بدى نباشم.
نامه 006
به معاويه:همان كسانى كه با ابوبكر، عمر و عثمان بيعت كردند با من هم بيعت كردند.
انتخاب شورى.
من در خون عثمان مبرا هستم.
اگر قتل عثمان را به من نسبت بدهى خيانت كرده اى.
نامه 007
به معاويه:اندرزهاى پروصله و رنگارنگ تو به همراه نامه تزيين شده ات به من رسيد نامه ى تو. نامه اى است از مردى كه هوا و هوس او را به سوى خود دعوت كرده گمراهى افسارش را گرفته و
او به دنبالش مى دود.
به همين دليل هذيان مى گويد و در گمراهى سرگردان است.
بيعت يك بار بيش نيست. تجديد نظر در آن راه ندارد و در آن اختيار فسخ نيست.
آنكه درباره قبول و رد بيعت انديشه كند منافق است.
نامه 008
به جرير بن عبدالله بجلى هنگامى كه او را به سوى معاويه فرستاد.هنگامى كه نامه من به دستت رسيد معاويه را به حكم قطعى وادار كن.
به او بگو براى يك طرفى شدن عزمش را جزم كند.
اگر تسليم شد از او بيعت بگير و گرنه به او اعلام جنگ كن.