ايراد ما به احاديث بعثت
كليه اين احاديث كه نخست از طريق اهل تسنن نقل شده و در كتابهاى آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به كتب شيعه هم سرايت كرده، از درجه اعتبار ساقط است. در اينجا به چند نكته آن اشاره مىكنيم، و تفصيل را به كتاب خود «شعاع وحى برفراز كوه حرا» كه براى نخستين بار پرده از روى ماجراى مبهم بعثت برداشته است، حواله مىدهيم. (12)- چنان كه گفتيم پيغمبر از زمان كودكى و ايام جوانى تا سى و هفت سالگى، بارها علائمى مىديد كه از آينده درخشان او خبر مىداد. مانند ابري كه بر سر او سايه افكنده بود، و خبرى كه راهب شهر « بصرى» در اردن راجع به پيغمبرى او به عمويش ابوطالب داد، و آنچه روح القدس به وى مىگفت، و صداهايى كه مىشنيد. بنابراين هيچ معنا ندارد كه هنگام نزول وحى و برخورد با جبرئيل اين طور دست و پاى خود را گم كند، و نداند كه چه اتفاقى افتاده است، و بايد ورقة بن نوفل به داد او برسد!- پيغمبر از لحاظ نبوغ و استعداد و عقل بر همه مرد و زن مكه و قبائل عرب و مردم عصر برترى داشت. با توجه به اين حقيقت چگونه او پس از اعلام نبوت دچار وحشت و ترديد شده و به همسرش خديجه متوسل مىشود كه او را بگيرد تا به زمين نيافتد يا او را تقويت كند كه از شك و ترديد به در آيد؟
- آيا پس از ديدن پيك وحى و آوردن پنج آيه قرآن و اعلام اين كه تو پيغمبر خدايى و من جبرئيل هستم، و مشاهده جرئيل با آن عظمت، ديگر جاى اين بود كه پيغمبر درباره وحى آسمانى و تكليف خود دچار ترديد شود، يا احتمال دهد موضوع حقيقت نداشته باشد؟!- تخت و تاج و ساير تشريفات، تعينات صورى است و تناسب با سلاطين و پادشاهان دارد، نه مقام معنوى نبوت كه بايد با كمال سادگى و دور از هر گونه تشريفات مادى انجام گيرد. دور نيست كه سازندگان اين حديث به تقليد از تاجگذارى پادشاهان ايران، خواستهاند براى پيغمبرعربى هم در عالم خيال چنين صحنهاى بسازند!