سر برآور اى حريف و روى من بين همچو زر اين جگر از تيرها شد همچو پشت خارپشت من رها كردم جگر را هرچ خواهد گو بشو بنده ساقى عشقم مست آن دردى درد گر بيايد غم بگويم آنك غم مي خورد رفت
گر بيايد غم بگويم آنك غم مي خورد رفت
جان سپر كردم وليكن تير كم زن بر سپر رحم كردى عشق تو گر عشق را بودى جگر بر دهانم زن اگر من زين سخن گويم دگر گوشه اى سرمست خفتم فارغم از خير و شر رو به بازار و ربابى از براى من بخر
رو به بازار و ربابى از براى من بخر