بیشترلیست موضوعات فقه و عقل فصل اول فصل دوم خاتمه و نتيجهگيري توضیحاتافزودن یادداشت جدید
پاسخ سوم ـ اگر مصلحت و حق طبيعي در اين باشد كه ديه زن مطلقا نصف ديه مرد باشد، و از طرفي در جنايات و اضرار سبكتر ـ كه بيش از جنايات و اضرار سنگين اتفاق ميافتد ـ مصلحت اقتضا كند كه ديه مرد و زن برابر باشد (تا ـ مثلاً ـ مردها توجه بيشتري در جلوگيري از اين جنايات بنمايند) قهرا حاصل اين دو مصلحت، اين ميشود كه ديه مرد و زن تا مرحلهاي برابر باشد، و از آن مرحله به بعد (جنايات و اضرار سنگينتر) مصلحت اول و حق طبيعي مراعات شود. مسلما هيچ عقلي نميگويد كه ديه اين دو در همه مراحل يا بايد مساوي و يا ديه مرد دو برابر ديه زن باشد بلكه احتمال عقلي ديگري هم داده ميشود مبني بر اين كه ديه اين دو تا حدي برابر باشد و از آن حد كه گذشت، ديه زن نصف ديه مرد گردد و اين مرز در هر جا كه تعيين شود، اشكال موهوم فوق پيش خواهد آمد، پس اين حكم حكيم از شارع عليم نه از اين باب است كه در شريعت تناسب بين جرم و جريمه، يا تناسب بين اضرار و دادن خسارت مراعات نشده است، بلكه از باب جمع بين دو مصلحتي است كه به آن اشاره كرديم.6263دليل سوم منكرين ملازمه ـ سومين دليل ـ و شايد مهمترين دليل ـ مخالفين ملازمه اين است كه ميگويند: در مقدمات عقليه، مجال خطا و اشتباه بسيار است. محمد امين استرآبادي يكي از سران اخباريه در سده دهم و يازدهم هجري، بعد از تقسيم علوي نظري به علوم «قريب به حسّ» و علوم «دور از حس»، فروع فقهي را از قسم دوم دانسته و در نهايت ميگويد: «اگر به كلمات حضرات معصومين تمسك كرديم، از خطا مصون ماندهايم والّا نه»64 بر همين اساس مناط تعلّق تكاليف را فقط سماع از شارع ميداند و عقل را از گردونه خارج ميكند.65پاسخ دليل سوم ـ در پاسخ به اين دليل بايد گفت: اين دليل صدري دارد و ذيلي. در صدر دليل آمده كه «مجال خطا و اشتباه در مقدمات دليل عقليه بسيار است» و در ذيل آمده است كه: «اصولاً حوزه احكام شرع، حوزهاي است كه عقل نميتواند در آن دخالت كند، احكام توقيفي و اعتباري، تابع ملاكهايي هستند كه عقل از درك آن عاجز است.»به طور كلي همان قدر كه پاسخ دادن به صدر اين دليل آسان است، جواب دادن به ذيل آن مشكل مينمايد. بر اين اساس بايد گفت: مهمترين دليل اخباريين كه گاه برخي اصوليين را هم ـ به طور كلي66 يا در بعض موارد67 ـ تسليم خود كرده، ذيل دليل است.برخي از طرفداران ملازمه در پاسخ به صدر دليل گفتهاند: «اينكه در مقدمات عقليه بيش از مقدمات شرعيه، مجال خطا باشد را قبول نداريم.68 بعلاوه لازمه اين گفته، اين است كه اصول اعتقادي دين هم كه با عقل ثابت شده زير سؤال رود!»69مگر آن كه به گفته برخي معتقد باشيم كه قائلند: عقل ـ با حكم به وجوب تصديق رسول ـ وي را به مسند رسالت نشاند و به او ولايت داد، سپس ولايت خود را زير سؤال برد!70 و در حالي كه در روايات71 اثبات برخي اصولِ اسلام به عقل نسبت داده شده است، چگونه ميتوان درك عقل را كنار گذاشت؟!روشني جواب اين دليل، اين گمان را ايجاد ميكند كه اخباريين منكر آن نيستند كه عقل را دركي است72 و نبايد گفته اخباريين را همان گفته برخي از دانشمندان «پوزيتويست» غرب دانيم كه در ادّعا براي هيچ نوع از مدركات عقلي ارزش قائل نيستند73 و بلكه نظر اخباريين آن است كه عقل نميتواند در حوزه شريعت دخالت كند. بر همين مبني دليل چهارم با آن ذيل عنوان گرديد تا بتوان وجه معقولي براي آن تصوير كرد.عقل در برخي موارد به ملاكات احكام ميرسد ـ پس به سراغ ذيل دليل ميرويم! به نظر شما چه بايد گفت؟ آيا ميتوان در مقابل گفته اين حضرات، قائل شد كه احكام، توقيفي محض نيست، بلكه عقل هم در موارد زيادي به ملاكات و مناطاتي دست مييابد و از آن طريق به حكم قطع پيدا ميكند و با كمك ملازمه، حكم شرعي هم ثابت ميشود؟ يا در بست تسليم اشكال شويم و مثل برخي از اصوليين بگوييم: اگرچه در موردي كه عقل به ملاك تامّ برسد حكم شرعي است اما بحث در رسيدن عقل به اين ملاك است، زيرا يك مورد هم براي اين رسيدن وجود ندارد.اصل قاعده و تطبيق و اجراي آن ـ آنچه به نظر ميرسد اينكه نبايد اصل قاعده ملازمه را با آنچه به تطبيق و اجراي قاعده مربوط ميشود، خلط كرد! و اين مطلب كه ما چند مورد به اين شكل در خارج داريم؟ كم يا زياد يا اصلاً موردي براي آن نداريم، مربوط به تطبيق و اجراي قانون ملازمه است نه اصل آن. آنچه در قانون ملازمه مورد بحث است، ملازمه واقعي بين حكم قطعي عقل با حكم شرعي است، و از موارد آن74 اين است كه عقل مصلحت يا مفسدهاي را در فعل ببيند، و با توجه به آن مصلحت يا مفسده حكم منجز به بايستگي اوّلي و ناروايي دومي نمايد، و بين نهاد و گزاره (مانند ظلم قبيح و عدل نيكوست) چنان رابطه محكمي ببيند كه هيچ نوع تشكيكي را نپذيرد.بر كساني كه آشناي با مسائل فقهي ـ مخصوصا باب معاملات ـ هستند، روشن است كه در موارد متعددي فقهاي بزرگ با استناد به عقل، به حكم عقلي و با استناد به قانون ملازمه، به حكم شرعي ميرسند، و اين واقعيت وقتي خود را پررنگ و برجسته نشان ميدهد كه اهداف كلي و اغراض اصلي شرع مقدس را در نظر بگيريم.دليل قاعده ملازمه ـ تا اينجا ادله قائلين به انكار ملازمه را ذكر كرديم و تا حدّ گنجايش مقاله به آنها پاسخ داديم. اما اثبات قانون ملازمه و دليل آن با آنچه كه در صدر مقاله، در مورد اعتبار عقل گذشت، نياز به بحث مجدد ندارد.
خاتمه و نتيجهگيري
در پايان براي تلخيص و نتيجهگيري از مقاله، مطالب آن را در چند شماره خلاصه ميشود:1ـ با پيدا شدن زندگي اجتماعي، ضرورت جعل و اعتبار قانون احساس شد، و اين معني از قرآن كريم هم استفاده ميگردد.2ـ دين به دو بخش عمده: ايمان و عمل صالح تقسيم ميگردد.3ـ ايمان و عمل صالح هر كدام ضابطه و قانون خاصّ خود را دارند و علمي كه متكفل بيان آن قواعد و ضوابط در قالب تكليف است، «علم فقه» ميباشد.4ـ دين (= مجموعه ايمان و عمل صالح) مطابق موازين «عقل» است و بين دين و عقل هماهنگي كامل است و به همان اندازه كه دين عقلاني است، عقل هم ديني است!5ـ بيش از هر مكتبي، مكتب اسلام به حضور عقل، ارج نهاده است.6ـ در هر علمي ـ و از جمله علم فقه ـ تشخيص منابع و مدارك كشفي مسائل آن علم، امر مهمي است.7ـ از منابع فقه، «عقل خالص» ميباشد كه عملاً مورد مخالفت هيچ فقيه و اصولياي قرار نگرفته است.8ـ عقل علاوه بر اينكه منبعي است مستقل براي استنباط احكام، ابزاري است در خدمت تبيين و تفسير منطقي ساير منابع و حل تعارض بين آنها.9ـ استفاده از عقل در استنباط احكام امري است ظريف كه بين لازم و ممنوع، دائر است و از هرگونه افراط و تفريط بايد پرهيز نمود.10ـ شناخت ماهيت عقل امري است مشكل بلكه غيرممكن! اما شناخت آثار آن ما را كافي است و اين امري است مقدور.11ـ انكار توانايي درك حسن و قبح افعال توسط عقل صحيح نيست.12ـ عقل به اعتبار مدركاتش به دو قسم: «عقل عملي و نظري» تقسيم ميشود.13ـ فقيهان و اصوليين را اصطلاح خاصّي در مورد عقل نيست.14ـ استفاده ابزاري از عقل را هيچ عاقلي انكار نكرده است.15ـ در اينكه عقل منبعي مستقل براي استنباط احكام ـ در عرض قرآن و سنت ـ باشد، جمعي مخالفت كردهاند.16ـ مخالفت و موافقت با منبع بودن عقل براي استنباط احكام به رد يا قبول قانون ملازمه بين حكم عقل و شرع برميگردد.17ـ قانون ملازمه را اكثريت اصوليين شيعه و جمعي از اهل سنت پذيرفتهاند و اخباريين شيعه و گروهي ديگر از اهل تسنن مخالف آن هستند.18ـ هيچيك از ادّله منكرين ملازمه صحيح نيست.19ـ بحث از اصل قاعده با بحث از تطبيق و اجراء آن نبايد خلط شود.20ـ اين قاعده هم در اصل دليل بر اعتبار دارد (ادلّه اعتبار عقل) و هم موارد زيادي براي تطبيق و اجراء دارد.