1061. عرض لشكر مي دهد مر عاشقان را عشق يار
1062. چون نبينم من جمالت صد جهان خود ديده گير
1063. عزم رفتن كرده اى چون عمر شيرين ياد دار
1064. مطربا در پيش شاهان چون شدستى پرده دار
1065. يا ربا اين لطف ها را از لبش پاينده دار
1066. مرحبا اى جان باقى پادشاه كاميار
1067. سر برآور اى حريف و روى من بين همچو زر
1068. نيشكر بايد كه بندد پيش آن لب ها كمر
1069. در سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثير
1070. گر به خلوت ديدمى او را به جايى سير سير
1071. معده را پر كرده اى دوش از خمير و از فطير
1072. گر خورد آن شير عشقت خون ما را خورده گير
1073. خوى بد دارم ملولم تو مرا معذور دار
1074. گرم در گفتار آمد آن صنم اين الفرار
1075. آينه چينى تو را با زنگى اعشى چه كار
1076. لحظه لحظه مى برون آمد ز پرده شهريار
1077. از كنار خويش يابم هر دمى من بوى يار
1078. شاديى كان از جهان اندر دلت آيد مخر
1079. بهر شهوت جان خود را مي دهى همچون ستور
1080. ساقيا هستند خلقان از مى ما دور دور