اولين تشكل اسلامى در فراسوى مكه
هنگام بازگشت مردان يثرب، رسول گرامى(ص) مصعب بنعمير را مامور كردند تا همراه آنان به يثرب برود و در آن ديار، به ترويج اسلام و بيان احكام آن بپردازد. مصعب، جوانى زيبارو از بنىهاشم و عموزاده عبدالله، پدر بزرگوار حضرت رسول6، بود. وى در يثرب ميهمان ابوامامه - اسعدبن زراره - گرديد و خانه او را منزل گزيد. بنابر نقلى، عبدالله بن ام مكتوم نيز در اين ماموريت او را همراهى مىكرد. (27) مصعب در شهر يثرب، مسائل دين اسلام را باز مىگفت و در بين يثربيان، آيات قرآن كريم را با لحنى دلكش تلاوت مىكرد. لذا، لقب «مقرى» (قرائت كننده قرآن) بدو دادند. بر اثر كوششهاى او و ديگر مسلمانان، اسلام در يثرب چنان جاى گرفت كه او حتى در آن ايام براى مسلمانان «نماز جماعت» اقامه مىكرد. در اين زمينه، مورخان نگاشتهاند كه چون اوس و خزرج بهدنبال اختلافاتى ديرينه امامتيكديگر را ناپسند مىدانستند، مصعب را به امامتبر گزيدند; اما بايد توجه داشت كه چون مصعب نماينده تبليغى رسول خدا(ص) در مدينه بوده، لذا، تنها اقتدا به او سزاوار بوده است. شايد يعقوبى، مورخ بزرگ، نيز كه اين مبلغ اعزامى پيامبر(ص) را نخستين «مهاجر» به مدينةالنبى6 مىپندارد، از اين مطلب غفلت نموده است كه رنگ و بوى سفر مصعب به يثرب بيش از آنكه «هجرت» به ديارى امن و دور باشد، يك «ماموريت» تبليغى بوده (28) و اساسا فرمان هجرت به يثرب پس از عقبه دوم و «بيعة الحرب» صادر شده است. (29) به هرصورت، با وجود ترس از برخورد مشركان، تبليغات آشكار و نهان مصعب، اسعدبن زراره و ديگر مسلمانان به گسترش روز افزون اسلام در يثرب و به تشكيل انجمنى از مسلمانان، بالغ بر چهل تن، انجاميد كه به تعبير مورخان، «جماعتى» بالغ بر چهل مسلمان (30) شكل يافت. هرچند تكيه بر شناسايى يكايك اين افراد و يا كسانى كه بعدا تا پيمان عقبه دوم، به آنها پيوستند، كارى ارزنده است، اما بجز آن، مىتوان همين «تشكل» اسلامى را در بيرون از مرزهاى مكه مهمترين نقطه عطف در تاريخ اسلام دانست. بهدنبال اين تشكل، پيمان عقبه دوم در بيعتى گسترده منعقد شد و به امداد «الهى»، يثرب شهر پيامبر(ص) «مدينة النبى6» نام يافت و هم پايگاه يارى رسانى به مسلمانان گرديد تا مردمانش در هميشه تاريخ با مباهات بر اين نصرت، به لقب «انصار» آراسته شوند. اينك شايسته است كه بر جلوههاى پر صدق و صفاى اسلامپذيرى يثربيان تكيه كنيم و آن هنگام را به ياد آوريم كه شش خزرجى - گروه نخستين - نشستند و برادرانه، به سخنان سراسر مهر رسول خدا(ص) دل سپردند; به خاطر آوريم دورانى را كه طنين روحنواز صداى مصعب در قرائت قرآن، نومسلمانان يثربى را به دور از تفرقه و جنگهاى فرساينده گردهم آورد; .... . بىگمان، اين گزارشهاى تاريخى را نمىتوان بهدور از محيطى آكنده از مهربانى تجسم نمود و اين صحنهها هيچيك نمىتواند در گسترش برون مرزى اسلام، آن هم در نخستين گام، خبر از قهر و غلبه و يا دخالت «شمشير» داشته باشد. پس بجاست تا محققان از سر انصاف درباره اتهامى كه از سوى برخى از شرقشناسان و با عنوان «روح ستيزهجويى» درباره رشد مرزهاى اسلامى مطرح شده است، (31) به قضاوت بپردازند و به ستيزهجويى ايشان با اسلام پى ببرند.سخنى در گرايش انصار به اسلام
در پايان اين مختصر، شايسته است كه در نگاهى گذرا، خاستگاههاى اسلام انصار را مورد توجه قرار دهيم. در اين زمينه، بجز آنچه معمول است و تاريخپسند (كه در اينجا نيز بدان اشاره مىشود)، با تكيه بر مدارك موجود بايد بر تاثير شگفتآور قرآن كريم بر اهل يثرب و نقش تبليغى مصعب، نماينده رسول الله6 تاكيد ورزيم كه بر اثر تلاشهاى اين مبلغ بزرگ و ساير مسلمانان، در سال سيزدهم بعثت هفتاد و چند يثربى ديگرباره، در عقبه منى با پيامبر(ص) بيعت كردند و اين خود زمينه «هجرت» مهم مسلمانان را به يثرب فراهم ساخت. گفتار شش خزرجى در موسم حجيازدهمين سال بعثت در عقبه، اعترافى استبر اين كه اهل يثرب در كشاكش درگيرى با مجاوران يهودى، بر بعثت زود هنگام پيامبرى شركستيز آگاه شده بودند و نيز همان سخنان فاش مىكند كه ايشان از منازعات داخلى خود به شدت بيزار و به همان ميزان، به آيينى عدالت گستر و صميميتپرور علاقهمند بودند. اين آرمان سبب شد تا حتى آن شش تن آمادگى خود را براى ترويج اين كيش تازه در بين قوم خود (32) اعلام نمايند كه بىگمان، از پيشآمدن خطرات احتمالى نيز غافل نبودند. بايد دانست كه بر خلاف اهل مكه و يا ديگر بلاد، نه زمينههاى سوداگرى براى يثربيان - كه كمتر به تجارت و بيشتر به زراعت مىپرداختند - فراهم بود و نه ايشان به روحيه سوداگرى گرفتار بودند و اين همه سبب مىشد تا پس از شناخت آيين اسلام،به شدت شيفته آن شوند و حتى به بذل مال و جانفشانى راضى گردند. تا چندى پيش، آنان درصدد بودند تا عبدالله بن ابى را به دليل عدم شركت در جنگ بعاث، به اميرى برگزينند (33) و اين سندى استبر آنكه يثربيان در جستجوى يك زندگى «برادرانه» بودند و انصراف بعدىشان نيز از اين تصميم و اينكه اسلام را بر حاكميت عبداللهبن ابى ترجيح دادند، خود گواه تعالى خواهى ايشان است. البته اين را هم نمىتوان گفت كه مردم بهدنبال يك زندگانى بهدور از مخاطره بودند; زيرا خود در عقبه دوم بر «بيعة الحرب» (پيمان جنگ) متعهد شدند و گفتند: «فانا ناخذه على مصيبة الاموال و قتل الاشراف.» (34) كوتاه سخن آنكه اهل يثرب همتى كردند و همواره بر آن باليدند. جابربن عبدالله مىگويد: «رسول الله6 ده سال تمام در منازل مكيان و در موسم حج در عكاظ و مجنه ندا در مىداد كه «كيست مرا پناه دهد و كيست كه مرا در ابلاغ رسالتم يارى رساند»، هيچكس اجابتش نمىنمود و اگر كسى هم از يمن يا مصر درصدد يارى او بر مىآمد، نزديكانش او را باز مىداشتند و مىگفتند: از اين جوان قريش بپرهيزيد، مبادا كه شما را بفريبد! ... تا آنكه خداوند ما يثربيان را بهسوى او فرستاد; پس پناهش داديم و ياريش نموديم. مردمان يثرب نزد پيامبر(ص) مىرفتند و با شنيدن آيات قرآن، ايمان مىآوردند ... . سپس با خود گفتيم: تا كى رسول الله6 بىپناه و ياور باشد؟ لذا، هفتاد تن از ما به مكه آمدند و در موسم حج، در شعب عقبه با او بيعت نمودند... .» (35) تاريخ از جفا بر اين ياوران رسول خدا(ص) بسيار حكايتها دارد... .1- «عقبه» گردنه و گذرگاهى صعبالعبور و سختگذر بر روى كوه است. عقبه مزبور در خارج از مكه، بين مكه و منى، با فاصله دو ميل واقع شده است. ر. ك. به: ياقوت حموى، معجمالبلدان، ج 4، ص 134، بيروت، داراحياء التراث العربى،1399 ق. 2- به نقل يعقوبى، مورخ مسلمان، اوس و خزرج پسران حارثةبن ثعلبه بودند كه هر يك اساس قومى شدند و ميان اين دو قوم جنگهايى پياپى به وقوع پيوست. ر. ك. به: يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص37، بيروت، دارصادر، بىتا. 3- از آنجا كه «بيعت النساء» به ثبت مورخان، يك سال پس از جريان مزبور و در سال دوازدهم بعثت رخ داده است، پس زمان وقوع اين جريان همان سال يازدهم بعثت است. ر. ك. به: ابنهشام، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقاء، ج 2 ، ص 431 ، بيروت، داراحياء التراث العربى، بىتا/ طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2 ، ص 494 ، بيروت، عزالدين، بىتا/ ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 2 ، ص 234 ، بىتا، دارالكتاب المصرى و بيروت، دارالكتاب اللبنانى/ ابنكثير، السيرة النبويه، ج 2، ص 178، بيروت، دارالوائد العربى، بىتا/ مقريزى، امتاعالاسماع، ص33 ، مصر، بىتا/ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج19 ، ص23. 4- درباره اينكه پيش از اين افراد نيز اشخاص ديگرى از مردمان يثرب، به صورت جداگانه، با اسلام آشنا شده باشند، مباحثى مطرح است، لكن به عنوان يك آشنايى جمعى، شناخت اين شش تن اهميت مىيابد، بويژه آنكه با فعاليت ايشان نخستين زمينههاى پذيرش اسلام در يثرب فراهم مىآيد و اينكه اين زمينه توسط نفرات پيشين فراهم شده باشد، مسالهاى است كه فاقد سند تاريخى مىباشد. 5- مقريزى، پيشين، ص 32 6- ابنهشام، ج 2 ، ص429 / طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 494 / هاشم معروف حسنى، سيرةالمصطفى، ص229 ، قم، منشورات الرضى، بىتا 7- بيهقى، دلائل النبوة، ج2، ص430 و438، بيروت، دارالكتب العلمية، بىتا 8- محمدباقرمجلسى، پيشين، ج19 ، ص 8 9- ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 178 و 180 10- پس از آنكه انصار در عقبه دوم، به «بيعت الحرب» معتهد شدند، به دستور پيامبر(ص) دوازده نقيب ( نماينده) از ميان خود برگزيدند. 11- به روايتابونعيم، اسعدنخستينخزرجى بودكهايمان آوردوبهقولىديگر كه معاذبن عفراء را جزو همين گروه نخست مىشمارد، معاذ و رافعبن مالك، پيشترازديگراناسلامآوردند. ر.ك.به:ابنكثير،پيشين،ج2،ص177. 12- ر.ك.به:ابنحجرعسقلانى،الاصابة فىتمييزالصمابة،ج1،ص34،بيروت، داراحياء التراث العربى، بىتا/ ابن عبدالبر اندلسى، الاستيعاب فى معرفةالاصحاب (درحاشيهكتابالاصابة فىتمييزالصمابة)،ج1،ص84. 13- براى شرح احوال اين افراد، ر. ك. به: ابن حجر عسقلانى، پيشين/ ابن عبدالبر اندلسى، پيشين. 14- ابن هشام، پيشسين، ج 2 ، ص177 / مقريزى، پيشين، ص 32/ محمدباقر مجلسى، ج 5 ، ص 370 و ج19 ،23 15- محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 15 ، 370 و ج19 ، ص23 16- ر. ك. به: يعقوبى، پيشين، ج 2 ، ص37 / ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص427 / طبرى،پيشين،ج1،ص493/ ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 175. 17- ابن كثير، پيشين، ص179 18- «بيعت» يعنى معاهده و معاقده. ر. ك. به: لسانالعرب و تاجالعروس. 19- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص433 / ذهبى، پيشين، ج 2 ، ص 235 / مقريزى، پيشين، ص 34 20- طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 495 / ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 180 21- ذهبى، پيشين، ج 2 ، ص236 22- در شب سيزدهم ماه ذيحجه از سال سيزدهم بعثت، هفتاد و اندى يثربى در عقبه منى، بارديگر، با پيامبر(ص) بيعت كردند و چون آن بيعت پس از اذن الهى بر قتال مشركان بود، يثربيان بر اساس آن متعهد شدند كه از رسول خدا(ص) همچون فرزندان و خاندان خود دفاع كنند. آن بيعتبه «بيعتالحرب» نام يافت. ر. ك. به: ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص 438 و446 و 454 و467 / طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 498. 23- تحقيق محمود محمد شاكر بر امتاع الاسماء مقريزى، ص33 24- ر. ك. به: ابن عبدالبر اندلسى، پيشين (در حاشيه كتاب الاصابة فى تمييز الصحابة) / طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 495. 25- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص437 26 و27- مقريزى، پيشين، ص 34 28- روشن است كه اين سخن به معناى انكار فضيلت هجرت از مصعب - رضوانالله عليه - نيست وتنها نظربهاصطلاحاتتاريخىاسلاممىباشد. 29- چنان كه پيشتر اشاره شد، يعقوبى درباره زمان اعزام مصعب نيز مرتكبخلطشده، آنراپيشازبيعت النساءانگاشته است كه درباره زمينه اين اشتباه نيز سخن به ميان آمد. ر.ك.به: يعقوبى، پيشين، ج 2 ، ص 38. 30- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص 435 / ذهبى، پيشين، ج 2 ، ص237 31- اين دسته از مستشرقان در اظهاراتى ناعادلانه، كوشيدهاند تا هم سيره رسول خدا(ص) را مخدوش نمايند و هم مسلمانان غير عرب را بر فتوحات اسلامى به خردهگيرى وادارند. 32- در اين فراز از سخن ايشان دقتشود: «فسعى ان يجمعهم الله بك... فندعوهم الى امرك.» ر. ك. به: ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص429. 33- طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 620 / بيهقى، پيشين، ج 4 ، ص53 34- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص446 / ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 201 35- ذهبى، پيشين، ج 2 ، ص 241 / ابن كثير، پيشين، ص 194