بايد اعتراف كرد كه ماجراى بعثت پيغمبر با همه اهميتى كه داشته است، در تواريخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسير قرآنى و احاديث اسلامى و تواريخ اوليه آمده است، عايشه همسر پيغمبر يا خواهرزادگان او عبدالله زبير و عروة بن زبير يا عمرو بن شرحبيل يا ابوميسره غلام پيغمبر، گفتهاند: جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و به وى گفت: بخوان به نام خدايت؛ «اقرا باسم ربك الذى خلق» و پيغمبر فرمود: نمى توانم بخوانم؛ «ما انا بقارى» يا من خواننده نيستم؛ «لست بقارى». جبرئيل سه بار پيغمبر را گرفت و فشار داد تا بار سوم توانست بخواند!در صورتى كه؛ اولا جبرئيل از پيغمبر نخواست از روى نوشته بخواند. جز در يك حديث كه آن هم قابل اهميت نيست. بيشتر مىگويند منظور جبرئيل اين بوده كه هر چه او مىگويد پيغمبر هم آن را تكرار كند. در اين صورت بايد از ناقلين اين احاديث پرسيد: آيا پيغمبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آيه كوتاه اول سوره اقرا يعنى؛ «اقرا باسم ربك الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم يعلم» را همان طور كه جبرئيل آيه آيه مىخوانده او هم تكرار كند؟ اين كار براى يك كودك پنج ساله آسان است تا چه رسد به داناى قريش!از اين گذشته «وحى» به معناى صداى آهسته است. وقتى جبرئيل امين آيات قرآنى را بر پيغمبر نازل كرده، آن را آهسته تلفظ مىنموده و همان دم در سينه پيغمبر نقش مىبسته است. بنابراين هيچ لزومى نداشته كه هر چه را جبرئيل مىگفته، پيامبر مانند بچه مكتبى تكرار كند تا آن را از حفظ نمايد، و فراموش نكند!ثانياً كسانى كه بعثت را بدين گونه نقل كردهاند هيچ كدام از نظر شيعيان قابل اعتماد نيستند. عايشه همسر پيغمبر هم كه شيعه و سنى ماجراى بعثت را در كليه منابع تفسير و حديث و تاريخ اسلامى بيشتراز وى نقل كردهاند، پنج سال بعد از بعثت متولد شده و از كسى هم نقل نمىكند، بلكه حديث وى به اصطلاح مرسل است- يعني راوي ديگري ندارد- كه قابل اعتماد نيست، و از پيش خود مىگويد: آغاز وحى چنين و چنان بوده است.