اى كه ز يك تابش تو كوه احد پاره شود چونك به لطفش نگرى سنگ حجر موم شود نوحه كنى نوحه كنى مرده دل زنده شود عزم سفر دارد جان مي نهيش بند گران چونك سليمان برود ديو شهنشاه شود عشق گرفتست جهان رنگ نبينى تو از او شه بچه اى بايد كو مشترى لعل بود بشنو از قل خدا هست زمين مهد شما چون بجهى از غضبش دامن حلمش بكشىگردش اين سايه من سخره خورشيد حق است گردش اين سايه من سخره خورشيد حق است
چه عجب ار مشت گلى عاشق و بيچاره شود چونك به قهرش نگرى موم تو خود خاره شود كار كنى كار كنى جان تو اين كاره شود برسكلد بند تو را عاقبت آواره شود چون برود صبر و خرد نفس تو اماره شود ليك چو بر تن بزند زردى رخساره شود نادره اى بايد كو بهر تو غمخواره شود گر نبود طفل چرا بسته گهواره شود آتش سوزنده تو را لطف و كرم باره شودنى چو منجم كه دلش سخره استاره شود نى چو منجم كه دلش سخره استاره شود