كافرشدن بعد از مسلمانى - از مدینه تا غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از مدینه تا غدیر - نسخه متنی

محمدهادی یوسفی غروی؛ ترجمه و تلخیص: حسینعلی عربی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كافرشدن بعد از مسلمانى

عياشى در تفسير خود از امام صادق عليه‏السلام روايت كرده است: پس از آن‏كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در غدير خم آن سخنان را درباره على عليه‏السلام اعلان كرد و افراد به استراحت‏گاه‏هاى خود رفتند، مقداد بن أسود كندى از كنار جمعى گذشت كه مى‏گفتند: به خدا قسم اگر از ياران كسرى و قيصر بوديم، الان لباس‏هاى ابريشمى و نرم در تن داشتيم. در حالى كه الان با او (محمد) هستيم و لباس‏هاى خشن مى‏پوشيم و غذاهاى خشن مى‏خوريم و حالا هم كه مرگش نزديك شده، على را جانشين خود كرده است...

مقداد از دست آن‏ها عصبانى شد و گفت: به خدا قسم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را از گفته‏هاى شما آگاه خواهم كرد. به دنبال آن نزد رسول خدا رفت و او را از گفته‏هاى آن‏ها باخبر كرد. آنها نزد پيامبراكرم آمدند و در مقابلش زانو زدند و گفتند: اى رسول خدا، قسم به خدايى كه تو را به حق فرستاده است، ما چنين نگفته‏ايم.

در اين حال جبرئيل نازل شد و فرمود: «به خدا قسم مى‏خورند كه نگفته‏اند، در حالى كه در واقع كلمات كفرآميز را گفته‏اند و بعد از مسلمانى به كفر گرويده‏اند.» اى محمد، اين‏ها در شب عقبه عليه تو توطئه كردند، اما به مقصود نرسيدند... .

و از جابر بن ارقم از برادرش زيد بن ارقم روايت كرده است: در كنار خيمه من، خيمه سه نفر از افراد قريش بود و من با حذيفه بن يمان در خيمه به سر مى‏برديم كه شنيديم يكى از آن‏ها مى‏گويد: به خدا قسم كه محمد بسيار نادان خواهد بود، اگر گمان كند كه كار على بعد از او سامان مى‏گيرد! و ديگرى گفت: آيا نديدى كه هنگام اعلان جانشينى، ابن ابى كبشه مى‏خواست غش كند؟! و سومى گفت: او ديوانه يا نادان است، به خدا قسم كه آنچه را او مى‏گويد، هرگز سامان نخواهد گرفت!

در اين حال حذيقه گوشه چادر را بلند كرد و سر در چادر آن‏ها كرد و گفت: هرچه را بخواهيد، مى‏گوييد در حالى كه رسول خدا در ميان شما و وحى الهى عليه شما نازل مى‏شود؟! به خدا قسم كه سخنان شما را به اطلاع او مى‏رسانم! آن‏ها گفتند: اى حذيفه، تو در اينجا بودى و سخنان ما را شنيدى؟ آن را مخفى نگه دار، زيرا هر همسايه‏اى بايد امانت‏دار باشد!

اما حذيفه گفت: اين از مجالسى نيست كه بايستى امانت آن را حفظ كرد. من خيرخواه خدا و رسولش نخواهم بود، اگر سخنان شما را براى آن حضرت بازگو نكنم. آن‏ها گفتند: اى حذيفه، هركارى مى‏خواهى بكن. به خدا قسم كه ما قسم ياد خواهيم كرد كه چنين چيزى نگفته‏ايم و تو به ما دروغ بسته‏اى. آيا گمان مى‏كنى كه در اين صورت تو را تصديق كند و ما سه نفر را تكذيب نمايد؟!

حذيفه گفت: وقتى كه من خيرخواه خدا و رسولش باشم، از هيچ چيزى نمى‏ترسم و شما هرچه را مى‏خواهيد، بگوييد. سپس نزد رسول خدا رفت و سخنان آن عده را بازگو كرد. آن حضرت شخصى را به دنبال آن‏ها فرستاد تا بيايند. سپس از آن‏ها پرسيد: چه چيزى گفته‏ايد؟ گفتند: به خدا قسم كه چيزى نگفته‏ايم و دروغ به عرض شما رسانده‏اند و ما آن را تكذيب مى‏كنيم.

در همان حال جبرئيل نازل شد و فرمود: «يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر بعد اسلامهم»، به خدا قسم مى‏خورند كه آن را نگفته‏اند، در حالى كه واقعا آن كلمات كفرآميز را گفته‏اند و بعد از مسلمان شدن، كافر گرديدند.(129)

قمى در تفسير خود مى‏نويسد: چهارده نفر از اصحاب رسول خدا جلسه‏اى تشكيل دادند و توطئه قتل آن حضرت را ريختند. آن‏ها در گردنه هرشى كه بين جحفه و ابواء(130) قرار دارد، كمين كردند به اين صورت كه هفت نفر در سمت راست تنگه و هفت نفر در سمت چپ آن مستقر شدند تا ناقه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را برمانند.

پس از فرا رسيدن شب، رسول خدا در آن شب از لشكر اسلام جلو افتاد او در حالى كه پيش مى‏رفت بر روى ناقه‏اش به خواب رفت. وقتى كه به نزديكى گردنه رسيد، جبرئيل خبر داد كه فلانى و فلانى و... براى تو كمين كرده‏اند! هنگامى كه رسول خدا به نزديكى گردنه رسيد، آن‏ها را با اسم‏هايشان صدا زد. وقتى كه صداى آن حضرت را شنيدند، فرار كردند و در ميان جمعيت خود را گم كردند. پس از آن‏كه رسول خدا از گردنه گذشت اين عده نزد آن حضرت آمده و به خدا قسم خوردند كه قصدى عليه او نداشته‏اند. پس رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم و همّوا بما لم ينالوا...»(131)


1ـ طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 68

2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 21، ص 390 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233

3ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

4ـ فروع كافى، ج 1، ص 223

5ـ الاحتجاج، ج 1، ص 68

6ـ بحارالانوار، ج 21، ص 39 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233

14

7ـ سيره ابن هشام، ج 4، ص 248

8ـ همان، ج 21، ص 390 و 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 و 234

9ـ الاحتجاج، ج 1، ص 68

10ـ بحارالانوار، ج21، ص399 به‏نقل‏از فروع‏كافى، ج1، ص 233

11ـ همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

12ـ همان، ج 21، ص 399 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 235

13ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

14ـ يعنى پنبه‏اى را در پارچه‏اى بپيچ و در محل قرار بده تا از خون‏ريزى جلوگيرى كند.

15ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 36 / شيخ طوسى خلاصه خبر را در امالى خود، حديث 895، آورده است.

16ـ بحارالانوار، ج21،ص379به‏نقل‏از فروع كافى، ج 1، ص 277

17ـ همان، ج 21، ص 379 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 289

18ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1089ـ 1090 و در اعلام الورى آمده است آن حضرت به خاطر زايمان اسماء بنت عميس آن شب را در آن‏جا توقف كرد.

19ـ بحارالانوار، ج 21، ص 390 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233،234و245. و آن حضرت در سفر نمازجمعه را برگزار نكرد.

20ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1089 و در آن آمده است: آن حضرت بين مكه و مدينه نمازها را دو ركعتى به جاى مى‏آورد در حالى كه در امنيت بود و خوفى در كار نبود.

21ـ بحارالانوار، ج 21، ص 390، به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 مطلب به همين صورت آمده ولى آنچه در حديث و فقه معروف مى‏باشد اين است كه آن حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حجّ قِران به جاى آورد،چنان‏كه‏درالروضة‏البهيه، ج1، ص174،چاپ‏قاهره‏آمده‏است.

22و23ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1090ـ1091 به نقل از امّ سلمه و ابن عباس و ناجية.

24ـ بحارالانوار،ج21،ص396به‏نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

25ـ همان، ج 21، ص 401 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 259 و در مغازى واقدى، ج 2، ص 1090 آمده است كه آن حضرت در إزار ورداى صحارى محرم شد.

26ـ بحارالانوار،ج21،ص390به‏نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233

27ـ همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

28ـ شيخ مفيد، ارشاد، ج 1، ص 173

29ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1092ـ1097

30ـ ارشاد، ج 1، ص 172

31ـ سيره ابن اسحاق، ج 4، ص 248

32ـ بحارالانوار، ج 21، ص 39 به نقل از: فروع كافى، ج 1، ص 233 / بحارالانوار، ج 21، ص 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 / بحارالانوار، ج 21، ص 389 به نقل از سرائر ابن محبوب.

33ـ بحارالانوار، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1097 و آن حضرت فرمود: پروردگارا، بر شرافت و عظمت و كرامت و مهابت و نيكى اين خانه بيفزا.

34ـ بحارالانوار، ج 21، ص 402 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 283/ مغازى‏واقدى،ج2، ص 1098 و فرمود: بسم الله و الله اكبر.

35ـ همان، ج 21، ص 390 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 223 / همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 / همان به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

36ـ بحارالانوار، ج 21، ص 404 اين چيزى است كه در صحيح مسلم، ج 4، ص 36 از امام صادق از امام باقر عليه‏السلام روايت شده‏است.

37ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 و 284 و مغازى واقدى، ج 2، ص 1098

38ـ همان، ج 21، ص 404 و اين همان چيزى است كه در صحيح مسلم، ج 4، ص 36 و مغازى واقدى، ج 2، ص 1099 آمده است.

39ـ همان،، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

40ـ واقدى مى‏نويسد: اين حُلّه‏ها، خمس غنائم بوده است و مفيدى مى‏نويسد: اين‏ها جزيه نصاراى نجران بوده است.

41ـ42ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1080

43ـ ارشاد، ج 1، ص 172ـ173 و ابن اسحاق آن را در سيره ج 4، ص 250 ذكر كرده، الا اين‏كه گفته است: هنگامى كه سپاهش نزديك شد، بيرون رفت تا همراه آن‏ها وارد مكه شود.

44ـ بحارالانوار، ج21،ص391به‏نقل‏از: فروع كافى، ج 1، ص 233

45ـ ارشاد، ج 1، ص 173ـ174

46ـ هنگامى كه محرم بودن حجاج به طول مى‏كشيد، آنان براى جلوگيرى از ژوليدگى و شپش زدگى و كثيف شدن موهاى خود، بدان صمغ يا خطمى (گلى خوشبو) مى‏ماليدند.

47ـ سيره ابن اسحاق، ج 4، ص 248ـ249 و واقدى هم آن را در مغازى ج 2، ص 1092 روايت كرده‏است.

48ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1100

49ـ بحارالانوار، ج21، ص392 به‏نقل از فروع كافى ج 1، ص 233

50ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1100

51ـ سيره ابن اسحاق، ج 4، ص 250

52ـ ارشاد، ج 1، ص 173

53و54ـ مغازى واقدى، ج 3، ص 110

55ـ بحارالانوار، ج 21، ص 392 به نقل از فروغ كافى، ج 1، ص 233. در مغازى واقدى، ج 2، ص 1101 آمده است: آن حضرت در جايى كه امروزه دارالاماره است، فرود آمدند.

56ـ همان، ج 21، ص 405 به نقل از المنتقى و در صحيح مسلم، ج 4، ص 36 به نقل از امام صادق عليه‏السلام از امام باقر عليه‏السلام از جابربن عبدالله و در مغازى واقدى، ج 2، ص 1101

57ـ همان، ج 21، ص 395، به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

58ـ بقره: 199. بنابراين،نزول‏اين‏آيه‏درسال‏دهم‏هجرى‏بوده است.

59ـ بحارالانوار، ج 21، ص 392 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1102

60ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 / صحيح مسلم، ج 4، ص 36 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1101

61ـ بحارالانوار، ج 2، ص 932 / فروغ كافى، ج 1، ص 233 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1101

62ـ امالى شيخ مفيد، ص 161

63ـ بحارالانوار،ج21،ص392به‏نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233

64ـ همان، ج 21، ص 405 و آنچه كه در صحيح مسلم، ج 4، ص 36 از امام صادق عليه‏السلام از امام باقر عليه‏السلام از جابر روايت شده است و بنابراين، اولين خطبه پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در عرفات بوده است.

65ـ تحف العقول، ص 29

66ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1102

67ـ توبه: 36

68ـ حجرات: 10

69ـ باب 36 و قسمت آخر از ج 21 بحارالانوار درباره حجة‏الوداع و حوادث مربوط به آن است كه از صفحه 378 تا صفحه 413 را شامل مى‏شود.

70ـ حجرات: 13

71ـ تحف العقول، ص 29 ـ 30 / تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 111 كه در آن حديث ثقلين هم آمده است.

72ـ مغازى واقدى، ج 3، ص 1102

73ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 به نقل از المنتقى، صحيح مسلم، ج 4، ص 36 به نقل از امام باقر عليه‏السلام از امام صادق عليه‏السلام از جابر.

74ـ همان به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233

75ـ بحارالانوار، ج 21، ص 393 از فروع كافى، ج 1، ص 233

76ـ همان، ج 21، ص 394، از فروع كافى، ج 1، ص 295 ـ 296

77ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1106 ـ 1107

78ـ همان به نقل از ابوجعفر

79ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406 به نقل از المنتقى ما فى صحيح مسلم، ج4،ص36به‏نقل‏ازامام‏صادق عليه‏السلام از امام باقر عليه‏السلام از جابر

80ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1107 ـ 1108

81ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406 به نقل از المنتقى، ج 4، ص 36 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1108 به نقل از ابن عباس.

82ـ بحارالانوار، ج 21، ص 393 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص

15

234 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1108 به نقل از على عليه‏السلام

83ـ بحارالانوار، ج 21، ص 400 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 235. اما در تاريخ مدينه منوره، ج 2، ص 617 از ابن شبة آمده است: عبدالله بن زيد سر آن حضرت را در همان لباس احرامش تراشيد و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله احرامى خود را به او بخشيد. پس از آن محمدبن عبدالله بن زيد مى‏گفت: موهاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه با حنا و گل خطمى خضاب شده است، نزد ما است.

84ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1108ـ 1109

85ـ بحارالانوار، ج 21، ص 380 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 303 به نقل از امام جواد عليه‏السلام / واقدى هم آن را در مغازى، ج 2، ص 1109 به نقل از جابر نقل كرده است.

86ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406، به نقل از المنتقى، ج 4، ص 36 و در مغازى واقدى، ج 2، ص 1110

87ـ همان، ج 21، ص 393 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

88ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1110

89ـ همان، ج 2، ص 1110 ـ 1111

90ـ تفسير قمى، ج 1، ص 171 و 172 و در حاشيه آن از صحيح بخارى، ج 2، ص 145 و 149 و ج 3، ص 79، ج 4، ص 87، باب حوض اين بحث آمده است.

91ـ همان، ج 1، ص 173 و ج 2، 446 و 447. وى آن را بدون سند نقل كرده است.

92ـ بحارالانوار،ج21،ص393به‏نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

93ـ الميزان، ج 5، ص 157

94ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 288

95ـ الميزان، ج 5، ص 163 ـ 168 / الدرالمنثور، ج 2، ص 285ـ289

96ـ براى مطالعه بيش‏تر به كتاب آيات الغدير، ص 264ـ 268 مراجعه كنيد.

97ـ مناقب آل ابى‏طالب، ج 3، ص 33 و شايد آنچه را كه عياشى در تفسير خود (ج 1، ص 327) از عمار بن ياسر روايت كرده است كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر آن را براى ما خواند و سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» از حلبى باشد.

98ـ از البرهان در بحارالانوار، ج 37، ص 151 ـ 152 و به نقل از عياشى كه آن را در تفسير عياشى نيافتيم.

99ـ الاحتجاج، ج 1، ص 69و70.

100ـ اين سخن وى بعد از آن است كه گفته است:«پنج هزار نفر از اهل مدينه همراه پيامبر بودند.» بنابراين، ده هزار شاهد جريان غدير بوده‏اند.

101ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 332

102ـ جامع‏الاخبار، ص 10ـ13 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 165ـ166

103ـ الميزان، ج 5، ص 196ـ197

104ـ در معجم البلدان، ج 2، ص 389 آمده است: خم منطقه‏اى بين مكه و مدينه و در نزديكى جحفه است.

105ـ الاحتجاج، ج 1، ص 70ـ76

106ـ البرهان،ج2،ص145 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 152

107ـ الاقبال، ج 2، ص 240ـ241 / بحارالانوار، ج 37، ص 149؛ مناقب، ج 3، ص 45

108ـ بشارة‏المصطفى، ص 166، چنان‏كه در بحارالانوار، ج 37، ص 168 و 223 آمده است و العمده تأليف ابن بطريق حلى، ص 92 به نقل از مسند احمد، ج 4، ص 281

109ـ بحارالانوار، ج 37، ص 183 به نقل از ابن حنبل. در اين فصل بيش از ده خبر آورده شده و در آنها آمده است كه خطبه بعد از نماز ظهر ايراد شده است كه مى‏توان به صفحه‏هاى 119، 121، 139، 149، 154، 159، 191، 189، 204 مراجعه كرد.

110ـ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 35. احتمال قوى اين است كه اين خبر را از تفسير فرات كوفى از قول ابوذر غفارى نقل كرده باشد، ص 516

111ـ الاحتجاج، ج 1، ص69

112ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 332

113ـ جامع‏الاخبار، ص10ـ13وازاودربحارالانوار،ج27،ص 165

114ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 27، ص 150 از كتاب مناقب ابن جوزى نقل كرده است: صد و بيست هزار نفر از صحابه و اعراب و افرادى كه در اطراف مكه و مدينه ساكن بودند، همراه آن حضرت بودند، بنابراين احتمال دارد كه آنچه در روايات ائمه عليهم‏السلام آمده است مبنى بر اين‏كه ده الى بيست هزار نفر از اهل مدينه و مكه در غدير حاضر بوده‏اند، اشارهبر صحابه آن حضرت داشته باشد.

115ـ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 45ـ46

116و117ـ بحارالانوار، ج 37، ص 119، حديث 7 و از تفسير عياشى، ج 37، ص 138 / ص 120

118ـ همان، ج 37، ص 111 و در مناقب از ثعلبى به نقل از كلبى، ج 3، ص 29

119ـ جامع‏الاخبار، ص 10 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 166 و مناقب آن را از خبر ابوسعيد حذرى و از شرف المصطفى از براء بن عازب و از التمهيد باقلانى نقل كرده است و معناى آن را هم از سمعانى ذكر كرده است و در بحارالانوار، ج 37، ص 107 از أمالى شيخ صدوق از ابى هريره آمده است و فخر رازى آن را در تفسير مفاتيح الغيب، ج 3، ص 433 آورده است و علامه امينى در الغدير، ج 1، ص 272 ـ 282 به طور مفصل اين مطلب را از 60 مصدر نقل كرده است.

120ـ احتجاج، ج 1، ص 82 ـ 84 و اين را قبل از او شهيد فتال نيشابورى به صورت موسل در روضة الواعظين، ص 109 ـ 121 روايت كرده است كه سيزده صفحه از كتاب را از ص 68 تا 84 شامل شده است. و اين در حالى است كه در تفسير فرات كوفى، ص 505، حديث 663 از امام صادق عليه‏السلام از ابن عباس روايت شده است: پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برخاست و خطبه كوتاهى ايراد كرد.

121ـ بحارالانوار، ج 37، ص 218. چنان‏كه نقل شد اين خطبه سيزده صفحه از كتاب احتجاج را شامل شده است. و سيد بن طاووس سه صفحه از اين خطبه را در اقبال، ج 2، ص 245 ـ 247 به نقل از كتاب النشرو الطى روايت كرده است كه مؤلفش آن را به پادشاه مازندران، رستم بن على به هنگامى كه وارد رى شد، هديه‏كرد.اوآن راباسلسله‏سندخوداززيدبن‏ارقم‏روايت كرده است.

122ـ ارشاد، ج 1، ص 176

123ـ كتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 828

124ـ سليم بن قيس، ج 2، ص 828 ـ 829. علامه امينى در الغدير، ج 2، ص 34ـ 39 بيش‏تر از بيست منبع از خاصه و بيش‏تر از ده منبع از عامه در مورد سند اين شعرآورده است، اما در ديوان چاپ شده‏اش به هيچ كدام اشارهنكرده‏اند!!

125ـ روضه كافى، ص 89، حديث 75 و از امام صادق عليه‏السلام در جامع‏الاخبار، ص 11 آمده، چنان‏كه در بحارالانوار، ج 37، ص 166 بدان اشارهشده است.

126ـ ارشاد، ج 1، ص 177 و افزوده است: پيامبراكرم دعا را مشروط به نصرت و يارى كرد، زيرا عاقبت امر حسّان را مى‏دانست كه به مخالفين خواهد پيوست.

127ـ احتجاج، ج 1، ص 84

128ـ جامع‏الاخبار، ص 11. چنان‏كه در بحارالانوار، ج 37، ص 167 بدان اشارهشده است.

129ـ تفسير عياشى، ج 2، ص 98ـ100.

130ـ به نقشه صفحه 40 در اطلس تاريخ اسلام مراجعه كنيد.

131ـ تفسير قمى، ج 1، ص 175 و مثل همين در اقبال، ج 2، ص 249 از كتاب النشروالطى نقل گرديده است.










/ 11