هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود خاك سيه بر سر او كز دم تو تازه نشد هر كى شدت حلقه در زود برد حقه زر آب چه دانست كه او گوهر گوينده شود روى كسى سرخ نشد بي مدد لعل لبت ناقه صالح چو ز كه زاد يقين گشت مراراز نهان دار و خمش ور خمشى تلخ بود راز نهان دار و خمش ور خمشى تلخ بود
وارهد از حد جهان بي حد و اندازه شود يا همگى رنگ شود يا همه آوازه شود خاصه كه در باز كنى محرم دروازه شود خاك چه دانست كه او غمزه غمازه شود بى تو اگر سرخ بود از ار غازه شود كوه پى مژده تو اشتر جمازه شودآنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود آنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود