بیشترلیست موضوعات اسماء و صفات خدا در قرآنتفسير قرآن مجيد(موضوعي) النصير، النور 126 - النصير 127 - النور 128 - الواحد قرآن و نفي تثليث 129 - الواسع 130 - الوالي 131 - الوَدُود توضیحاتافزودن یادداشت جدید
از اطلاق لفظ نور بر خدا مي توان نتيجه گرفت كه وجود خدا آشكار است و هيچ نوع ابهامي به وجود ا و راه ندارد، او به خودي خود آشكار است، و ظهور اشياء ديگر در پرتو او صورت مي گيرد، و به خاطر همين ظهور تكويني است كه تمام ذرّات جهان تسبيح گوي او مي باشند، چنان كه مي فرمايد:«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَالطَّيْرُ صافّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ»(نور: 41).«نديدي كه آنچه در آسمانها و زمين است و مرغان پرواز كننده خدا را تسبيح مي كنند، و هريك دعا و تسبيح خود را مي داند».هرگاه اين موجودات، خدا را تسبيح مي گويند، طبعا او را مي شناسند، زيرا تسبيح با جهل و ناآگاهي معني ندارد، و از آيه ديگر استفاده مي شود تمام ذرّات جهان هستي ثناگويان درگاه هستي مي باشند، هرچند انسان كيفيت آن را نمي داند. چنان كه مي فرمايد:«وَ إِنْ مِنْ شَئٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»(اسراء: 44).«چيزي نيست مگر اين كه با ستايش خود خدا را تنزيه كنند، ولي شما تنزيه آنها را نمي فهميد».
حرف واو
128 - الواحد
لفظ «واحد» در قرآن سي بار آمده و در 21 مورد وصف او قرار گرفته است، برخي را يادآور مي شويم:1 - «وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إلهَ إلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيم»(بقره: 163).«خداي شما خداي يگانه است خدائي جز او كه رحمان و رحيم است، نيست».2 - «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إلهٌ واحِدٌ»(مائده: 73).«آنان گفتند: خدا سومين سه تا است، كافر شدند. و جز خداي يكتا خدائي نيست».3 - «ءَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّار»(يوسف: 39).«آيا خدايان پراكنده خوب است يا خداي يگانه غالب»؟.4 - «لا تَتَّخِذُوا إلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إلهٌ واحِدٌ»(نحل: 51).«نگوئيد دو خدا، بلكه آن خداي يگانه است».معني واحد كه معادل آن در زبان فارسي لفظ «يك» است، روشن است. ولي بايد توجه داشت كه هدف از توصيف خدا به واحد نفي نظير است و مثل است و به تعبير ديگر مقصود اين نييست كه خدا يك واحد عددي است، يعني مانند يك فرد از انسان است، بلكه هدف اين است كه تعدّد ندارد.و به عبارت ديگر : آنان كه خدا را دو تا يا سه تا مي انگارند چون براي او نظيري مي پندارند، قرآن با توصيف خدا به واحد اين تعدد را نفي مي كند، چنان كه با لفظ «أحد» تركيب و كثرت در اجزاء را باطل مي شمارد.توحيد خدا مراتبي دارد كه به اجمال يادآور مي شويم:1 - توحيد در ذات: دو معنا دارد:الف) مثل و مانندي ندارد.ب ) بسيط است و اجزاء ندارد نه در خارج و نه در ذهن.2 - توحيد در صفات يعني صفات خدا عين ذات او است، نه زائد بر ذات.3 - توحيد در خالقيت: در صفحه هستي آفريدگاري، بالذات جز او نيست.4 - توحيد در ربوبيت: مدبّر انسان و جهان خدا است.5 - توحيد در حاكميت: جز خدا كسي به ديگري حق حكومت ندارد.6 - توحيد در طاعت: يعني مطاع بالذات جز او كسي نيست.7 - توحيد در تشريع: قانونگذاري مخصوص او است.8 - توحيد در عبادت: تنها او شايسته پرستش است.توصيف خدا در اين آيات به وصف وحدت ممكن است ناظر به توحيد در ذات باشد، و اين كه براي او نظير و مانندي نيست، همچنان كه جزء عقلي و خارجي نيست، و در عين حال مي تواند ناظر به معني وسيعي باشد و آن اين كه خالق و مدبّري جز او نيست، آنچه كه مهم است، تبيين توحيد ذاتي خدا است، و اين كه مي گوئيم خدا يكي است، مقصود چيست؟محقّقان مي گويند: وحدت بر دو نوع است:1 - وحدت عددي: و آن اين كه از يك مفهوم كلي كه قابليت پيدايش افراد كثير را دارد، فقط فردي به وجود آيد، مانند مفهوم خورشيد كه در عالم حسّ ما يك مصداق بيش ندارد هرچند ممكن است در عوالم دور از حسّ ما خورشيدهاي ديگري باشد. و چون از وجود آنها اطلاع نداريم، مي گوئيم آفتاب يكي است اين وحدت را، وحدت عددي مي نامند.در توحيد عددي ملاك وجود يك مفهوم كلي است كه نسبتش به افراد مختلف يكسان است، گرچه يك فرد بيش ندارد.2 - وحدت حقّه: در اين وحدت مفهوم كلي مطرح نيست، بلكه تمام توجه به خارج است و آن اين كه واقعيت يك شئ تعدد بردار نباشد، يعني اثنينيت و تكثّر نپذيرد، مثلاً هرگاه وجود مطلق را از هر نوع اضافه به ماهيت قطع نظر كنيم، براي وجود صرف، ثاني و نظير نيست، زيرا فرض اين است كه جز وجود، چيز ديگري مطرح نيست و هيچ نوع تميزي كه مايه اثنينيت باشد، در آن وجود ندارد. در اين صورت چنين وجود تعددپذير نيست.براي تقريب ذهن يادآور مي شويم مفهوم شيريني يا ترشي هر يك از اين دو مفهوم، وحدتي دارد تا به سوي چيزي اضافه نشود، نمي توان براي آن كثرت و اثنينيت تصوّر كرد، آنگاه تعدد مي پذيرد كه بگوئيم شيريني قند و شيريني عسل، و هرگاه پاي غير از ميان برداشته شود، مفهوم شيريني به وحدت خود باز مي گردد.هرگاه در واقعيت خارج، وجودي باشد كه در آن جز هستي چيزي نباشد و طبعا از هر نوع حد و مرزي پيراسته گردد، مسلما چنين وجودي كثرت و تعدّد بر نمي دارد، زيرا ملاك كثرت، نفوذ غير در شئ است، و فرض اين است كه جز وجود و هستي چيزي در آن نيست. بنابراين اگر مي گوئيم خدا واحد است، مقصود از واحد همين است يعني واقعيتي است كه تعدد و اثنينيت نمي پذيرد.در روز جمل كه برق شمشيرها خواب را از چشمها ربوده و جانها را به لب آورده بود، مردي برابر امام قرار گرفت و عرض كرد اين گفتار را براي من تفسير كن، كه مي گوئيم «خدا يكي است» مردم از هر طرف به وي اعتراض كرده و گفتند: حالا جاي چنين پرسش است؟ امام عليه السلام فرمود: او را رها كنيد، آنچه را او مي خواهد، همان است كه ما آن را از طرف درگير مي خواهيم.