كافرشدن بعد از مسلمانى
عياشى در تفسير خود از امام صادق عليهالسلام روايت كرده است: پس از آنكه رسول خدا صلىاللهعليهوآله در غدير خم آن سخنان را درباره على عليهالسلام اعلان كرد و افراد به استراحتگاههاى خود رفتند، مقداد بن أسود كندى از كنار جمعى گذشت كه مىگفتند: به خدا قسم اگر از ياران كسرى و قيصر بوديم، الان لباسهاى ابريشمى و نرم در تن داشتيم. در حالى كه الان با او (محمد) هستيم و لباسهاى خشن مىپوشيم و غذاهاى خشن مىخوريم و حالا هم كه مرگش نزديك شده، على را جانشين خود كرده است... مقداد از دست آنها عصبانى شد و گفت: به خدا قسم كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله را از گفتههاى شما آگاه خواهم كرد. به دنبال آن نزد رسول خدا رفت و او را از گفتههاى آنها باخبر كرد. آنها نزد پيامبراكرم آمدند و در مقابلش زانو زدند و گفتند: اى رسول خدا، قسم به خدايى كه تو را به حق فرستاده است، ما چنين نگفتهايم. در اين حال جبرئيل نازل شد و فرمود: «به خدا قسم مىخورند كه نگفتهاند، در حالى كه در واقع كلمات كفرآميز را گفتهاند و بعد از مسلمانى به كفر گرويدهاند.» اى محمد، اينها در شب عقبه عليه تو توطئه كردند، اما به مقصود نرسيدند... . و از جابر بن ارقم از برادرش زيد بن ارقم روايت كرده است: در كنار خيمه من، خيمه سه نفر از افراد قريش بود و من با حذيفه بن يمان در خيمه به سر مىبرديم كه شنيديم يكى از آنها مىگويد: به خدا قسم كه محمد بسيار نادان خواهد بود، اگر گمان كند كه كار على بعد از او سامان مىگيرد! و ديگرى گفت: آيا نديدى كه هنگام اعلان جانشينى، ابن ابى كبشه مىخواست غش كند؟! و سومى گفت: او ديوانه يا نادان است، به خدا قسم كه آنچه را او مىگويد، هرگز سامان نخواهد گرفت! در اين حال حذيقه گوشه چادر را بلند كرد و سر در چادر آنها كرد و گفت: هرچه را بخواهيد، مىگوييد در حالى كه رسول خدا در ميان شما و وحى الهى عليه شما نازل مىشود؟! به خدا قسم كه سخنان شما را به اطلاع او مىرسانم! آنها گفتند: اى حذيفه، تو در اينجا بودى و سخنان ما را شنيدى؟ آن را مخفى نگه دار، زيرا هر همسايهاى بايد امانتدار باشد! اما حذيفه گفت: اين از مجالسى نيست كه بايستى امانت آن را حفظ كرد. من خيرخواه خدا و رسولش نخواهم بود، اگر سخنان شما را براى آن حضرت بازگو نكنم. آنها گفتند: اى حذيفه، هركارى مىخواهى بكن. به خدا قسم كه ما قسم ياد خواهيم كرد كه چنين چيزى نگفتهايم و تو به ما دروغ بستهاى. آيا گمان مىكنى كه در اين صورت تو را تصديق كند و ما سه نفر را تكذيب نمايد؟! حذيفه گفت: وقتى كه من خيرخواه خدا و رسولش باشم، از هيچ چيزى نمىترسم و شما هرچه را مىخواهيد، بگوييد. سپس نزد رسول خدا رفت و سخنان آن عده را بازگو كرد. آن حضرت شخصى را به دنبال آنها فرستاد تا بيايند. سپس از آنها پرسيد: چه چيزى گفتهايد؟ گفتند: به خدا قسم كه چيزى نگفتهايم و دروغ به عرض شما رساندهاند و ما آن را تكذيب مىكنيم. در همان حال جبرئيل نازل شد و فرمود: «يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر بعد اسلامهم»، به خدا قسم مىخورند كه آن را نگفتهاند، در حالى كه واقعا آن كلمات كفرآميز را گفتهاند و بعد از مسلمان شدن، كافر گرديدند.(129) قمى در تفسير خود مىنويسد: چهارده نفر از اصحاب رسول خدا جلسهاى تشكيل دادند و توطئه قتل آن حضرت را ريختند. آنها در گردنه هرشى كه بين جحفه و ابواء(130) قرار دارد، كمين كردند به اين صورت كه هفت نفر در سمت راست تنگه و هفت نفر در سمت چپ آن مستقر شدند تا ناقه رسول خدا صلىاللهعليهوآله را برمانند. پس از فرا رسيدن شب، رسول خدا در آن شب از لشكر اسلام جلو افتاد او در حالى كه پيش مىرفت بر روى ناقهاش به خواب رفت. وقتى كه به نزديكى گردنه رسيد، جبرئيل خبر داد كه فلانى و فلانى و... براى تو كمين كردهاند! هنگامى كه رسول خدا به نزديكى گردنه رسيد، آنها را با اسمهايشان صدا زد. وقتى كه صداى آن حضرت را شنيدند، فرار كردند و در ميان جمعيت خود را گم كردند. پس از آنكه رسول خدا از گردنه گذشت اين عده نزد آن حضرت آمده و به خدا قسم خوردند كه قصدى عليه او نداشتهاند. پس رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم و همّوا بما لم ينالوا...»(131)1ـ طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 68 2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 21، ص 390 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 3ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 4ـ فروع كافى، ج 1، ص 223 5ـ الاحتجاج، ج 1، ص 68 6ـ بحارالانوار، ج 21، ص 39 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 14 7ـ سيره ابن هشام، ج 4، ص 248 8ـ همان، ج 21، ص 390 و 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 و 234 9ـ الاحتجاج، ج 1، ص 68 10ـ بحارالانوار، ج21، ص399 بهنقلاز فروعكافى، ج1، ص 233 11ـ همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 12ـ همان، ج 21، ص 399 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 235 13ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 14ـ يعنى پنبهاى را در پارچهاى بپيچ و در محل قرار بده تا از خونريزى جلوگيرى كند. 15ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 36 / شيخ طوسى خلاصه خبر را در امالى خود، حديث 895، آورده است. 16ـ بحارالانوار، ج21،ص379بهنقلاز فروع كافى، ج 1، ص 277 17ـ همان، ج 21، ص 379 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 289 18ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1089ـ 1090 و در اعلام الورى آمده است آن حضرت به خاطر زايمان اسماء بنت عميس آن شب را در آنجا توقف كرد. 19ـ بحارالانوار، ج 21، ص 390 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233،234و245. و آن حضرت در سفر نمازجمعه را برگزار نكرد. 20ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1089 و در آن آمده است: آن حضرت بين مكه و مدينه نمازها را دو ركعتى به جاى مىآورد در حالى كه در امنيت بود و خوفى در كار نبود. 21ـ بحارالانوار، ج 21، ص 390، به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 مطلب به همين صورت آمده ولى آنچه در حديث و فقه معروف مىباشد اين است كه آن حضرت صلىاللهعليهوآله حجّ قِران به جاى آورد،چنانكهدرالروضةالبهيه، ج1، ص174،چاپقاهرهآمدهاست. 22و23ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1090ـ1091 به نقل از امّ سلمه و ابن عباس و ناجية. 24ـ بحارالانوار،ج21،ص396بهنقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 25ـ همان، ج 21، ص 401 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 259 و در مغازى واقدى، ج 2، ص 1090 آمده است كه آن حضرت در إزار ورداى صحارى محرم شد. 26ـ بحارالانوار،ج21،ص390بهنقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 27ـ همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 28ـ شيخ مفيد، ارشاد، ج 1، ص 173 29ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1092ـ1097 30ـ ارشاد، ج 1، ص 172 31ـ سيره ابن اسحاق، ج 4، ص 248 32ـ بحارالانوار، ج 21، ص 39 به نقل از: فروع كافى، ج 1، ص 233 / بحارالانوار، ج 21، ص 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 / بحارالانوار، ج 21، ص 389 به نقل از سرائر ابن محبوب. 33ـ بحارالانوار، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1097 و آن حضرت فرمود: پروردگارا، بر شرافت و عظمت و كرامت و مهابت و نيكى اين خانه بيفزا. 34ـ بحارالانوار، ج 21، ص 402 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 283/ مغازىواقدى،ج2، ص 1098 و فرمود: بسم الله و الله اكبر. 35ـ همان، ج 21، ص 390 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 223 / همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 / همان به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 36ـ بحارالانوار، ج 21، ص 404 اين چيزى است كه در صحيح مسلم، ج 4، ص 36 از امام صادق از امام باقر عليهالسلام روايت شدهاست. 37ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 و 284 و مغازى واقدى، ج 2، ص 1098 38ـ همان، ج 21، ص 404 و اين همان چيزى است كه در صحيح مسلم، ج 4، ص 36 و مغازى واقدى، ج 2، ص 1099 آمده است. 39ـ همان،، ج 21، ص 396 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 40ـ واقدى مىنويسد: اين حُلّهها، خمس غنائم بوده است و مفيدى مىنويسد: اينها جزيه نصاراى نجران بوده است. 41ـ42ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1080 43ـ ارشاد، ج 1، ص 172ـ173 و ابن اسحاق آن را در سيره ج 4، ص 250 ذكر كرده، الا اينكه گفته است: هنگامى كه سپاهش نزديك شد، بيرون رفت تا همراه آنها وارد مكه شود. 44ـ بحارالانوار، ج21،ص391بهنقلاز: فروع كافى، ج 1، ص 233 45ـ ارشاد، ج 1، ص 173ـ174 46ـ هنگامى كه محرم بودن حجاج به طول مىكشيد، آنان براى جلوگيرى از ژوليدگى و شپش زدگى و كثيف شدن موهاى خود، بدان صمغ يا خطمى (گلى خوشبو) مىماليدند. 47ـ سيره ابن اسحاق، ج 4، ص 248ـ249 و واقدى هم آن را در مغازى ج 2، ص 1092 روايت كردهاست. 48ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1100 49ـ بحارالانوار، ج21، ص392 بهنقل از فروع كافى ج 1، ص 233 50ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1100 51ـ سيره ابن اسحاق، ج 4، ص 250 52ـ ارشاد، ج 1، ص 173 53و54ـ مغازى واقدى، ج 3، ص 110 55ـ بحارالانوار، ج 21، ص 392 به نقل از فروغ كافى، ج 1، ص 233. در مغازى واقدى، ج 2، ص 1101 آمده است: آن حضرت در جايى كه امروزه دارالاماره است، فرود آمدند. 56ـ همان، ج 21، ص 405 به نقل از المنتقى و در صحيح مسلم، ج 4، ص 36 به نقل از امام صادق عليهالسلام از امام باقر عليهالسلام از جابربن عبدالله و در مغازى واقدى، ج 2، ص 1101 57ـ همان، ج 21، ص 395، به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 58ـ بقره: 199. بنابراين،نزولاينآيهدرسالدهمهجرىبوده است. 59ـ بحارالانوار، ج 21، ص 392 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1102 60ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 / صحيح مسلم، ج 4، ص 36 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1101 61ـ بحارالانوار، ج 2، ص 932 / فروغ كافى، ج 1، ص 233 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1101 62ـ امالى شيخ مفيد، ص 161 63ـ بحارالانوار،ج21،ص392بهنقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 64ـ همان، ج 21، ص 405 و آنچه كه در صحيح مسلم، ج 4، ص 36 از امام صادق عليهالسلام از امام باقر عليهالسلام از جابر روايت شده است و بنابراين، اولين خطبه پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله در عرفات بوده است. 65ـ تحف العقول، ص 29 66ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1102 67ـ توبه: 36 68ـ حجرات: 10 69ـ باب 36 و قسمت آخر از ج 21 بحارالانوار درباره حجةالوداع و حوادث مربوط به آن است كه از صفحه 378 تا صفحه 413 را شامل مىشود. 70ـ حجرات: 13 71ـ تحف العقول، ص 29 ـ 30 / تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 111 كه در آن حديث ثقلين هم آمده است. 72ـ مغازى واقدى، ج 3، ص 1102 73ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 به نقل از المنتقى، صحيح مسلم، ج 4، ص 36 به نقل از امام باقر عليهالسلام از امام صادق عليهالسلام از جابر. 74ـ همان به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 233 75ـ بحارالانوار، ج 21، ص 393 از فروع كافى، ج 1، ص 233 76ـ همان، ج 21، ص 394، از فروع كافى، ج 1، ص 295 ـ 296 77ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1106 ـ 1107 78ـ همان به نقل از ابوجعفر 79ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406 به نقل از المنتقى ما فى صحيح مسلم، ج4،ص36بهنقلازامامصادق عليهالسلام از امام باقر عليهالسلام از جابر 80ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1107 ـ 1108 81ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406 به نقل از المنتقى، ج 4، ص 36 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1108 به نقل از ابن عباس. 82ـ بحارالانوار، ج 21، ص 393 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 15 234 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1108 به نقل از على عليهالسلام 83ـ بحارالانوار، ج 21، ص 400 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 235. اما در تاريخ مدينه منوره، ج 2، ص 617 از ابن شبة آمده است: عبدالله بن زيد سر آن حضرت را در همان لباس احرامش تراشيد و پيامبر صلىاللهعليهوآله احرامى خود را به او بخشيد. پس از آن محمدبن عبدالله بن زيد مىگفت: موهاى پيامبر صلىاللهعليهوآله كه با حنا و گل خطمى خضاب شده است، نزد ما است. 84ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1108ـ 1109 85ـ بحارالانوار، ج 21، ص 380 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 303 به نقل از امام جواد عليهالسلام / واقدى هم آن را در مغازى، ج 2، ص 1109 به نقل از جابر نقل كرده است. 86ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406، به نقل از المنتقى، ج 4، ص 36 و در مغازى واقدى، ج 2، ص 1110 87ـ همان، ج 21، ص 393 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 88ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 1110 89ـ همان، ج 2، ص 1110 ـ 1111 90ـ تفسير قمى، ج 1، ص 171 و 172 و در حاشيه آن از صحيح بخارى، ج 2، ص 145 و 149 و ج 3، ص 79، ج 4، ص 87، باب حوض اين بحث آمده است. 91ـ همان، ج 1، ص 173 و ج 2، 446 و 447. وى آن را بدون سند نقل كرده است. 92ـ بحارالانوار،ج21،ص393بهنقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 93ـ الميزان، ج 5، ص 157 94ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 288 95ـ الميزان، ج 5، ص 163 ـ 168 / الدرالمنثور، ج 2، ص 285ـ289 96ـ براى مطالعه بيشتر به كتاب آيات الغدير، ص 264ـ 268 مراجعه كنيد. 97ـ مناقب آل ابىطالب، ج 3، ص 33 و شايد آنچه را كه عياشى در تفسير خود (ج 1، ص 327) از عمار بن ياسر روايت كرده است كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر آن را براى ما خواند و سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» از حلبى باشد. 98ـ از البرهان در بحارالانوار، ج 37، ص 151 ـ 152 و به نقل از عياشى كه آن را در تفسير عياشى نيافتيم. 99ـ الاحتجاج، ج 1، ص 69و70. 100ـ اين سخن وى بعد از آن است كه گفته است:«پنج هزار نفر از اهل مدينه همراه پيامبر بودند.» بنابراين، ده هزار شاهد جريان غدير بودهاند. 101ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 332 102ـ جامعالاخبار، ص 10ـ13 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 165ـ166 103ـ الميزان، ج 5، ص 196ـ197 104ـ در معجم البلدان، ج 2، ص 389 آمده است: خم منطقهاى بين مكه و مدينه و در نزديكى جحفه است. 105ـ الاحتجاج، ج 1، ص 70ـ76 106ـ البرهان،ج2،ص145 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 152 107ـ الاقبال، ج 2، ص 240ـ241 / بحارالانوار، ج 37، ص 149؛ مناقب، ج 3، ص 45 108ـ بشارةالمصطفى، ص 166، چنانكه در بحارالانوار، ج 37، ص 168 و 223 آمده است و العمده تأليف ابن بطريق حلى، ص 92 به نقل از مسند احمد، ج 4، ص 281 109ـ بحارالانوار، ج 37، ص 183 به نقل از ابن حنبل. در اين فصل بيش از ده خبر آورده شده و در آنها آمده است كه خطبه بعد از نماز ظهر ايراد شده است كه مىتوان به صفحههاى 119، 121، 139، 149، 154، 159، 191، 189، 204 مراجعه كرد. 110ـ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 35. احتمال قوى اين است كه اين خبر را از تفسير فرات كوفى از قول ابوذر غفارى نقل كرده باشد، ص 516 111ـ الاحتجاج، ج 1، ص69 112ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 332 113ـ جامعالاخبار، ص10ـ13وازاودربحارالانوار،ج27،ص 165 114ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 27، ص 150 از كتاب مناقب ابن جوزى نقل كرده است: صد و بيست هزار نفر از صحابه و اعراب و افرادى كه در اطراف مكه و مدينه ساكن بودند، همراه آن حضرت بودند، بنابراين احتمال دارد كه آنچه در روايات ائمه عليهمالسلام آمده است مبنى بر اينكه ده الى بيست هزار نفر از اهل مدينه و مكه در غدير حاضر بودهاند، اشارهبر صحابه آن حضرت داشته باشد. 115ـ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 45ـ46 116و117ـ بحارالانوار، ج 37، ص 119، حديث 7 و از تفسير عياشى، ج 37، ص 138 / ص 120 118ـ همان، ج 37، ص 111 و در مناقب از ثعلبى به نقل از كلبى، ج 3، ص 29 119ـ جامعالاخبار، ص 10 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 166 و مناقب آن را از خبر ابوسعيد حذرى و از شرف المصطفى از براء بن عازب و از التمهيد باقلانى نقل كرده است و معناى آن را هم از سمعانى ذكر كرده است و در بحارالانوار، ج 37، ص 107 از أمالى شيخ صدوق از ابى هريره آمده است و فخر رازى آن را در تفسير مفاتيح الغيب، ج 3، ص 433 آورده است و علامه امينى در الغدير، ج 1، ص 272 ـ 282 به طور مفصل اين مطلب را از 60 مصدر نقل كرده است. 120ـ احتجاج، ج 1، ص 82 ـ 84 و اين را قبل از او شهيد فتال نيشابورى به صورت موسل در روضة الواعظين، ص 109 ـ 121 روايت كرده است كه سيزده صفحه از كتاب را از ص 68 تا 84 شامل شده است. و اين در حالى است كه در تفسير فرات كوفى، ص 505، حديث 663 از امام صادق عليهالسلام از ابن عباس روايت شده است: پيامبر صلىاللهعليهوآله برخاست و خطبه كوتاهى ايراد كرد. 121ـ بحارالانوار، ج 37، ص 218. چنانكه نقل شد اين خطبه سيزده صفحه از كتاب احتجاج را شامل شده است. و سيد بن طاووس سه صفحه از اين خطبه را در اقبال، ج 2، ص 245 ـ 247 به نقل از كتاب النشرو الطى روايت كرده است كه مؤلفش آن را به پادشاه مازندران، رستم بن على به هنگامى كه وارد رى شد، هديهكرد.اوآن راباسلسلهسندخوداززيدبنارقمروايت كرده است. 122ـ ارشاد، ج 1، ص 176 123ـ كتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 828 124ـ سليم بن قيس، ج 2، ص 828 ـ 829. علامه امينى در الغدير، ج 2، ص 34ـ 39 بيشتر از بيست منبع از خاصه و بيشتر از ده منبع از عامه در مورد سند اين شعرآورده است، اما در ديوان چاپ شدهاش به هيچ كدام اشارهنكردهاند!! 125ـ روضه كافى، ص 89، حديث 75 و از امام صادق عليهالسلام در جامعالاخبار، ص 11 آمده، چنانكه در بحارالانوار، ج 37، ص 166 بدان اشارهشده است. 126ـ ارشاد، ج 1، ص 177 و افزوده است: پيامبراكرم دعا را مشروط به نصرت و يارى كرد، زيرا عاقبت امر حسّان را مىدانست كه به مخالفين خواهد پيوست. 127ـ احتجاج، ج 1، ص 84 128ـ جامعالاخبار، ص 11. چنانكه در بحارالانوار، ج 37، ص 167 بدان اشارهشده است. 129ـ تفسير عياشى، ج 2، ص 98ـ100. 130ـ به نقشه صفحه 40 در اطلس تاريخ اسلام مراجعه كنيد. 131ـ تفسير قمى، ج 1، ص 175 و مثل همين در اقبال، ج 2، ص 249 از كتاب النشروالطى نقل گرديده است.