بهر شهوت جان خود را مي دهى همچون ستور مي ستانى از خسان تا وادهى ده چارده آن سبدكش مي كشد آن لقمه ها را تون به تون لقمه ات مردار آمد شاهدت هم مرده اى چشم آخر را ببند و چشم آخر برگشا
چشم آخر را ببند و چشم آخر برگشا
وز براى جان خود كه مي دهى وانگه به زور در هواى شاهدى و لقمه اى اى بي حضور مي دواند مرده كش مر شاهدت را گور گور در ميان اين دو مرده چون نمي باشى نفور آخر هر چيز بنگر تا بگيرد چشم نور
آخر هر چيز بنگر تا بگيرد چشم نور