يكى از پيامهاى سفر فتح مكه، كه پيامبر با رفتار خود آن را به مسلمانان، بلكه بشريت ابلاغ كرد، پيام رحمت و رأفت اسلامى در اوج قدرت بود. برخلاف پندار قدرتمندانى چون خالدبن وليد كه گمان مىكردند پيامبر با فتح مكه انتقام سالها آزار و اذيت مسلمانان توسط مشركين مكه را خواهد گرفت، با شعار انتقام وارد مكه شد و مشركان را وعيد انتقام و هتك و حرمت مىدادند در آن حال پيامبر صلىاللهعليهوآله علىبن ابىطالب را فرستاد تا شعار رحمت و رأفت سر دهد. آرى، رسولاللّه صلىاللهعليهوآله با نداى «اِذْهَبُوا فَأَنْتُمْ الطُّلَقاء» كرامت و بزرگوارى خود را به نمايش گذاشت. رفتار كريمانه آن حضرت موجب شد كه بسيارى از مشركان در رفتار خود با اسلام و مسلمانان تجديد نظر كنند و به اين دين پاك بگروند. در اين ميان پيامبر ده نفر از كسانى را كه وى و آيين اسلام را مورد هتك قرار داده بودند، مهدورالدم خواند تا هركس به آنها دست يافت به قتل رساند. در عين حال دو تن از آنان به وسيله امّ هانى خواهر على عليهالسلام امان داده شدند، يك تن نيز توسط عثمان امان داده شد و پيامبر آنان را بخشيد. صفوانبن اميه نيز با وساطت عميربن وهب مورد بخشش قرار گرفت و وقتى اسلام بر او عرضه شد، دو ماه مهلت خواست و پيامبر چهار ماه به او مهلت داد تا در آيين اسلام تفكر كند و او پس از مدتى اسلام آورد.(10)
تبيين ارزشها و ضد ارزشها
پيامبر در اين سفر با ايراد سخنانى در اجتماع عظيم مردم، به تبيين ارزشها و ضد ارزشها پرداخت كه بعضى از موارد مهم آن را مىآوريم:
ـ مساوات
پيامبر در اين سخنرانى از فرصت استفاده كرد و تعصبات جاهلى را كه تا عمق جان اعراب نفوذ كرده بود و زدودن آنها نياز به تمرين و مجاهدت داشت، الغا كرد. هنجارهاى واقعى را جايگزين ناهنجارىهاى واقعى كه خود را به عنوان ارزشهاى پذيرفته شده به جامعه تحميل كرده بودند، نمود. به تفاخرها و تعصبهايى كه جز از جهل و نادانى ناشى نمىشد، پايان داد. مناصب دروغين را كه وسيلهاى براى فريب دادن حجاج و كسب درآمد براى عدهاى شده بود، باطل كرد و تنها بعضى از مناصب مفيد، مانند كليددارى، پرده دارى و سقايت زائران را باقى گذاشت.(11) حضرت در سخنرانى خود فرمود: «اى جماعت قريش خداوند نخوت جاهليت و فخر فروشى به پدران را از شما گرفت. مردم از آدم و آدم از خاك است.» سپس اين آيه را تلاوت كرد: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقَاكُمْ .(12) تقوا و پرهيزكارى و دورى از گناه را جايگزين فخرفروشىها كرد. فخر فروشى به خاطر حسب و نسب را محكوم ساخت. فضيلتى به نام «عروبت» را پندارى بىجا شمرد؛ چرا كه عربيت، تنها زبانى گوياست كه نمىتواند جانشين انجام وظيفه آدمى باشد. پيامبر در اين مرحله كه مسلمانان طعم شيرين پيروزى را چشيدهاند و اين پيروزى مقدمهاى بر پيروزىهاى بعدى بر اقوام و ملتهاى ديگر است، اصل «مساوات» را مطرح نمود تا ارزشهاى دروغين جايگزين ارزشهاى واقعى نشوند. رنگ پوست، زبان و قوم و قبيله جايگزين تقوا نگردد. روند حوادث پس از وفات رسول خدا صلىاللهعليهوآله نشان داد كه تأكيد بر اصل مساوات از مهمترين نيازهاى مسلمانان در اين مقطع بود. پيام هميشگى اسلام توسط پيامبر در زمانى به مردم ابلاغ شد كه تعصبات نژادى، قومى و قبيلهاى در عمق جان مردم رسوخ كرده بود. پيامبر نويد مساوات داد و اين كه ويژگىهاى طبيعى و جغرافيايى، كه خارج از اراده و اختيار انسان است، ملاك برترى و امتياز نيست، بلكه حرّيت و آزادگى در مبارزه با هواها و هوسها و خويشتندارى در برابر گناه كه محصول تلاش و مجاهدت آدمى است، ملاك فضيلت و برترى است. امروز جهان بيش از پيش به اين پيام انسانى نيازمند است؛ جهانى كه تبعيضهاى نژادى و قومى منشأ ظلمها، جنايتها و بىعدالتىهاست، جهانى كه على رغم متمدّن بودنش، به قهقرا برگشته و تبعيضها و بىعدالتىها به اوج خود رسيده و كنگره حج مىتواند بهترين فرصت براى نشر و گسترش اين پيام انسانى به بشريت باشد.
ـ آغاز دورهاى جديد
پيامبر از اين فرصت استفاده كرد و آغاز فصل نوى را در زندگى مسلمانان به اطلاع رساند. اعراب بر اساس روابط قبيلگى زندگى مىكردند و در ميان آنان مقرراتى برخاسته از عصبيت و جاهليت حكمفرما بود؛ به طورى كه براى يك قتل، چه بسا دو قبيله دهها سال با هم دشمنى ورزيده، به جنگ و خونريزى مىپرداختند. پيامبر براى برچيدن اين وضعيت در بخشى از سخنان خود فرمود: «اَلا اِنَّ كُلَّ مالٍ وَ مَأْثَرَةٍ وَ دَمٍ فِي الْجاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمَيْ هاتَيْنِ».(13) «هان! هر مال و افتخارات و خونى كه در جاهليت بود، من زير دو پا نهادم و باطل ساختم.» پيامبر بدين وسيله كينههاى ديرينه را پايان داد و از آنان خواست گذشتهها را فراموش كنند و روابط جديدى بر پايه ايمان و عقيده به توحيد و اخوّت اسلامى بنا نهند. بسيارى از مسلمانان با پيروى از رسول خدا صلىاللهعليهوآله دوران جديدى را در زندگى اجتماعى خويش آغاز كردند. مكه را حرم امن اعلام كرد تا روز قيامت از حرمت و قداست برخوردار باشد.
ـ اخوّت اسلامى
پيام ديگر پيامبر در اين سخنرانى «اخوت اسلامى» بود. حضرت فرمود: «اَلْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ وَ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ وَالْمُسْلِمُونَ يَدٌ واحِدَةٌ عَلى مَنْ سِواهُمْ».(14) «مسلمان برادر مسلمان است و مسلمانان برادرند و مسلمانان در برابر ديگران يد واحدند.» برادرى اسلامى يكى از مهمترين اركان دعوت پيامبر بود. در دوران غربت و مظلوميت، احساس همدردى و برادرى ميان يك جمع به سهولت ايجاد مىشود. وضعيت خاص اين دوره و احساس نياز به يكديگر، رهبران را از يادآورى ضرورت پيوند بىنياز مىكند، اما در دوران قدرت و پيروزى، حسّ استغنا و بىنيازى سراغ انسان مىآيد. پيامبر در ماجراى فتح مكه كه مسلمانان در معرض چنين آفت اخلاقى قرار داشتند، بر ضرورت «اخوت اسلامى» تأكيد مىورزد. مبادا در عصر پيروزى صاحب منصبان تودههاى مردم را، قدرتمندان ضعفا را و ثروتمندان فقيران را فراموش كنند. مسلمانان امت واحدى هستند در برابر دشمنان و بيگانگان. تأكيد رسول خدا صلىاللهعليهوآله بر برادرى اسلامى، هم جامعه را از آفتها حفظ مىكرد و هم مسلمانان را به عنوان يك امت در برابر دشمنان بيمه مىكرد. پيامبر يك بار هم در مدينه ميان مهاجر و انصار عقد اخوت برقرار كرد تا هم ميان خود احساس همدردى كنند و هم قدرى از آلام مهاجران كاسته شود. آنروز تأكيد پيامبر بر اخوّت اسلامى در وضعيتى متفاوت با وضعيت گذشته انجام مىشد و هدفى فراتر از همدردى ميان مسلمانان را دنبال مىكرد، هم جنبه داخلى داشت و هم جنبه بيرونى و در مواجهه با دشمن.
ـ مبارزه با مفاسد اعتقادى و اخلاقى زنان
پيامبر از فرصت اجتماع مسلمانان در مكه استفاده كرد و با توجه به مفاسد اعتقادى و اخلاقى كه در ميان زنان رواج داشت، با آنان بيعت نمود تا دست از مفاسدى كه بدان گرفتار بودند، بشويند. براى خدا شريك قرار ندهند. به شوهران خود خيانت نورزند و اموال آنان را به سرقت نبرند. گرد فساد و فحشا نگردند، فرزندان خود را نكشند، فرزندانى كه به ديگران مربوط است، به شوهران خود نسبت ندهند و در كارهاى نيك با پيامبر مخالفت نكنند.(15) اينهمه، مفاسدى بود كهزنان ازعصرجاهليت بدانمبتلا بودند وپيامبر ازاين فرصت براى مبارزه با آنان بهره برد. قرآن اين ماجرا را بازگو مىكند و خطاب به پيامبر مىفرمايد: يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لاَ يُشْرِكْنَ بِاللّهِ شَيْئا وَلاَ يَسْرِقْنَ وَلاَ يَزْنِينَ وَلاَ يَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ يَعْصِينَكَ فِيمَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .(16)
برائت از مشركان
استفاده ديگرى كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله از اجتماع مردم در موسم حج، در سال نهم هجرى نمود، ابلاغ پيامى مهم به مشركان و نيز تعيين مقرراتى براى زائران بيتاللّه الحرام است.(17) شايد ابلاغ چنين پيامى جز در اجتماع باشكوه مسلمانان در سرزمين منا كه نشانى از مجد و عظمت اسلامى است، امكانپذير نبود. تعيين مهلت براى مشركانى كه با مسلمانان پيمان داشتند و نيز اعلان
برائت از مشركان
و اتمام حجت با ايشان از سوى پيامبر در موقعيتى مساعد امكانپذير بود و اجتماع عظيم حج مىتوانست بهترين فرصت براى ابلاغ اين پيام باشد. بهويژه كه پيامبر مأمور شد يا خود اين پيام را ابلاغ كند يا فردى منتسب به آن حضرت. اعلان اين پيام به مشركان در سرزمينى كه مردم از شهرها و بلاد مختلف اجتماع كردهاند و طبعا اين پيام را به شهر و ديار خود مىبرند، كيان مشركان را به شدت تهديد مىكرد. پيامبر براى ابلاغ اين پيام چنانكه مرسوم است، نامه به سران اقوام و قبايل ننوشت، بلكه در اجتماع گسترده مردم در سرزمين منا ابلاغ كرد تا هم مسلمانان از خط مشى «حكومت اسلامى» در مواجهه با مشركان آگاه شوند و هم مشركان را راه گريزى نباشد؛ چرا كه به صورت علنى به اطلاع همه رسيده است. قطعا اعلان
برائت از مشركان
در مراسم حج داراى آثار منحصر به فردى بود؛ چه اين كه در دوران معاصر آن قدر كه استكبار جهانى از اعلان برائت در حجاز و سرزمين وحى واهمه دارد، در ساير كشورها ندارد، چه اينكه موسم حج محل اجتماع ميليونى مسلمانان از اقصى نقاط جهان است و شكستن ابّهت استكبار در اجتماع ميليونى مظلومان و مستضعفانى كه قرنها مقهور اين ابهت پوشالى بودهاند، غير قابل تحمل است. امام خمينى قدسسره در اين زمينه مىفرمود: «اين مسأله بايد روشن باشد كه آنگونه راهپيمايىها (در كشورهاى به اصطلاح آزاد غربى) هيچگونه ضررى براى ابرقدرتها و قدرتها ندارد. راهپيمايى مكه و مدينه است كه بسته شدن شيرهاى نفت عربستان را به دنبال دارد. راهپيمايىهاى برائت در مكه و مدينه است كه به نابودى سرسپردگان شوروى و آمريكا ختم مىشود.»(18)