اى دوست شكر بهتر يا آنك شكر سازد اى باغ توى خوشتر يا گلشن گل در تو اى عقل تو به باشى در دانش و در بينش اى عشق اگر چه تو آشفته و پرتابى بيخود شده آنم سرگشته و حيرانم درياى دل از لطفش پرخسرو و پرشيرين آن جمله گهرها را اندرشكند در عشقشمس الحق تبريزى چون شمس دل ما را شمس الحق تبريزى چون شمس دل ما را
خوبى قمر بهتر يا آنك قمر سازد يا آنك برآرد گل صد نرگس تر سازد يا آنك به هر لحظه صد عقل و نظر سازد چيزيست كه از آتش بر عشق كمر سازد گاهيم بسوزد پر گاهى سر و پر سازد وز قطره انديشه صد گونه گهر سازد وان عشق عجايب را هم چيز دگر سازددر فعل كند تيغى در ذات سپر سازد در فعل كند تيغى در ذات سپر سازد