امروز بت خندان مي بخش كند خنده پيوسته حسد بودى پرغصه وليك اين دم در من بنگر اى جان تا هر دو سلف خنديم بربسته و بررسته غرقند در اين رسته تا چند نهان خندم پنهان نكنم زين پس ور تو پنهان دارى ناموس تو من دانم هر ذره كه مي پويد بي خنده نمي رويد خنده پدر و مادر در چرخ درآوردتآن دم كه دهان خندد در خنده جان بنگر آن دم كه دهان خندد در خنده جان بنگر
عالم همه خندان شد بگذشت ز حد خنده مي جوشد و مي رويد از عين حسد خنده كان خنده بي پايان آورد مدد خنده تا با همگان باشد از عين ابد خنده هر چند نهان دارم از من بجهد خنده كاندر سر هر مويت درجست دو صد خنده از نيست سوى هستى ما را كى كشد خنده بنمود به هر طورت الطاف احد خندهكان خنده بي دندان در لب بنهد خنده كان خنده بي دندان در لب بنهد خنده