مبارك بودن كعبه - حج در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج در قرآن - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبارك بودن كعبه

«مباركاً و هدي للعالمين» اولين خانه اي كه در مكّه به عنوان معبد نهاده شده منشأ بركات فراوان و وسيله هدايت جهانيان است. «بركت» مال و شي ثابت رامي گويند، چيزي كه سهمي از ثبات و دوام داشته باشد. گودال هاي آب در بيابان كه در آن آب جمع شده نمي گذارد هدر برود، را«بِركْه» مي گويند و به تعبير شيخ طوسي سينه را نيز «برك» مي نامند چون جايگاه حفظ انديشه و اسرار و علوم است. و نيز كرك مخصوص سينه شتر را «برك» مي گويند.

ذات اقدس اله، از آن جهت كه ثابت و دائم است. «تبارك» است و خير او از آن رو كه دوام دارد مبارك. ولي در مكّه و كعبه، چون اين خير بيش از جاي ديگر از ثبات برخوردار است فراوانتر و پايدارتر يافت مي شود لذا فرمود: «مباركاً».

از جهت ديگر كعبه وسيله هدايت جهانيان نيز هست; زيرا همه عابدان و سالكان به آن سمت متوّجهند و از آن جا دعوت حق توسط انبيا به گوش جهانيان رسيده است. وجود مبارك پيغمبرـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ از آن جا نداي لااله الااللّه را به گوش مردم رساند; و وجود مبارك خاتم الاوصياء ـ سلام اللّه عليه ـ نيز هنگام ظهور از آن جا پيام خويش را به گوش جهانيان مي رساند و سخن حق از آن جا برمي خيزد، وسيله هاي فراوان ديگر براي هدايت مردم در آن جا وجود دارد. از آن جهت كه آيات بيشماري را در مكّه برمي شمرد: «فيه ايات بيّنات» دراين خانه نشانه هاي فراوان و روشن خدا وجود دارد.

مقام ابراهيم «مَقامُ اِبراهيم»; بعضي خواسته اند بگويند. مقام ابراهيم بيان آيات بيّنات است و همانطور كه خود ابراهيم ـ سلام اللّه عليه ـ «كان امة واحدة» مقام او نيز به منزله آيات بينات است; يعني آنجا كه اثر پاي حضرت خليل ـ سلام اللّه عليه ـ است بينات و معجزات فراواني را به همراه دارد، خود اين مقام به منزله «امت واحده» در بحث اعجاز است. حال چگونه «مقام ابراهيم» به تنهايي آيات بينات است به (صورت جمع) با اينكه «آية بينّة» به (صورت مفرد) است؟ احتمال نخست اين كه: اولا سنگ سخت به شكل خمير درآيد خود آيت و معجزه اي است. ثانياً جاي مشخص آن به صورت خمير درآيد نه همه آن. ثالثاً بعد از اين، تا عمق و گودي معيّني به صورت خمير درآيد سپس به حالت سنگ باقي باشد رابعاً دشمنان فراواني خواستند اين اثر را محو سازند ولي از دستبرد همه طاغيان محفوظ مانده است. خامساً عده اي در اين فكرند كه آثار هنري و باستاني و هرچه جنبه قدمت و حرمت خاص دارد را از ديار مسلمين بربايند ولي از دستبرد همه آنها محفوظ مانده باشد. هم اكنون نيز اثر اين دو پا وجود دارد، نواري برنجي درلبه اين دو قدم شريف تعبيه شده كه بر چهره آن، با حسن انتخاب، اين جمله از آية الكرسي نوشته شده است: «ولايؤده حفظهما» 28 شكل گيري مقام ابراهيم:آيا شكل گيري مقام ابراهيم كه حضرت روي آن ايستاد هنگام چيدن بناي كعبه بود؟ يا وقتي كه حضرت براي بار دوّم برگشت و همسر اسماعيل ـ سلام اللّه عليه ـ گفت: پياده شويد تا من شما را شستشو كنم (سريا پايتان را بشويم) و حضرت پياده نشد، پا روي سنگ گذاشت و پاي مبارك در سنگ اثر كرد؟ يا هنگام امتثال «و اذّن في الناس بالحج يأتوك رجالا...» 29 بر بالاي آن سنگ قرار گرفته، اعلان كرد كه مردم به طرف كعبه آمده حج بجا آورند؟ در همه حالات، يا در يكي از اين حالات بود كه بر روي سنگ پانهاد و سنگ نظير جسمي نرم، اثرپذير شد؟ همه اينها محتمل است اما آنچه مسلم است اصل پاگذاشتن آن حضرت و ماندن اثر پا در آن سنگ است; حال كداميك از اين سه مقطع بوده، آن را بايد روايات خاصه مشخص كند. مشابه اين خصيصه، در جريان حضرت داود ـ سلام اللّه عليه ـ در سوره «سبا»30 آمده كه: « و لقد آتينا داود منّا فَضْلا يا جبال أوّبي معه و الطّير و ألنّا له الحديد» در باره داود كارهاي فراواني انجام پذيرفت، يكي تعليم صنعت زره سازي بود. «و علمّناه صنعة لبوس» 31 يكي هم «و ألناله الحديد» بود كه آهن سرد و سخت را ما در دست او نرم كرديم! تعبير قرآن: «ألنّا» است يعني ما براي او نرم كرديم اما در مسأله زره سازي سخن از تعليم است چون زره سازي جزو علوم و حرفه هاي صناعي و قابل انتقال به ديگران نيز هست. اما ديگران نمي توانند آهن سخت و سرد را با انگشتان نرم كنند. در اين جا سخن از تعليم نيست. نفرمود: «و علمناه اِلانة الحديد» ما يادش داديم چگونه آهن را نرم سازد، مثلاً اگر بصورت كارخانه ذوب آهن باشد! كه علم است نه معجزه، بلكه فرمود: همانطور كه شخصي عادي موم را به صورت دلخواه خود در مـي آورد، آهـن در دسـت وجـود مبـارك داود ـ ع ـ مانند موم نرم بود و در دستش مي چرخيد، لذا روي اين جهت تكيه مي كند. مقام ابراهيم نيز از اين قبيل است با اين تفاوت كه: «والنّا له الحجر» خواهد بود; يعني سنگ را آنچنان نرم قرار داديم كه پاهاي مبارك حضرت خليل همين كه روي آن قرار گرفت فرو رفت تا اثر پاها بماند. گذشته از اين كه مقام ابراهيم براي خليل حق، يك نوع محفظه نيز براي پاي مبارك بود، همان گونه كه حديد براي داود ـ سلام اللّه عليه ـ بود. در باره اينكه چگونه مقام ابراهيم به تنهايي آيات بينات است دو احتمال بود، احتمال اول ذكر شد و همان است كه جناب «زمخشري» ذكر كرده است. احتمال ديگر اينكه: «آيات بيّنات» شماره هاي فراواني دارد يكي از آنها مقام ابراهيم است و ديگري: «ومن دخله كان امناً» . امنيت تكويني و تشريعي بيت اللّه الحرام:خانه كعبه، يك امن تكويني دارد، زيرا بسياري از طاغيان خواستند آن را از بين برده به اهل مكه نيز آسيب وارد سازند ولي ذات اقدس اله آن جا را مأمن قرار داده فرمود: «الذي اطعمهم من جوع وامنهم من خوف» 32 آن روز كه از تشريع سخني نبود مردم مشرك مكه از امنيت خاصي برخوردار بودند. يك امن تشريعي كه: «من دخله كان امناً» يعني كسي كه وارد حرم شد شرعاً در امان است، طبري در ذيل آيه 97 سوره آل عمران نقل مي كند: در جاهليّت اگر جاني به كعبه پناه مي برد هيچ كس متعرض او نمي شد. نيازي نيست، به تكلف افتاده بگوييم منظور از «آيات بينات» خصوص «مقام ابراهيم» يا خصوص امنيّتي است كه خدا قرار داده; جريان «زمزم»، «حجر اسماعيل» و «حجر اسود» نيز از آيات بيّنه است. به علاوه خود «بيت» آيه بينّه و معجزه است; زيرا براساس آيات سوره «فيل» آنها كه خواستند كعبه را از بين ببرند، با هجوم لشكريان الهي مواجه شدند: « ألم تركيف فعل ربّك بأصحاب الفيل... فجعلهم كعصف مأكول» پس لازم نيست بگوييم «مقام ابراهيم» بيان آيات بينات است، بلكه از باب ذكر خاص بعد از عام است. در سوره مباركه «بقره» مي فرمايد: «و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و أمناً و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلّي و عهدنا الي ابراهيم و اسماعيل أن طهّرابيتي للطائفين و العاكفين و الركع السجود»33 طي بحث مبسوطي آمده است كه چطور بيت الله مرجع جميع مردم و امن همگاني است هم امن تكويني دارد; زيرا اگر كسي بخواهد كعبه را محو سازد خدا به او امان نمي دهد و هم امن «تشريعي»; زيرا هركس به آن جا پناه برده نمي توان حدود الهي را در آن جا بر او جاري كرد. مگر خود او حرمت بيت را رعايت نكند: «والحرمات قصاص» 34 اگر كسي حرمت كعبه و مسجد حرام و حرم يا ماه حرام را رعايت نكرد شما نيز مي توانيد او را و حرمت امور ياد شده را قصاص كرده، رعايت نكنيد. اگر جاني در خود حرم، جنايت كرد مي توان حد را بر او جاري كرد ولي اگر در خارج حَرَم مرتكب جرمي شده و به حرم پناهنده شد، بايد به او مهلت داد تا از حرم بيرون بيايد. البته خريد و فروش با او، احسان و اطعام به او ممنوع است تا با فشارآوردن به وي از آنجا خارج گردد. در بعضي از آيات به امنيتي كه خداوند، نصيب سرزمين مكه كرده اشاره شده، نظير آيه سوره عنكبوت: «أولم يروا أنّاجعلنا حرماً آمناً و يتخطّف الناس من حولهم أفبالباطل يؤمنون و بنعمة اللّه يكفرون» 35 مگر اينها نمي بينند همه جا آدمكشي و آدم ربايي و غارتگري است ولي، ما اين سرزمين را امن قرار داديم! حتي در زمان جاهليّت نيز اين منطقه را امن قرار داديم، مردم در جاي ديگر اختطاف مي شوند ولي در اين جا محفوظند. سرّش اين است كه اگر كسي بخواهد به كعبه يا مردم آن سرزمين آسيب برساند خدا به او مهلت نمي دهد مخصوصاً اگر بخواهد به كعبه صدمه برساند: «و من يردفيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم»36 و اين از خصائص حرم است، اگر كسي ملحدانه بخواهد ستمي روا دارد ما به او مهلت نمي دهيم. روايتي مرحوم ابن بابويه قمي در كتاب شريف «من لايحضره الفقيه» نقل كرده كه اگر كعبه از حرمت خاص برخوردار است و اگر در جريان ابرهه با «طير ابابيل» از كعبه حمايت شده چطور در جريان تحصّن ابن زبير در درون كعبه، خدا از او حمايت نكرد؟ آنگاه كه حجاج بن يوسف به دستور عبدالملك بالاي كوه ابوقبيس منجنيق نصب نموده كعبه را از آن جا زيرسنگ هاي فراوان، در هم كوبيد و ابن زبير را دستگير كرده به هلاكت رساند؟ مرحوم «صدوق» در جواب فرموده اند: حرمت كعبه براي آن است كه دين محفوظ بماند و حافظ و ضامن دين، در زمان حضور، امام معصوم ـ ع ـ و ولي خدا; و در زمان غيبت نايبان اوهستند. حضرت (ظاهراً امام سجاد ـ ع ـ) فـرمـود: اين زبيري كه سيدالشهدا ـ سلام اللّه عليه ـ و امام زمانش را ياري نكرد و بعد از شهادت آن بزرگوار امام زمان ديگرش (امام سجاد ـ ع ـ ) را نيز ياري ننمود و خود داعيه اي داشت، اگر به كعبه هم پناه ببرد، خدا او را پناه نمي دهد; چه اينكه خداوند در جريان ابرهه طير ابابيل را اعزام كرد ولي در جريان منجنيق بستن حجاج چنين لشكري را نفرستاد. بالاخره امويان ابن زبير را كه آدم فاسدي بود گرفته و كشتند بعد هم كعبه را ساختند، مشكلي هم پيش نيامد. اما ابرهه آمده بود كه قبله و مطاف را بردارد خدا نيز به او امان نداد; پس جريان كار حَجّاج نقض آيه «من يرد فيه بالحاد بظلم...» نيست و با آن منافاتي ندارد. هم اكنون نيز اين خطر وجود دارد! اگر خداي ناكرده آن سرزمين، سرزمين ستم بشود مادامي كه مردم در صراط مستقيم نباشند چنين نيست كه خدا دست ظالم را كوتاه سازد; بلكه ممكن است براساس «نُوَلّي بعض الظالمين بعضاً» 37 ظالمي را بر ظالم ديگر مسلط گرداند! عمده آن است كه مسلمين وظيفه اصلي خود را انجام دهند آنگاه و عيدالهي («من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم») تحقق پذيرفته به آن ظالم مهلت نمي دهد.

منسوب بودن «بيت» به خدا و مردم

شروع آيه با تأكيد نشانه اهميّت مطلب است فرمود: «إنّ أوّل بيت...»

اين بيت، هم به ذات اقدس اله منسوب است و هم به مردم. اما با دو تفاوت أدبي و تفاوت معنوي: تفاوت ادبي آن كه «بيت» بدون «لام» به خدا اسناد پيدا كرده مي فرمايد: «أن طهّرا بيتي...» 38 لذا گفته مي شود كعبه بيت اللّه است ولي وقتي به مردم اسناد پيدا مي كند همراه با «لام» است. «... وضع للناس» كعبه بيت اللّه است نه بيت الناس ولي اين بيت اللّه براي مردم وضع شده است.

و امّا تفاوت معنوي، آن است كه اين بيت در اثر اضافه به «اللّه» شرافت پيدا كرده و مردم در اثر اضافه به كعبه، شريف مي شوند. شرف كعبه به خاطر ارتباط با حق، شرف مردم بر اثر ارتباط با كعبه است. فرمود. «وضع» للناس نه «بُنِيَ» للناس; يعني تشريعاً براي اين كه معبد و قبله و مطاف مردم بشود، براي همه مردم وضع شده، اختصاص به گروهي معيّن ندارد.

قبله تنها كعبه است: اين آيه شريفه فرضاً به خود آن سرزمين هم اشاره كند به اين اعتبار است كه خود آن سرزمين حرم است و آنچه مهم است آن محدوده، آن بناي خاص و مبناي خاص مي باشد. اين كه مي گويند كعبه قبله است در مقابل كساني گفته مي شود كه مي گويند. «براي افراد نزديك كعبه، و براي آنان كه در مكه هستند مسجد حرام، و براي افرادي كه دور هستند حرم قبله است»39 كه البته سخني است ناصواب. قبله فقط كعبه است چه براي دور يا نزديك، ليكن تفاوت در نحوه استقبال است، صدق استقبال فرق مي كند. اسلام در همه موارد به پيامبر و ديگران آموخت كه در تمام حالات بگويند: «والكعبة قبلتي».40 در تمام اذكارِ تلقيني سخن از اين جمله است. تمام زنده ها و مرده ها با كعبه سرو كار دارند در حال احتضار، به نوعي و در حال دفن، به نوع ديگر، هيچ كس با مسجد حرام يا حرم كار ندارد و جمله «شطر المسجد الحرام» 41 از آن جهت است كه: «فلنولينك قبلة ترضيها».42 چون شطر المسجد حرام استقبال كني به كعبه رو كرده اي; پس تفاوت در روگرداندن و استقبال است نه در قبله. افراد نزديك متوجه جِرم كعبه و افراد دور به سمت حرم كه بايستند به كعبه رو كرده اند. و نيز آيه «و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره» 43 يعني استقبالتان به آن سمت باشد نه اينكه قبله مسجد حرام است. هم اكنون نيز كه به طرف حرم رو مي كنيم به طرف جهت، استقبال داريم. تا اين جا نزد محققين قطعي است كه قبله، مسجدالحرام و حرم نيست بلكه خصوص كعبه است اما بعضي از بزرگان اين نكته ظريف را نيز يادآور شده اند كه: خود كعبه قبله نيست، بلكه فضاي خاصّ آن قبله است. خداي رحمت كند استاد ما مرحوم محقق داماد، مكرر اين جمله را مي فرمود: خود كعبه قبله نيست زيرا روزي كه كعبه به وسيله سيل و امثال آن ويران شد چنين نبود كه مسلمانان بي قبله باشند بلكه آن فضا و آن بعد خاص «من تخوم الارض الي عنان السماء» 44 قبله است، نه همين خانه چند ضلعي كه ارتفاع خاص دارد! بلكه اين بيت در جاي قبله قرار گرفته، لذا كساني كه زير زمين نماز مي خوانند اگرچه چند طبقه هم زير باشند باز استقبالشان همچون افرادي كه بالا هستند محفوظ است سمت آن بعد و فضا كه قبله است قابل تغيير و تبديل نيست. اين لطيفه نيز در كلام فخر رازي آمده و بعدها به كتاب هاي ديگر منتقل شده است كه: «در شرف كعبه همين بس كه عامرش ذات اقدس جليل، مهندسش جبرئيل، و معمارش خليل و دستيارش اسماعيل است!45 «و كفي بذلك فضلا و شرفاً» ولي دليلي بر ثبوت اين شرافت در مورد بيت مقدس وجود ندارد.

مصاديق آيات بيّنات: در اين سرزمين، آيات بينات، نشانه هاي روشني براي غيب است. آيت يعني علامت، به لسان و اصطلاح قرآن كريم اينها علامت صدق انبيا، ربوبيت حقّ و خالقيت خالقند. در تفسير فخر رازي نشانه هاي فراواني، از كيفيت ساختمان كعبه و خصوصيت هايي كه در آن محور و محدوده هست ذكر شده:46

1 ـ جوشش زمزم آب زمزم گذشته از آن كه شفاست، اگر مدت ها نيز بماند محفوظ است، و نيز چشمه اي است كه هزاران سال جوشش دارد; باتوجه به اين كه آن جا سرزمين باران و برف نيست كه براساس «فسلكه ينابيع في الأرض» 47 باشد جايي كه بارانش بسياركم، و بارش برف در آن كمتر سابقه دارد چشمه اي چندهزار سال بجوشد و هيچگاه نخشكد! از آيات بينه الهي بشمار مي آيد. بركاتي نيز در اين آب وجود دارد تا جايي كه وجود مبارك پيامبر اكرم ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ آن را استهداء مي كردند، يعني از كساني كه از مكه مي آمدند هديه آب زمزم را طلب مي نمودند: جوشش زمزم، دوام جوشش آن، شفابخشي وصيانتش از فساد و بو برداشتن، هر يك به نوبه خود معجزه است پس تنها در خود اين آب آيات بينّاتي وجود دارد.

2 ـ مشعر حرام: آنچه در اطراف مكه قرار دارد (سرزمين مشعر، عرفات و مني) نيز از آيات بيّنه حق است با اينكه آن جا سيلي نيست كه سنگريزه هايي به وسيله آن پديد آيد (چون جايي كه مسيل و سيل خيز باشد سنگ هاي بزرگ همراه با آبهاي تند كوبيده شده به صورت ريگ در مي آيند) فراهم بودن اين همه ريگ، كه هر زائر بطور متوسط يا حداقل هفتاد ريگ برمي دارد و هنوز تمام نشده، خود معجزه است: فخر رازي در تفسير خود مي گويد: سالانه ششصدهزار نفر(درآن زمان) هركدام هفتاد ريگ برمي دارند و با آن جمره ها را رمي مي كنند اما معلوم نيست چه كسي آنها رابعد از رَمي جمع مي كند؟! سپس مي گويد: «جزء فضايل آن سرزمين است كه طولي نمي كشد ريگ ها پس از جمع شدن برچيده مي شوند»48 هم اكنون مي گويند مأموران سعودي آمده تسطيح مي كنند ولي آن زمان چنين نبوده.

3 ـ حيوانات حرمت كعبه را نگه مي دارند: پرندگان سعي مي كنند بر بالاي كعبه آرام نگرفته آنجا را آلوده نسازند: البته آلوده نكردن در مشاهد مشرفه نيز هست ولي اينكه پرنده آن جا ننشيند و اگر از بالا به سرعت پايين بيايد وقتي به كعبه رسيد زاويه اي ايجاد كرده فاصله بگيرد خود نشانه آيه بيّنه بودن است. درباره حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين ـ سلام اللّه عليه ـ نيز چنين كرامتي گفته شده براساس «ينحد رعني السيل و لايرقي الي الطير» 49 در آنجا نيز پرندگان ادب را رعايت مي كنند. و نيز گفته شده: درنده ها در محور حرم به يكديگر كاري ندارند و به حيوانات اهلي آسيب نمي رسانند: و بالاخره شواهد ظنّي فراواني است كه آن منطقه، سرزمين عادي نيست حيوانات در امن هستند انسان نيز از يك امن نسبي خوب برخوردار است «اطعمهم من جوع وامنهم من خوف»50 با اين كه «... يتخطف الناس من حولهم أفباطل يؤمنون و بنعمة اللّه هم يكفرون». 51

4 ـ مقام ابراهيم: مقام حضرت خليل ـ سلام اللّه عليه ـ كه قرآن در بخش نماز و طواف روي آن تكيه مي كند حرمت خاصي داشته از آيات بنيه الهي است. فرمود «اذجعلنا البيت مثابة للناس و أمْناً و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلّي و عهدنا الي ابراهيم و اسمعيل ان طهرّا بيتي للطائفين و العاكفين والرّكع السجود» 52 آيا نماز بايد خلف المقام باشد يا عندالمقام كافي مي باشد بحث فقهي است كه براساس اختلاف روايات، بعضي احتياطاً گفته اند حتماً بايد پشت مقام باشد. عده اي هم عندالمقام را كافي دانسته اند. بحث درباره معجزه بودن مقام، قبلا تحت عنوان شكل گيري مقام ابراهيم، گذشت.

«و للّه علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا»

تقابل «لام» و «علي» در اينجا گرچه «علي الناس» است اما اين «علي» در حقيقت «للناس» است نه علي الناس كه به معناي ضرر باشد. چنانكه لام «للّه» نيز به معناي نفع نيست يعني از طرف خدا بر مردم است... تنها وجوبي را مي رساند كه براي مردم خير است نظير «كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عيسي ان تكرهوا شيئاً هو خيرلكم»53 و اگر چيزي خير شد البته به زيان كسي نيست. «لام» و «عَلي» وقتي در مقابل يكديگر قرار مي گيرند نشانه آن است كه از يك طرف حكمي برطرف ديگر جعل و واجب شده است نه اينكه بر ضرر او باشد.

عظمت و فضيلت حج بر ساير عبادات: ظاهراً در قرآن كريم، در بين عبادات، تنها خصوص حجّ است كه با تعبير «للّه علي الناس» آمده است; در باره نماز، روزه و امثال آن، نيامده «لله علي الناس اقامة الصلوة» يا «ايتاء الزكاة» و... اين خود نشانه عظمت و خصوصيتي است كه در حج نهفته و در ساير عبادات نيست. در باره نماز فرمود «اقيموا الصلوة» 54 «نماز را به پاي داريد» ولي در مورد حج نفرموده: حج كنيد بلكه فرمود: « للّه علي الناس ...»

لغـت «حــج» «حج» مصدر است، بعضي آن را اسم مصدر مي دانند به معناي آهنگ بيت، قصد خانه خدا. از دير زمان، مسأله «حجّ البيت» رواج داشت، از زمان حضرت ابراهيم ـ سلام الله عليه ـ به بعد رسم بر آن بود كه سال را با حج مي شمردند حضرت شعيب به موسي ـ سلام اللّه عليهماـ فرمود: «اني أريد ان أُنكحكَ إحدي ابنتيَّ هاتين علي ان تأجرني ثماني حجج» 55 يعني من يكي از اين دو دختر را به نكاح و عقد تو درمي آورم. بر اين مهر كه هشت حجّه اجير من باشي، يعني هشت سال، چون هرسال يكبار حج انجام مي شد لذا به جاي اينكه بگويند مثلا چهار سال مي گفتند چهار حج. «ذوالحجة» را نيز كه ذوالحجه مي گويند براي آن است كه «حج البيت» در آن ماه انجام مي پذيرد. در اين آيه («لله علي الناس حج البيت...») تأكيدهاي فراواني وجود دارد:

1 ـ در سراسر قرآن ظاهراً تنها حج است كه با اين تعبير آمده.

2 ـ «للّه» مقدم شده و مبتداء را مؤخر آورده تا مفيد حصر بوده و نشان بدهدكه فقط براي خداست.

3 ـ مطلب را با بدل بيان فرموده و مي گويند ابدال به منزله تكرير است: نفرمود للّه علي المستطيع... بلكه فرمود: «لله علي الناس حج البيت من استطاع».

4 ـ براي «الناس» كه مشمول تكليف هستند بدل «بعض من الكل» آورده شده: «من استطاع اليه سبيلا» كه تفصيل بعد از اجمال يا تبيين بعد از ابهام مفيد تكرار و تأكيد است. و اگر مي فرمود «للّه حج البيت علي المستطيع» يا «لله علي المستطيع» يا «علي من استطاع اليه سبيلا حج البيت» اين معنا را نمي فهماند. «البيت»; مقصود همان «أول بيت وضع للناس» است و استطاعت عقلي و شرعي هر دو مطرح است. عقلا هركس توان رفتن ... را داشته باشد (و لو متسكِّعاً) مي تواند مشرف شود گرچه حج وي حج واجب نبوده و مستحب است، و اگر مستحب هم نباشد زيارت است و معناي عام «مباركاً و هدي للعالمين» براي همه هست، مستطيع باشد يا نه، حج باشد يا عمره، واجب باشد يا مستحب. اما حج واجب تنها بر مستطيع لازم است. در باب استطاعت بحثي فقهي است كه آيا تنها استطاعت «اليه» لازم است يا استطاعت «اليه» و «عنه» هردو؟56.


1 ـ آل عمران: 96

2 ـ آل عمران: 95

3 ـ توبه: 108

4 ـ ج 2، ص 535

5 ـ مجمع البيان،ج2، ص 477.

6 ـ نور: 36.

7 ـ قمر: 55.

8 ـ حديد: 3

9 ـ مائده: 97

10 ـ ابراهيم: 37

11 ـ ابراهيم: 37

12 ـ ابراهيم: 37

13 ـ بقره: 126

14 ـ ابراهيم: 36

15 ـ عنكبوت: 67

16 ـ آل عمران: 97

17 ـ حج: 26

18 ـ حج: 27

19 ـ بقره: 127

20 ـ مائده: 97

21 ـ اسراء: 1

22 ـ بقره: 43

23 ـ بقره: 54، 184، 271

24 ـ مريم: 31

25 ـ مريم: 58

26 ـ بقره: 115

27 ـ نورالثقلين، ج1، ص 367.

28 ـ بقره: 255

29 ـ حج: 27

30 ـ سبا: 10

31 ـ انبيا: 80

32 ـ قريش: 4

33 ـ بقره: 125

34 ـ مائده: 45

35 ـ عنكبوت: 67

36 ـ حج: 25

37 ـ انعام: 129

38 ـ بقره: 129

39 ـ جواهرالكلام، ج 7، ص 320

40 ـ شرايع الأحكام، ج 1، ص

41 ـ بقره: 144

42 ـ بقره: 144

43 ـ بقره: 144

44 ـ وسائل، ج3، ص 247.

45 ـ تفسير كبير، ج 8، ص 145.

46 ـ التفسير الكبير، ج 8، ص 145.

47 ـ زمر:21

48 ـ التفسير الكبير، ج 8، ص 145

49 ـ نهج البلاغه خطبه 3.

50 ـ قريش: 4

51 ـ عنكبوت: 67

52 ـ بقره: 125

53 ـ بقره: 216

54 ـ بقره: 43

55 ـ قصص: 27

56 ـ جواهر الكلام، ج17، ص 273.

/ 7