آثار تربيتى معرفة اللّه - پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) - جلد 3

آیة الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری: جمعی از فضلاء و دانشمندان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آثار تربيتى معرفة اللّه

بى شك معرفة اللّه و شناخت اسما و صفات او، موضوعيّت دارد و هر كس بايد تا آنجا كه مى تواند از اين معرفت بهره بگيرد و به تعبيرى ديگر: «نفس اين معرفت، براى انسان مايه تكامل و قرب الى اللّه است.» ولى با اين حال، اين حقيقت را نبايد فراموش كرد كه توجّه به اين اوصاف كمال و جمال تأثير بسيار مهمّى در تربيت نفوس انسانها دارد و توجّه به كمال مطلق، انسان را به سوى همانندى - هر چند در مرحله بسيار پايينى باشد - سوق مى دهد.

به عبارت روشنتر: هنگامى كه ما مى گوييم خداوند نسبت به همه چيز عالم و قادر و توانا است و او را به خاطر علم و قدرتش مى ستاييم و حمد و ثنا مى گوييم چگونه مى پسنديم كه خودمان در جهل مطلق و ضعف و ناتوانى كامل باشيم. آن حمد و ستايش ما را به كسب كمال بيشتر و قدرت و توان فزونتر دعوت مى كند. اين در مورد «صفات ذات».

در مورد «صفات اَفعال» نيز، هنگامى كه خدا را به رحمانيّت و رحيميّت مى ستاييم و مى گوييم: «رَحْمَتُهُ وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء; رحمتش همه چيز را در بر گرفته»(1) بلكه مى گوييم رحمت خاصّ او، گرچه ويژه بندگان باتقوا است ولى رحمت عامّش دوست و دشمن را فرا گرفته و خوانِ نعمتِ بى دريغش، همه جا كشيده، چگونه ممكن است ما از اين صفتِ والا به كلّى بى بهره باشيم; نه به دوست رحم كنيم و نه به دشمن، و پيمانه قلب ما به كلّى از رحمت تهى باشد؟!

به همين ترتيب توجّه به ساير صفات كماليّه او، اعمّ از صفات ذات و صفات فعل (جود و سخاوت و مغفرت و عزّت و عفو و بخشش و مانند آن) پرتوى از اين صفات برجسته را در وجود ما منعكس مى سازد و به سوى آن جذب مى كند!

1. بر گرفته از آيه 156 سوره اعراف، كه مى فرمايد: «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْىء»


نهج البلاغه

خطبه 66

خطبه 66(1)



و من كلام له عليه السّلام

فى تعليم الحرب و المقاتلة
و المشهور أنّه قاله لاَصحابه ليلة الهرير، أوْ اوّل اللّقاء بصفّين
اين خطبه پيرامون آداب و فنون جنگ سخن مى گويد
مشهور اين است كه امام(عليه السلام) آن را در «ليلة الهرير(2)» يا نخستين روز جنگ صفّين ايراد فرمود.

خطبه در يك نگاه

امام(عليه السلام) در اين خطبه، آداب و فنون جنگ و جهاد حق طلبانه را با دقّت تمام و در عباراتى فشرده بيان مى كند و آن را با ارزش هاى معنوى چنان مى آميزد كه


1. سند خطبه: اين خطبه را گروه كثيرى از مورّخان و محدّثان قبل از مرحوم «سيّد رضى» و بعد از او به طور كامل يا بخشى از آن را نقل كرده اند. از جمله كسانى كه قبل از «سيّد رضى» مى زيسته اند و آن را نقل كرده اند: «نصر بن مزاحم» در كتاب «صفّين» و «حافظ» در كتاب «البيان والتبيين» و «فرات بن ابراهيم» كه در عهد امام «علىّ بن موسى الرضا(عليه السلام)» مى زيسته در تفسير معروف خود و «مسعودى» در «مروج الذهب» مى باشند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه52.

)

2. «ليلة الهرير» يعنى شبى كه سگها از شدّت سرما زوزه مى كشيدند و «هرير» در اصل به معنى صداى آهسته سگ به خاطر بى تابى از سرمااست و معروف اين است كه «ليلة الهرير» يكى از شبهاى جنگ پر حادثه «صفّين» بود كه جنگ از روز به شب ادامه يافت و شبى سرد و پرخوف و خطر بود، كه گروهى از لشكريان «معاويه» به دست جنگجويان لشكر «امير مؤمنان على(عليه السلام)» به خاك افتادند.


انگيزه هاى جهادگران را در حدّ بالا نگه دارد و آنان را به ايثار و فداكارى در راه خدا وادارد. در ضمن اشاراتى به ويژگى هاى جنگ«صفّين» و وظايف مؤمنين در اين جنگ دارد.

در اين كه امام(عليه السلام) اين خطبه را چه زمانى ايراد فرمود، ميان شارحان «نهج البلاغه» گفتگو است. «ابن ابى الحديد» مى گويد: «اين خطبه را امام(عليه السلام) در آن روزى كه به «ليلة الهرير» منتهى مى شد - طبق نقل بسيارى از روايات - ايراد فرمود» در حالى كه «نصر بن مزاحم» مى گويد: «امام(عليه السلام) آن را در نخستين روز جنگ «صفّين» در ماه صفر سال 37 هجرى ايراد كرد.»
مؤلّف كتاب «مصادر نهج البلاغه» از «طبرى» نويسنده كتاب «بشارة المصطفى» - كه از علماى قرن ششم هجرى است - از «ابن عبّاس» چنين نقل مى كند كه مى گفت: «زنان جهان، ديگر نمى توانند شخصيّتى همچون على(عليه السلام) بزايند. به خدا سوگند! من جنگجوى كار آزموده اى را همانند على(عليه السلام) هرگز نديدم! فراموش نمى كنم روزى در جنگ «صفّين» با او بوديم در حالى كه عمامه سياهى برسر داشت و چشمانش همچون چراغ مى درخشيد; در كنار هر گروهى از لشكريانش مى ايستاد و براى آنان خطبه اى مى خواند، تا به گروه ما رسيد و اين در حالى بود كه مقدمّه لشكر «معاويه» كه ده هزارنفر اسب سوار بودند، نمايان شدند; گروهى از مردم هنگامى كه آنها را ديدند، به وحشت افتادند. «اميرمؤمنان على(عليه السلام)» رو به اهل «عراق» كرد و فرمود: اينها انسان نماهايى هستند كه دلهاى ناتوانى دارند اگر شمشير اهل حق به آنها برسد، مانند ملخ هايى كه در برابر طوفان قرار گيرند، به سرعت پراكنده مى شوند! سپس خطبه بالا را بيان فرمود.»(1)



1. مصادر نهج البلاغه، جلد2، صفحه 53 (باكمى تلخيص)




بخش اوّل

مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ! اسْتَشْعِروُا الْخَشْيَةَ، وَ تَجَلْبَبوُا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عِنِ الْهَامِ. وَ أَكْمِلُوا اللاَّْمَةَ، وَ قَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا، وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ، وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ، وَ نَافِحُوا بِالظُّبَا، وَ صِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا.

ترجمه

اى مسلمانان! لباس زيرين خود را ترس از خدا (و احساس مسؤليّت در برابر دشمنان حق) و لباس رويين خود را آرامش و خونسردى قرار دهيد; دندانهارا بر هم بفشاريد كه مقاومت جمجمه ها را در برابر ضربات دشمن بيشتر مى كند. زره را (با كلاه خود و ساعد بند) كامل كنيد و شمشيرها را قبل از كشيدن از نيام، تكان دهيد (تا به آسانى از نيام درآيد.) با خشم و بى اعتنايى به دشمن نظر افكنيد و به هر سو حمله كيند و ضربه بزنيد تا غافلگير نشويد; از فاصله نزديك با لبه تيز شمشير، حمله نماييد و با پيش نهادنِ گام، شمشير را به دشمن برسانيد!

شرح و تفسير بخشى از فنونِ جهاد

در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) نُه دستور از فنون جهاد الهى را كه در ميدان جنگ بسيار كارساز است، بيان مى فرمايد و در واقع لشكريانش را با اين سلاح ها، مجهّز مى سازد.

در اوّلين و دومين دستور مى فرمايد: «اى مسلمانان! لباس زيرين خود را ترس از خدا (و احساس مسؤليّت در برابر دشمنان حق) و لباس رويين خود را آرامش و خونسردى قرار دهيد» (مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ! اسْتَشْعِروُا الْخَشْيَةَ، وَ تَجَلْبَبوُا السَّكِينَةَ)
«اِسْتَشْعِروُا» از مادّه «شعار» به معناى لباس زيرين است كه با پوستِ تن انسان، تماس دارد و اين كه بعضى از جمله ها يا تعبيرات به عنوان شعار يك گروه و ملّت شناخته ميشود، شايد به خاطر آن است كه با قلب و درون آنها آميخته است; هر چند در قالب جمله هايى و گاه با فرياد، اظهار مى شود و «تَجَلْبَبُوا» از مادّه «جِلباب» به معناى لباس رويين است و معمولا به لباسى مى گويند كه زنان سر و گردن و قسمتهايى از سينه و پشت خود را با آن مى پوشانند; در واقع از «خمار» (روسرى) بلندتر و از «ردا» (لباس بلند سرتاسرى) كوتاهتر است.

جالب اين كه نخستين نكته اى كه امام(عليه السلام) بر آن تأكيد مى كند كه بايد با روح و جان جنگجويان عجين باشد، مسأله ترس از خدا و احساس مسؤليّت در برابر فرمان او است و اين مهمترين انگيزه اى است كه جهادگر با ايمان مى تواند داشته باشد و به خاطر آن تا پاى جان مقاومت مى كند! در حالى كه انگيزه هاى ديگر در برابر آن كم اثر است.

اين نكته نيز حائز اهمّيت است كه دومين دستور را حفظ آرامش و خونسردى ذكر مى كند; چرا كه هر گونه اضطراب و دستپاچگى در ميدان جنگ، در برابر دشمن، نشانه ضعف و ناتوانى و باعث جرأت و جسارت دشمن مى گردد. هميشه افراد قوى و نيرومند و شجاع، خونسردند و افراد ضعيف و ترسو، مضطرب و شتابزده.

قرآن مجيد درباره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ كَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً; او كسى است كه آرامش را در دل هاى مؤمنان نازل كرده، تا ايمانى بر


ايمانشان افزوده شود; لشكريان آسمان و زمين از آنِ خداست و خداوند دانا و حكيم است».(1)
همين سكينه و آرامش بود، كه در جنگ هاى اسلامى عامل پيروزى مسلمين بر دشمنان گرديد; در لحظات بسيار سخت و طوفانى مانند زمانى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در غار «ثور» بود و دشمن خونخوار در جستجوى آن حضرت، به در غار رسيده بود، باز همين سكينه و آرامش به يارى او شتافت!

در سومين دستور مى فرمايد: «دندان ها را بر هم بفشاريد! كه مقاومت جمجمه ها را در برابر ضربات دشمن بيشتر مى كند» (وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى(2)لِلسُّيُوفِ عِنِ الْهَامِ(3)).

«نواجذ» جمع «ناجذ» گاه به معناى همه دندان ها تفسير شده و گاه به معناى دندان هاى آسيا - كه بعد از «انياب» واقع شده - و گاه آن را به معناى خصوص دندان عقل، تفسير كرده اند; در اينجا مناسب معناى اوّل است يعنى: همه دندان ها را بر هم بفشاريد!

گفته مى شود، اين كار دو فايده مهم دارد; نخست اينكه: ترس و وحشت را از بين مى برد; به همين دليل انسان هنگامى كه از ترس مى لرزد، بطور ناخودآگاه دندان ها را به هم فشار مى آورد، تا لرزه آنها ساكت شود. و ديگر اينكه: عضلات و استخوان هاى سر را محكم نگاه مى دارد، تا در برابر ضربات دشمن آسيب كمترى ببيند.

1. سوره فتح، آيه
4.

2. «أنبى» از مادّه «نَبْو» (بر وزن نبض) به معناى ارتفاع چيزى نسبت به چيز ديگر و دور شدن از آن است; به همين دليل، هنگامى كه شمشيرها كارگر نشود اين واژه در مورد آن به كار مى رود; گويى از آن دور مى شود و فاصله مى گيرد.

3. «هام» جمع «هامه» به معناى «سرِ هر موجود ذى روحى» است و گاه اين واژه به همين معنا به طور مطلق به كار رفته است.



بعضى از مفسّران «نهج البلاغه» كه شايد تأثير فشار دادنِ دندان ها را، بر روى هم، در استحكام استخوان و عضلات جمجمه باور نمى كردند، اين جمله را كنايه از حفظ آرامش قلب و نداشتن اضطراب دانسته اند; در حالى كه نه چنين خلاف ظاهرى ضرورت دارد و نه تناسب با جمله هاى قبل پيدا مى كند; زيرا چيزى جز تكرار نخواهد بود.

در چهارمين دستور مى فرمايد: «زره را كامل كنيد!» (وَ أَكْمِلُوا اللاَّْمَةَ).(1)
منظور از «كامل كردن زره» اين است كه آن را به وسيله «خُود» (كلاه آهنينى كه بر سر مى گذاشتند و مانند زره جنبه دفاعى داشت) و «ساعد بند» (ورقه آهنى كه به صورت نيم دايره درآمده و به ساعد مى بستند تا دست را در برابر ضربات تير و نيزه و شمشير حفظ كند) كامل كنند.

بعضى از مفسّران نهج البلاغه «لاَمَه» را به هر گونه سلاح جنگى تفسير كرده اند; كه به اين ترتيب، دستور بالا اشاره به فراهم ساختن ساز و برگ جنگى، به طور كامل است.

در پنجمين دستور مى فرمايد: «و شمشيرها را قبل از كشيدن از نيام، تكان دهيد! (تا به آسانى از نيام در آيد)» (وَ قَلْقِلُوا(2) السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا(3) قَبْلَ سَلِّهَا)
اين نكته، هر چند ظاهراً كوچك به نظر مى رسد، امّا در واقع دستور مهمّى است! چرا كه، گاه ماندن شمشير در غلاف براى مدّت طولانى، سبب مى شود كه گوشه هايى از آن گير كند و در لحظات حسّاس كه لازم است فوراً بيرون كشيده شود، يا خارج


1. «لأمة» (بر وزن رحمة) در اصل به معناى اجتماع و اتّفاق است; از همين رو هنگامى كه دهانه زخم به هم آيد و خوب شود به آن «التيام» گفته مى شود و «لأمه» به معناى زره است، شايد از اين جهت كه حلقه هاى آن با هم جمع شده و گره خورده است و گاه اين واژه به معناى هر گونه سلاح بكار مى رود.

2. «قَلْقِلُوا» از مادّه «قَلْقَله» (بر وزن مرحمه) به معناى حركت دادن و لرزاندن است.

3. «أَغْماد» جمع «غِمْد» (بر وزن رند) به معناى غلاف شمشير است و لذا در مورد پاره اى از گياهان كه خارهاى آن لابه لاى برگ ها پنهان است اين مادّه به كار مى رود.



نشود و يا با تأخير خارج شود و در هر صورت ممكن است خطرات غير قابل جبرانى به وجود آورد.

در ششمين و هفتمين دستور مى فرمايد: «با خشم و بى اعتنايى به دشمن نظر افكنيد و به هر سو حمله كنيد و ضربه زنيد!» (وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ، وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ)
«خَزْر» به معناى نگاه كردن با گوشه چشم است كه معمولا به هنگام غضب و گاه به هنگام بى اعتنايى، انسان آن را به كار مى برد و فايده استفاده كردن از اين روش در ميدان جنگ، نخست: بر افروختن آتش غضب در درون است كه همراهِ آن، تمام نيروهاى نهفته درون، بسيج مى شود و قدرت انسان گاه چندين برابر مى شود و ديگر اين كه: با تمام چشم نگاه كردن، دليل بر ترس و وحشت و ناتوانى است و سبب جسور شدن دشمن است.

«شَزْر» (بر وزن نذر) به معناى پراكندگى است و در ميدان جنگ، به ضرباتى گفته مى شود كه از چپ و راست بر دشمن وارد شود و توصيه امام (عليه السلام) به انتخاب اين روش، به خاطر آن است كه اگر جنگجويان ضربات خود را در يك سو متمركز كنند، دشمن احساس امنيّت مى كند و از طرف هاى ديگر ضربات متقابلى وارد خواهد ساخت. به علاوه ضرباتى كه بر يك طرف وارد شود - اگر درست دقّت كنيم - با هر دو حركت فقط يك ضربه بر حريف، وارد مى شود; در حالى كه ضرباتى كه از دو سو وارد مى شود، با هر حركتى يك ضربه وارد مى گردد!

اين تعبيرات موشكافانه، نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) تا چه حدّ تجربه جنگى داشته و سعى مى فرموده كه آنها را به لشكريان تحت فرمان خود، منتقل سازد تا از كوچكترين برنامه هايى كه مى تواند نقش مؤثّرى در پيروزى داشته باشد، بهره گيرى كند.

در هشتمين و نهمين دستور به دو نكته دقيق ديگر اشاره فرموده، مى افزايد: «از


فاصله نزديك، با لبه تيز شمشير، حمله كنيد و با پيش نهادن گام، شمشير رابه دشمن برسانيد!» (وَ نَافِحُوا بِالظُّبَا، وَ صِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا)
«نافِحُوا» از ماده «نَفْح» (بر وزن فتح) به معناى دميدن است. يعنى آن مقدار بايد به دشمن نزديك شد، كه گويى دميدن انسان به او مى رسد و «ظُبا» به معناى لبه تيز شمشير است و گاه گفته مى شود كه منظور قسمت بالاى شمشير مى باشد; در هر صورت ضرباتى كه به اين گونه وارد شود، كارسازتر است. و منظور از جمله (صِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا) اين است كه براى رساندنِ ضرباتِ شمشير به دشمن، گاه تنها كشيدن دست ها كافى نيست; بلكه بايد يك گام به جلو گذاشت و شمشير را بر پيكر دشمن حواله كرد. امام(عليه السلام) مى فرمايد: از اين روش كارساز نيز استفاده كنيد تا به موقع بتوانيد ضربه كارى بر پيكر دشمن وارد كنيد!

ذكر اين جزييّات و نكته هاى باريك، در مورد جنگ هاى سنّتى و پيشين، نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) به تمام فنون جنگ آشنا بوده و سربازان خود را براى استفاده بهتر از سلاحهاى جنگى خود، تحت تعليم قرار مى داده است. بديهى است كه اگر جنگ از يك سو، كارساز شود و به صورت فرسايشى در نيايد، خون هاى كمترى در ميدان نبرد ريخته مى شود و مسايل انسانى آن محفوظ تر است.



فنون جنگى در گذشته و حال

جنگ در عصر و زمان ما، علم يا علوم پيچيده اى است كه براى فراگرفتن بخشى از آن، بايد سالها در پاى درس استاد نشست و در ميدان، تمرين نمود و بدون آگاهى از اين علوم، نه كثرت نفرات مشكلى را حل مى كند و نه تنوّع و پيشرفتگى سلاحهاى جنگى; و درست به همين دليل مسلمانان جهان براى دفاع از مكتب و كشور و منافع


خود، بايد آخرين تعليمات و تجربيّات را در زمينه فنون مختلف جنگ فرا گيرند و اين از «واجبات كفاييّه» و گاه از «واجبات عينيّه» است.

بى شك در گذشته نه سلاحها اين گونه پيچيده بود و نه فنون جنگ تا اين حد گسترده و پيچيده; با اين حال جنگ در آن زمان ها نيز فنون و آداب زيادى داشت كه امام(عليه السلام) در جمله هاى كوتاه و پر معناى بالا به قسمتى از دقايق و ظرايف آن اشاره فرموده است، كه به خوبى نشان مى دهد تا چه حد داراى سابقه و تجربه و آگاهى بوده است، به خصوص امام(عليه السلام) روى انگيزه هاى سربازان براى جنگ، تكيه مى كند; همان چيزى كه حرف اوّل را در ميدان هاى جنگ مى زند. بدون ترديد، ترس از مسؤليّت هاى الهى و حفظ آرامش (اين دو اصلى كه امام در آغاز خطبه به آن اشاره فرموده است) نقش بسيار مهمى در پيروزى بر دشمن دارد.

ممكن است كسانى تصوّر كنند، تعليم اين فنونِ دقيق جنگى، سبب خونريزى بيشترى در ميدان جنگ مى شود و اين درست چيزى است كه از همه تعليمات جنگى در اسلام، خلاف آن استفاده مى شود; زيرا تعليمات جنگى اسلام بر اين اصل تكيه دارد كه خون انسانها كمتر ريخته شود.

ولى با توجّه به يك نكته روشن مى شود كه تعليمات اين خطبه نيز، در همان مسير است; زيرا اگر مسلمانان آنچنان از فنون نبرد آگاه باشند كه در يك حمله كوتاه و برق آسا محكمترين ضربات را بر پيكر لشكر دشمن وارد كنند، زمان جنگ كوتاه مى شود و طبعاً خون كمترى ريخته مى شود. بنابراين، تعليمات فوق نيز در همان راستا است.

اضافه بر اين، ممكن است دشمن با آگاهى از قوّت و قدرت و جنگ آورى سپاه اسلام، به سرعت تسليم گردد و از درِ صلح در آيد كه آن هم به خونريزى كمتر، كمك مى كند.

بخش دوم

وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللّهِ، وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ[صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ ]فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، واسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الاَْعْقَابِ، وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ. وَ طيِبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً، وَ عَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الاَْعْظَمِ، وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فِي كِسْرِهِ، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَ أَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً. فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى يَنْجَلِىَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ «وَ أَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ، وَ اللّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ.»

ترجمه

و بدانيد شما در پيشگاه خداوند قرار داريد (اعمال شما را مى بيند و در مسير حق از شما حمايت مى كند) و همراه و همگام با پسر عموى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)هستيد پى در پى (بر دشمن) حمله كنيد! و از فرار شرم نماييد! چه اين كه فرار از جهاد، ننگى است كه در نسل هاى آينده شما نيز مى ماند و آتشى است كه در روز حساب، دامان شما را فرا مى گيرد! با آغوش باز از شهادت استقبال كنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد. به اين گروهِ انبوه و مركز تجمّع دشمن و خيمه گاه عظيم (و پر زرق و برق معاويه) به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد! چرا كه شيطان در گوشه و كنار آن پنهان شده; دستى براى حمله به پيش دارد و پايى براى فرار به عقب نهاده است. محكم بايستيد و مقاومت كنيد! تا حق بر شما آشكار گردد «و شما برتريد، خدا با شما است و از اَعمال نيكتان چيزى نمى كاهد (بلكه به عالى ترين وجه آن را پاداش مى دهد)».

شرح و تفسير محكم بايستيد و مقاومت كنيد!

امام در اين بخش از خطبه، به تقويت روحيه سربازان خود پرداخته و دستورات جديدى را در خصوص جنگ صفّين براى قلع ماده فساد به آنان مى دهد; نخست مى فرمايد: «بدانيد شما (در ميدان نبرد) در پيشگاه خداوند قرار داريد (همه اعمال شما را مى بيند و از نيّات شما آگاه است و از شما در طريق حق حمايت مى كند)» (وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللّهِ)
اين احساس كه انسان در حضور مولا و آقايش قرار دارد، مولايى كه بر هر چيز قادر و تواناست و از همه چيز با خبر است، از يك سو، به او توان و قدرت مى بخشد كه تنها نيست و از سوى ديگر، توجّه به مسئوليّت ها را بيشتر و قوى تر مى كند.

شبيه اين معنا در داستان حضرت نوح(عليه السلام) آمده است آنجا كه به او دستورِ ساختنِ كشتى نجات مى دهد و مى فرمايد: «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا; و (اكنون) در حضور ما و طبق وحى ما كشتى بساز!»(1)
اشاره به اينكه: ممكن است دشمنان تو، يا از طريق سُخريّه و يا فشارهاى جسمى و روحى بخواهند در كار تو مانع ايجاد كنند; امّا چون در پيشگاه ما و مطابق فرمان ما است، ترس و وحشت و غمى به خود راه مده.

شبيه همين معنا را درباره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مقابل انبوه دشمنان سرسخت و سنگدل مى فرمايد: «وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا; در طريقِ ابلاغِ حُكم پروردگارت، شكيبايى و استقامت كن; زيرا تو در برابر ديدگان علم ما قراردارى!»(2).

سپس مى افزايد: « (امتياز ديگر شما اين است كه، شما همراه و همگام) با پسر عموى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) هستيد.» (وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ)



1. سوره هود، آيه
37.

2. سوره طور، آيه 48.

پسر عمويى كه برادر و جانشين و وصىّ و همگام و همراه با او بود; بنابراين، در حقّانيت خود و مسيرى كه در پيش داريد كمترين ترديدى به خود راه ندهيد و با دشمنِ ستمگر، با قوّت و قدرت پيكار كنيد! اين در حالى است كه دشمنِ شما، فرزندِ دشمنِ شماره يك پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) يعنى «ابوسفيان» است كه در باطل بودن ادّعاى او نسبت به خلافت، جاى هيچ گونه ترديدى نيست!!

تكيه كردن امام(عليه السلام) روى نسبت نزديكش به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) علاوه بر اينكه يك اصل شناخته شده در ميان عقلاست -كه نزديكان هر كس را آشناترين افراد به مكتب او مى دانند، مگر اينكه خلافش ثابت شود- مى تواند اشاره به «حديث ثَقَلين» باشد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مردم را بعد از خود، به پيروى از اهل بيت(عليه السلام) در كنار پيروى از قرآن، دعوت نموده است.

سپس در ادامه اين سخن، امام(عليه السلام) دو دستور مهم را -كه در واقع لازم و ملزوم يكديگرند- گوشزد مى كند، مى فرمايد: «پى در پى (بر دشمن) حمله كنيد و از فرار شرم نماييد! چه اينكه فرار از جهاد، ننگى است كه در نسل هاى آينده شما نيز مى ماند و آتشى است كه در روز حساب دامان شما را فرا مى گيرد!» (فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الاَْعْقَابِ، وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ)
اشاره به اينكه، اوّلاً: نبايد انتظار داشته باشيد كه در يك حمله، شيرازه لشكرِ دشمن در هم بريزد، بلكه بايد با ضرباتِ پى در پى، دشمن نيرومند خود را ضعيف و ضعيف تر و سپس متلاشى سازيد! و ديگر اينكه: هرگز فكر فرار از جهاد در سر نپرورانيد، كه لكّه ننگ آن، نه تنها بر دامان شما مى نشيند كه نسل هاى آينده شما نيز از اين عار و ننگ بى نصيب نخواهند بود(1) و شما را به آتش خشم خداوند، در


1. توجّه داشته باشيد كه تفسير فوق بر اين اساس است كه «اَعقاب» جمع «عَقَب» (بر وزن نسب) به معناى نسل هاى آينده باشد و اگر آن را جمع «عُقْب» (بر وزن قفل) كه به معناى عاقبت كار است، بدانيم مفهوم جمله چنين مى شود كه: «فرار از جهاد، عاقبت كار شما را ننگين مى سازد» ولى تفسير اوّل مناسب تر است.


روز رستاخيز گرفتار مى سازد; زيرا مى دانيد يكى از مهمترين گناهان كبيره «فرار از زحف» [= فرار از جهاد] است كه در قرآن مجيد كراراً به آن اشاره شده است. در يك جا، خطاب به همه مؤمنان مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَْدْبَارَ* وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتَال أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَة فَقَدْ بَاءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ; اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آنها پشت نكنيد (و فرار ننماييد) و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند -مگر آنكه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدّد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنّم است و چه بد جايگاهى است(1)! ».

سپس به عنوان تأكيد بيشتر در امر جهاد، دو دستور ديگر مى دهد كه آنها نيز لازم و ملزوم يكديگرند، مى فرمايد: «با آغوش باز از شهادت استقبال كنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد!» (وَ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً(2)، وَ امْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً)
«سُجُح» (بر وزن صُحُف) در اصل به معناى مستقيم است; اين واژه مخصوصاً در مورد راههاى مستقيم و صاف به كار مى رود و از آن جايى كه راه رفتن در اين گونه جادّه ها سهل و آسان است، اين واژه به معناى سهل و آسان نيز استعمال مى شود، در «ضرب المثل»هاى عرب آمده است: «مَلَكْتَ فَأسْجَحْ; چون پيروز شده اى آسان بگير و عفو و گذشت داشته باش!».

در حقيقت امام(عليه السلام) شهادت را گمشده مطلوبى براى همه اهل ايمان مى شمرد و


1. سوره انفال، آيات 15 - 16.

2. جمله «طيبُوا نفساً» تعبيرى است كه در مواردى كه انسان از چيزى با رضايت و طيب خاطر استقبال مى كند به كار مى رود و «نفساً» در اين گونه موارد، به عنوان «تميز» منصوب است.



به آنها تأكيد مى كند كه نه تنها از شهادت نهراسند، بلكه با آغوش باز از آن استقبال كنند; جادّه آن را جادّه اى صاف و مستقيم و هموار بشمرند و با آرامش خاطر، به سوى آن حركت كنند; امام(عليه السلام) خود نمونه كاملِ عاشقانِ شيداى شهادت بود و سوگند ياد مى كرد كه: «علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت در راه خدا، بيش از علاقه طفل شيرخوار، به پستان مادر است!(1)».

سپس امام(عليه السلام) بعد از ذكر اين مقدّمات به سراغ نتيجه نهايى مى رود و به مركز تجمّع سپاه شام و همچنين خيمه عظيم «معاويه» و ياران نزديكش اشاره كرده، به اصحاب خود دستور مى دهد كه: «به اين گروه كثير و مركز تجمّع و خيمه گاه عظيم و پرزرق و برق معاويه، به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد!» (وَ عَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الاَْعْظَمِ، وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ)
بديهى است اگر حمله از گوشه و كنار و با ترس و احتياط شروع شود، دشمن جسور مى گردد; و به عكس، اگر حمله برق آسايى به قلب سپاه دشمن و مركز فرماندهى آن بشود، روحيه آنها را درهم مى شكند و نشانه روشنى بر قدرت و عظمت حمله، خواهد بود. امام(عليه السلام) از همين نكته روانى استفاده كرده، دستور حمله را به قلب سپاه دشمن و مركز فرماندهى آن، صادر مى كند.

«سواد اعظم» (سياهى بزرگ) كنايه از گروه عظيمى است كه در يك جا جمع مى شود و از فاصله دور، به صورت سياهى عظيمى خود نمايى مى كند و در اينجا اشاره به مركز تجمّع لشكر معاويه است.

«رِواق» (بر وزن كتاب) به معناى ايوان يا اتاقهايى است كه در قسمت جلو ساختمان قرار دارد و در اينجا اشاره به خيمه بزرگى است كه براى «معاويه» زده بودند و «مُطَنَّبْ» به معناى چيزى است كه آن را با طنابها محكم بسته اند.

1. براى توضيح بيشتر در اين زمينه، به جلد اوّل، ذيل خطبه پنجم مراجعه شود.


«ثَبَج» (بر وزن سبد) به معناى وسط و بخش عظيم چيزى است و جمله «فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ» تاكيد ديگرى بر لزوم هدف گيرى قلب سپاه و خيمه «معاويه» است.

سپس امام(عليه السلام) به بيانى مى پردازد كه به عنوان دليل بر دستور سابق است; مى فرمايد: «(اينكه گفتم به خيمه معاويه حمله ببريد) به خاطر اين است كه شيطان در گوشه و كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پيش دارد و پايى براى فرار به عقب نهاده است!» (فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فِي كِسْرِهِ(1)، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ(2) يَداً، وَ أَخَّرَ لِلنُّكُوصِ(3) رِجْلاً)
منظور از شيطان در اين جمله، «معاويه» است كه هم افكارش شيطانى بود و هم كارهايش. بعضى از مفسّران نهج البلاغه آن را اشاره به «عمرو عاص» دانسته اند و گاه گفته مى شود: منظور از شيطان در اينجا «ابليس» است كه براى تحريك معاويه و يارانش در آن لحظات حسّاس، فعّاليت مى كرد.

در حقيقت جمله بالا ترسيم دقيقى از روحيه معاويه است كه از يك سو خود را آماده براى حمله مى كرد و از سوى ديگر آماده فرار و عقب نشينى بود; تا باد از كدام سو، بوزد و حال و هوا چگونه باشد. و اين گونه است روش سياستمداران مادّى; آنها هرگز هدف مقدّسى ندارند كه به آن عشق بورزند و تا آخرين نفس و آخرين قطره خون، حاضر براى فداكارى در راه آن باشند و به همين دليل، هر گاه در برابر گروهى مؤمن و با هدف و از جان گذشته قرار گيرند، گرفتار شكست مى شوند.

قرآن مجيد درباره شيطان چنين مى گويد: «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لاَ


1. «كِسْر» (بر وزن مصر) به معناى گوشه پايين خيمه است و شايد اطلاق اين واژه بر اين معنا به خاطر چين و شكنى است كه در اين قسمت از خيمه پيدا مى شود.

2. «وَثْبه» از مادّه «وَثْب» (بر وزن نصر) در اصل به معناى پيروزى و ظفر است و به معناى پريدن و جستن براى گرفتن چيزى نيز آمده است كه تناسب با ريشه اصلى آن دارد.

3. «نُكُوص» به معناى عقب نشينى و بازگشت از انجام كارى است و معمولاً در موارد عقب نشينى از كار خير، به كار مى رود.



غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ قَالَ إِنّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَتَرَوْنَ إِنّي أَخَافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ; و (به يادآور) هنگامى را كه شيطان اعمال آنها [مشركان] را در نظرشان جلوه داد و گفت: «امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمى گردد و من همسايه (و پناه دهنده) شما هستم» امّا هنگامى كه دو گروه (كافران و مؤمنانِ مورد حمايت فرشتگان) در برابر يكديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پيروانم) بيزارم; من چيزى مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا مى ترسم خداوند «شديد العقاب است»(1). نه تنها ابليس چنين برنامه اى دارد كه شياطين انس نيز، دنبال همين مكتبند; مردم را به ميدان حوادث مى كشانند و اگر شرايط را نامساعد ديدند آنها را رها كرده، عقب نشينى مى كنند.

در پايان خطبه مى فرمايد: «محكم بايستيد و مقاومت كنيد! تا حق بر شما آشكار گردد، «و شما برتريد، خدا با شما است و از اعمال نيك تان چيزى نمى كاهد» (بلكه به عالى ترين وجه آن را پاداش مى دهد)» (فَصَمْداً صَمْداً!(2) حَتَّى يَنْجَلِىَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ «وَ أَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَكُم وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ»)
در واقع جمله هاى اخير، نتيجه اى است از آنچه امام(عليه السلام) پيش از آن فرموده و اصحاب و يارانش را به سوى آن فراخوانده است. يعنى: اكنون كه تعليمات كافى به شما داده شده و فنون جنگ را آموخته ايد و درس پايمردى و شهامت و چگونگى حمله بردن به قلب دشمن را فرا گرفته ايد، محكم در برابر دشمن بايستيد، و سخت


1. سوره انفال، آيه 48.

2. «صَمْد» (بر وزن حمد) به دو معنا آمده است: يكى «قصد كردن» و ديگرى «استحكام و صلابت» و بعيد نيست هر دو به يك ريشه برگردد; زيرا قصد هنگامى كه محكم باشد داراى صلابت خاصّى است و «صَمَد» (بر وزن سبب) به معناى كسى است كه نيازمندان به سراغ او مى روند و به معناى مكان رفيع و بالا و همچنين موجودى كه درون آن خالى نيست، آمده و همه اينها با ريشه اصلى اين لغت، تناسب دارد و در جمله بالا به معناى ايستادگى و مقاومت و صبر و شكيبايى در برابر دشمن است.


مقاومت كنيد تا حق پيروز گردد، و باطل چهره در نقاب فراموشى كشاند. سپس با تكيه بر آيه 35 سوره «محمّد»(صلى الله عليه وآله) كه وعده پيروزى به همه مسلمانان راستين داده است، با اين سه جمله به آنها وعده موفقيّت مى دهد. نخست مى فرمايد: «شما برتريد» سپس مى گويد: «خدا با شما است» و سرانجام مى فرمايد: «هر گامى در اين راه برداريد، خداوند چيزى از اعمالتان را هرگز كم نمى كند.»
به اين ترتيب مجموعه خطبه، در عين اختصار و كوتاهى جمله ها، درسى گسترده و جامع از جميع جهات به سربازان اسلام -نه تنها در عصر امام(عليه السلام)- كه در هر عصر و زمان مى دهد.

تاريخ مى گويد: اين سخنان و سخنان ديگرى همانند آن، كار خود را كرد. و آن گونه كه در كتاب «صفّين» «نصر بن مزاحم» آمده است: «هنگامى كه على(عليه السلام) در اثناى «جنگ صفّين» ياران خود را براى يك حركت قاطع و نهايى دعوت نمود، 10 تا 12 هزار نفر دنبال سر آن حضرت به راه افتادند، در حالى كه شمشيرها را بر شانه ها نهاده بودند و چنان حمله اى بر سپاه شام بردند كه تمام صفوف آنها درهم ريخت و خطوط دفاعى آنها يكى بعد از ديگرى متلاشى شد، تا به خيمه گاه «معاويه» نزديك شدند. «معاويه» وحشت كرد، دستور داد اسبش را آماده كنند تا خود را از معركه نجات دهد; مى خواست سوار شود كه پشيمان شد (شايد به اين جهت كه ديد رسوايى زيادى به بار مى آيد و لشكر به كلّى متلاشى مى شود) لذا فرياد زد و گروهى از وفاداران خود را به حمايت از خويش و دفاع دعوت نمود، تا اين كه سرانجام امر به حيله «عمرو بن عاص» در بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه ها منتهى شد، ساده لوحان در لشكر كوفه فريب خوردند و «معاويه» خود را از مرگ نجات داد.»(1)



1. شرح نهج البلاغه مرحوم تسترى، جلد 13، صفحه 543.

/ 37