541. صرفه مكن صرفه مكن صرفه گدارويى بود
542. بى گاه شد بي گاه شد خورشيد اندر چاه شد
543. يار مرا مي نهلد تا كه بخارم سر خود
544. اى كه ز يك تابش تو كوه احد پاره شود
545. بى تو به سر مى نشود با دگرى مي نشود
546. هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
547. سجده كنم پيشكش آن قد و بالا چه شود
548. چشم تو ناز مي كند ناز جهان تو را رسد
549. آب زنيد راه را هين كه نگار مي رسد
550. پنبه ز گوش دور كن بانگ نجات مي رسد
551. جان و جهان چو روى تو در دو جهان كجا بود
552. چيست صلاى چاشتگه خواجه به گور مي رود
553. بى همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود
554. اين رخ رنگ رنگ من هر نفسى چه مي شود
555. چونك جمال حسن تو اسب شكار زين كند
556. جور و جفا و دوريى كان كنكار مي كند
557. دل چو بديد روى تو چون نظرش به جان بود
558. يار مرا چو اشتران باز مهار مي كشد
559. زهره عشق هر سحر بر در ما چه مي كند
560. عاشق دلبر مرا شرم و حيا چرا بود